جدول جو
جدول جو

معنی فاخر - جستجوی لغت در جدول جو

فاخر
نیکو، عالی، گران بها، باارزش مثلاً لباس های فاخر
تصویری از فاخر
تصویر فاخر
فرهنگ فارسی عمید
فاخر
(خِ)
امام فاخربن معاذ. یکی از مشاهیر سیستان در زمان سلطان مسعود غزنوی بوده است. رجوع به تاریخ سیستان ص 362 و 367 شود
لغت نامه دهخدا
فاخر
(خِ)
نازنده. (منتهی الارب) ، بهترین هر چیزی. گرانمایه. (منتهی الارب) :
آستین نسترن پر بیضۀ عنبر شود
دامن بادام بن پر لؤلؤ فاخر شود.
منوچهری.
شادمانی بدان که ت از سلطان
خلعتی فاخر آمد و منشور.
ناصرخسرو.
رسول را بیاورید و خلعتی دادند سخت فاخر. (تاریخ بیهقی). مالی فاخر و تجملی وافر باآن جماعت همراه بود. (سندبادنامه ص 218). یکی در صنعت کشتی گرفتن سر آمده، سیصدوشصت فن فاخر بدانستی. (گلستان) ، غور. خرمای بزرگ بی دانه. (منتهی الارب). و گفته اند نوعی از خرماست که به فارسی کاشک نامند. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
فاخر
گرانمایه، بهترین هر چیزی، فخر کننده
تصویری از فاخر
تصویر فاخر
فرهنگ لغت هوشیار
فاخر
((خ))
نازنده، فخر کننده، هر چیز گران بها و قیمتی
تصویری از فاخر
تصویر فاخر
فرهنگ فارسی معین
فاخر
پرقیمت، گرانبها، نفیس، باشکوه، عالی، فخرکننده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
فاخر
فاخرٌ
تصویری از فاخر
تصویر فاخر
دیکشنری فارسی به عربی
فاخر
Highfalutin
تصویری از فاخر
تصویر فاخر
دیکشنری فارسی به انگلیسی
فاخر
prétentieux
تصویری از فاخر
تصویر فاخر
دیکشنری فارسی به فرانسوی
فاخر
pretensioso
تصویری از فاخر
تصویر فاخر
دیکشنری فارسی به پرتغالی
فاخر
ทะนง
تصویری از فاخر
تصویر فاخر
دیکشنری فارسی به تایلندی
فاخر
متکبر
تصویری از فاخر
تصویر فاخر
دیکشنری فارسی به اردو
فاخر
অহংকারী
تصویری از فاخر
تصویر فاخر
دیکشنری فارسی به بنگالی
فاخر
kibirli
تصویری از فاخر
تصویر فاخر
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
فاخر
mwenye kiburi
تصویری از فاخر
تصویر فاخر
دیکشنری فارسی به سواحیلی
فاخر
высокомерный
تصویری از فاخر
تصویر فاخر
دیکشنری فارسی به روسی
فاخر
高慢な
تصویری از فاخر
تصویر فاخر
دیکشنری فارسی به ژاپنی
فاخر
יהיר
تصویری از فاخر
تصویر فاخر
دیکشنری فارسی به عبری
فاخر
거만한
تصویری از فاخر
تصویر فاخر
دیکشنری فارسی به کره ای
فاخر
sombong
تصویری از فاخر
تصویر فاخر
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
فاخر
घमंडी
تصویری از فاخر
تصویر فاخر
دیکشنری فارسی به هندی
فاخر
pretentieus
تصویری از فاخر
تصویر فاخر
دیکشنری فارسی به هلندی
فاخر
presuntuoso
تصویری از فاخر
تصویر فاخر
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
فاخر
pretencioso
تصویری از فاخر
تصویر فاخر
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
فاخر
пихатий
تصویری از فاخر
تصویر فاخر
دیکشنری فارسی به اوکراینی
فاخر
zarozumiały
تصویری از فاخر
تصویر فاخر
دیکشنری فارسی به لهستانی
فاخر
hochnässig
تصویری از فاخر
تصویر فاخر
دیکشنری فارسی به آلمانی
فاخر
自命不凡的
تصویری از فاخر
تصویر فاخر
دیکشنری فارسی به چینی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فاخره
تصویر فاخره
مؤنث واژۀ فاخر، نیکو، عالی، گران بها، باارزش مثلاً لباس های فاخر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفاخر
تصویر مفاخر
مفخره ها، چیزهایی که مایه های فخر و نازیدن باشد، چیزهایی که به آن فخر کنند، جمع واژۀ مفخره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفاخر
تصویر تفاخر
بر یکدیگر فخر کردن، به یکدیگر نازیدن، به خود نازیدن، به چیزی یا کسی فخر کردن
فرهنگ فارسی عمید
(خِ رَ)
لقب شهر بخارا از صغانیان: در صغر سن بطرف فاخرۀ بخارا رفته بودم. (انیس الطالبین ص 224). نرشخی گوید: و به حدیثی نام بخارا فاخره آمده است. رجوع به تاریخ بخارا ص 26 شود
لغت نامه دهخدا
(خِ)
شاعری است باستانی که از زمان و سرگذشت او آگاهی دقیقی دردست نیست. اسدی در لغت فرس بیتی از او در شاهد واژۀ ’گراز’ بمعنی کوزه و قنینه آورده است:
با نعمت تمام به درگاهت آمدم
امروز با گرازی و چوبی همی روم.
رجوع به لغتنامۀ اسدی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تفاخر
تصویر تفاخر
با یکدیگر فخر کردن، به همدیگر نازیدن
فرهنگ لغت هوشیار
گرانمایه نیکو فاغره: پارسی تازی گشته فاخره کبابه شکافته (گویش شیرازی) گونه ای دانه گیاهی
فرهنگ لغت هوشیار