- فادره
- ستیغ سنگ سر کوه
معنی فادره - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مؤنث واژۀ فاخر، نیکو، عالی، گران بها، باارزش مثلاً لباس های فاخر
تیزی خشم، شتاب زدگی، خطا در فعل یا قول که از خشم پدید آید
شخص نابغه، کنایه از اتفاق عجیب، کنایه از سخن دلنشین، نادر
مونث غادر بیوند گر مونث غادر، جمع غادرات غوادر
مونث فارد: و گوسفند خانگی، ماده شتر تنها
پتیار سخت آسیب بزرگ پیشامد بد
گرانمایه نیکو فاغره: پارسی تازی گشته فاخره کبابه شکافته (گویش شیرازی) گونه ای دانه گیاهی
بد کار، جهمرز زن مونث فاجر
پتیار سختی گژند
کبابه شکافته از گیاهان
مونث قادر بنگرید به قادر مونث قادر
نادره در فارسی مونث نادر کمیاب، سخن نغز، بی مانند بی همتا، ترونده تروند ترونده پالیزان هر گاو و خر را کی رسد زین میوه های نادره زیرکدل کربزخورد (مولانا) مونث نادر، واحد نادر، مبالغه درمعنی نادر (مذکرا)، الف - چیز کمیاب: میجویم داد نیست ممکن کاین نادره در جهان ببینم. (خاقانی) ب - بی مثل بی مانند: (این سلطان ما امروز نادره روزگاراست. {ج - عجیب شگفت: نادره تر این که طفلکان نخروشند خون زگلو برنیاورند و بخوشند. (منوچهری) د - (اسم بجای ترکیب وصفی) واقعه عجیب حادثه شگفتی آور: (مردمان حکایت گوسفند وزن وآتش وپیلان بگفتند وآن نادره شرح دادند. {ه - بذله لطیفه: (یوم حمی رالله به نادره هاء خنده ناک و بازیهاء عجب والحان خوش و مانند آن مشغول باید بود. {و - لطیفه نکته: (سخن اگرچه دراز شود از نکته و نادره ای خالی نباشد، {ز - دلنشین وطرفه: بی شکی ازبهشت همی آید این دلپذیر و نادره معنیها. (ناصرخسرو)، جمع نادرات نوادر. یا نادره دوران. یگانه روزگار. یا نادره زمانه. یگانه روزگار. جوهریی و لعل کان جای مکان و لامکان نادره زمانه ای خلق کجا و تو کجا ک (دیوان کبیر)
مونث هادر و گیاهناک پرگیاه
دانه ای به اندازۀ نخود که تا نیمۀ آن شکافته و در میان آن دانۀ ریز سیاه و خوشبو قرار دارد. بیشتر در هند و سودان به دست می آید و در طب به کار می رود. کبابۀ دهن شکافته
زیرک، راهوار مثلاً مرکب فاره
نوعی بیماری که به دلیل ورم کردن کیسۀ بیضه بروز می کند، غری، دبه خایگی
پخته سرد: چون گوشت، گشن سست، بز کوهی پیر
یک موش، مشکدان واحد فار یک موش، جمع فارات
بوریایی از برگ خرما و غیره بافند و بر بالای چوبها و پروارهای سقف اطاق ها اندازند و گل و خاک بر بالای آن ریزند
((فَ رِ یا رَ))
فرهنگ فارسی معین
بوریایی که از برگ خرما و غیره بافند و بر بالای چوب ها و پروارهای سقف اتاق ها اندازند و گل و خاک بر بالای آن ریزند