جدول جو
جدول جو

معنی فاجعه - جستجوی لغت در جدول جو

فاجعه
مصیبت بزرگ، سختی و بلا و اندوه، کنایه از امر بسیار ناخوشایند
تصویری از فاجعه
تصویر فاجعه
فرهنگ فارسی عمید
فاجعه
(جِ عَ)
سختی و اندوه. (ناظم الاطباء). بلا و مصیبت. ج، فواجع. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
فاجعه
سختی و اندوه، بلا و مصیبت
تصویری از فاجعه
تصویر فاجعه
فرهنگ لغت هوشیار
فاجعه
((ج عَ یا ع))
بلای سخت، حادثه ناگوار، جمع فواجع
تصویری از فاجعه
تصویر فاجعه
فرهنگ فارسی معین
فاجعه
دشامد
تصویری از فاجعه
تصویر فاجعه
فرهنگ واژه فارسی سره
فاجعه
بلا، رزیه، سانحه، سقطه، مصیبت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
فاجعه
كارثةً
تصویری از فاجعه
تصویر فاجعه
دیکشنری فارسی به عربی
فاجعه
Calamity
تصویری از فاجعه
تصویر فاجعه
دیکشنری فارسی به انگلیسی
فاجعه
calamité
تصویری از فاجعه
تصویر فاجعه
دیکشنری فارسی به فرانسوی
فاجعه
calamità
تصویری از فاجعه
تصویر فاجعه
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
فاجعه
calamidade
تصویری از فاجعه
تصویر فاجعه
دیکشنری فارسی به پرتغالی
فاجعه
катастрофа
تصویری از فاجعه
تصویر فاجعه
دیکشنری فارسی به روسی
فاجعه
Katastrophe
تصویری از فاجعه
تصویر فاجعه
دیکشنری فارسی به آلمانی
فاجعه
katastrofa
تصویری از فاجعه
تصویر فاجعه
دیکشنری فارسی به لهستانی
فاجعه
катастрофа
تصویری از فاجعه
تصویر فاجعه
دیکشنری فارسی به اوکراینی
فاجعه
calamidad
تصویری از فاجعه
تصویر فاجعه
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
فاجعه
বিপর্যয়
تصویری از فاجعه
تصویر فاجعه
دیکشنری فارسی به بنگالی
فاجعه
آفت
تصویری از فاجعه
تصویر فاجعه
دیکشنری فارسی به اردو
فاجعه
calamiteit
تصویری از فاجعه
تصویر فاجعه
دیکشنری فارسی به هلندی
فاجعه
ภัยพิบัติ
تصویری از فاجعه
تصویر فاجعه
دیکشنری فارسی به تایلندی
فاجعه
janga
تصویری از فاجعه
تصویر فاجعه
دیکشنری فارسی به سواحیلی
فاجعه
felaket
تصویری از فاجعه
تصویر فاجعه
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
فاجعه
災難
تصویری از فاجعه
تصویر فاجعه
دیکشنری فارسی به ژاپنی
فاجعه
灾难
تصویری از فاجعه
تصویر فاجعه
دیکشنری فارسی به چینی
فاجعه
재난
تصویری از فاجعه
تصویر فاجعه
دیکشنری فارسی به کره ای
فاجعه
bencana
تصویری از فاجعه
تصویر فاجعه
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
فاجعه
आपदा
تصویری از فاجعه
تصویر فاجعه
دیکشنری فارسی به هندی
فاجعه
אסון
تصویری از فاجعه
تصویر فاجعه
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از راجعه
تصویر راجعه
مؤنث واژۀ راجع، دارای ارتباط، مرتبط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فارعه
تصویر فارعه
شرافتمند، شریف، باشرف، اصیل و نجیب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاجره
تصویر فاجره
بد کار، جهمرز زن مونث فاجر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاجیه
تصویر فاجیه
شکوفه حنا، ریشه نیلوفر هندی، کبابه شکافته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضاجعه
تصویر ضاجعه
جای ریزش رودبار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساجعه
تصویر ساجعه
کبوتر
فرهنگ لغت هوشیار
مونث راجع. یا تبهای راجعه تبهایی هستند که شبیه تبهای متناوبند با این تفاوت که نظم تبهای نوبه یی را ندارد و چند روزی مریض تب میکند و معالجه میشود مجددا پس از چند روز تب عارض میگردد این حمله تب چند مرتبه ادامه دارد. یا تب راجعه اختصاصا نوعی ناخوشی که بوسیله اسپیروکت در بدن انسان ایجاد میشود. عامل انتقال میکروب این بیماری شپش یا کنه است. مونث راجع بازگردنده تپ های بازگردنده پستاتپ، آبگیر
فرهنگ لغت هوشیار