جدول جو
جدول جو

معنی فارجک - جستجوی لغت در جدول جو

فارجک(رِ جَ)
محلۀ بزرگی در بخارا. (از معجم البلدان). این کوی در زمان نصر بن احمد سامانی در اثر یک حریق عظیم سوخته است. رجوع به تاریخ بخارای نرشخی ص 113 و کلمه فارزه شود
لغت نامه دهخدا
فارجک(رِ)
مدرسه ای که در محلۀ فارجک بخارا بوده است. نرشخی گوید: هم به روزگار امیر سعید نصر بن احمد بن اسماعیل در ماه رجب سال بر سیصدوبیست وپنج در بخارا آتش افتاد و جملۀبازارها بسوخت، و آغاز آن از دکان هریسه پزی بود به دروازۀ سمرقند که خاکستر از زیر دیگ برداشت و به بام آورد... پاره ای آتش در میان خاکستر بود و وی ندانسته بود باد برد و آن آتش بر تواره زد و آن تواره درگرفت و از آن جملۀ بازار و مدرسه فارجک... و کوی بکار و تیمچه های بازار و مدرسه فارجک... و آنچه در بخارا بود بدان جانب همه بسوخت. (تاریخ بخارا ص 113)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رِ)
منسوب به باب فارجک که محلۀ بزرگی است در بخارا. (سمعانی). رجوع به فارجک و فارزی شود
لغت نامه دهخدا
(رِ جَ)
کمانی که زهش از قبضه دور بود. رجوع به فارج شود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
شتر ماده ای که پس از زادن، دشمن و مکروه دارد گشن را، کمان دور زه. (منتهی الارب). کمانی که از وتر خود دور باشد، دورکننده اندوه. (اقرب الموارد). شادان
لغت نامه دهخدا
(رِ)
نعت فاعلی ازفرک و فرک و فروک و فرکان. کینه توز، امراءه فارک، زنی که به شوی خویش کینه ورزد. ج، فوارک. (از اقرب الموارد). و رجوع به مصادر آن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از فارج
تصویر فارج
((رِ))
دورکننده اندوه، گشاینده غم
فرهنگ فارسی معین