جدول جو
جدول جو

معنی فاسنجانی - جستجوی لغت در جدول جو

فاسنجانی
نوعی از مرجان که رنگ قرمز آن رو به سفیدی دارد. رجوع به الجماهر چ عثمانی ص 193 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فسنجان
تصویر فسنجان
خورشی که از گوشت یا مرغ، مغز گردو، رب انار و گاهی شکر تهیه می شود
فرهنگ فارسی عمید
(ذَ)
یاقوت گوید محمد بن حسن باذنجانی نحوی، از مردم مصر بود و بروزگار کافور می زیست. و گوید گمان میکنم وی بقریۀ باذنجانیه منسوب باشد. (معجم البلدان). و رجوع به تاج العروس شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
سیاهی مخلوط بکبودی. (بحر الجواهر). رنگ بنفش که بسیاهی زند
لغت نامه دهخدا
(اِ سِ)
دهی جزء دهستان بدوستان بخش هریس شهرستان اهر، 15000 گزی شمال باختری هریس، 9000 گزی شوسۀ تبریز به اهر. کوهستانی، معتدل. سکنۀ آن 78 تن. شیعه. آب آن از چشمه. محصول آن غلات و حبوبات. شغل اهالی: زراعت و گله داری. صنایع دستی زنان: گلیم بافی. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4) ، روشن تر
لغت نامه دهخدا
(اِ)
منسوب به اسنی یا اسنی شهری بصعید مصر. (منتهی الارب). و رجوع به اسنا شود
لغت نامه دهخدا
(فِ سِ)
شهری از نواحی فارس. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(فِ سِ)
نوعی از خورش که از مغز گردو و ناردان و گوشت ترتیب دهند و فسوجن نیز گویند. (ناظم الاطباء). خورشی که از گوشت ماکیان، اردک، مرغابی یا گوسفند با مغز گردو و روغن و رب تهیه کنند و انواع دارد. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به فسوجن شود
لغت نامه دهخدا
خورشی که از گوشت ماکیان اردک مرغابی یا گوسفند با مغز گردو و روغن و رب تهیه کنند و آن انواع دارد
فرهنگ لغت هوشیار
((فِ س))
خورشی که از گوشت پرنده یا گوسفند با مغز گردو و روغن و رب انار تهیه کنند
فرهنگ فارسی معین