جدول جو
جدول جو

معنی ف - جستجوی لغت در جدول جو

ف
بیست و سومین حرف الفبای فارسی، ف، فا، در حساب ابجد عدد ۸۰
نام واج «ف»
تصویری از ف
تصویر ف
فرهنگ فارسی عمید
ف
حرف بیست وسوم از الفبای فارسی، وحرف بیستم از الفبای ابتثی، پیش از حرف قاف و بعد از حرف غین، و حرف هفدهم از الفبای ابجدی، پیش از صادو بعد از عین است، آن را در الفبای ابجدی فای سعفص گویند و در حساب جمّل هشتاد به شمار آید، (ناظم الاطباء)، در حساب ترتیبی نمایندۀ عدد بیست وسه است، از حروف شفویه و حروف آتشین و حروف ذلقیه و حروف مصمته بشمار است، رجوع به این حروف در همین لغت نامه شود،
ابدالها:
> در زبان فارسی حرف ’ف’ بیشتر به جای ’پ’ استعمال می شود، مانند:
پیل = فیل
سپید = سفید
گوسپند = گوسفند
گاهی این تبدیل به مناسبت تعریب است، مانند:
اصفهان = اسپهان
فنجان = پنگان
فالوذج = پالوده
فنزج = پنجک / پنجه
>در افعال نیز این تبدیل به وجهی دیگر دیده می شود، هرگاه در معنی مصدری و ماضی حرف فای سعفص باشد در مضارع و امر به حرف بای ابجد یا واو بدل می شود، به واسطۀ آنکه فارسیان بای ابجد و واو را یک حرف شمرده اند، و مثال تبدیل فای سعفص به بای ابجد همچون: ’یافتن’ و ’یافت’ که مضارع و امر آن ’می یابد’ و ’بیاب’ آمده است، و در ’خفتن’ و ’خفت’ ’می خوابد’ و ’بخواب’، و در ’رفتن’، ’می روبد’ باشد،
> مثال تبدیل حرف ’ف’ به ’و’: ’کافتن’ و ’کافت’ و ’می کاود’ و ’بکاو’، و ’شنفتن’ و ’شنفت’ و ’می شنود’ و ’بشنو’، و ’رفتن’ و ’رفت’ و ’می رود’ و ’برو’، (از مقدمۀ برهان قاطع چ معین ص یو)، رجوع به ’فا’ شود،
> در پساوندها نیز ’ف’ و ’و’ به جای یکدیگر می نشینند:
فش = وش
> در لهجه ها گاهی به جای ’ک’ قرار می گیرد:
کون = فون (از یادداشت به خط مؤلف)
> و گاهی به جای ’و’:
دیوار = دیفال
> در زبان عربی به جای ’ه’ به کار می رود:
جوهر = جوفر
> تبدیل ’ف’ به ’ب’ در تعریب هم ممکن است، مانند:
اسکاف = اسکاب
و یا در کلمات غیر از فعل، مانند:
اریف = اریب
افزار = ابزار
> همچنین تبدیل ’ف’ به ’و’ در اسم و صفت و فعل مانند:
یافه = یاوه
افکندن = اوکندن
> و نیز گاهی بدل حرف ’خ’ باشد:
درفشان = درخشان
> گاه بدل جیم است:
جالیز = فالیز
در زبان عربی حرف ’ف’ به این معانی بکار میرود: و، پس، آنوقت، برای، بنابراین، به طریقی که، به تدبیر اینکه، در حالتی که، در آن حالت، از بابت اینکه، بعد از این، اقلاً، مبادا، سپس، (ناظم الاطباء)، از نظر دستور زبان عربی حرف ’ف’در چند مورد زیر بکار میرود: 1 - عطف که خود بر دو قسم است: الف - عطف ترتیبی، خواه ترتیب معنوی باشد: قام زیدٌ فعمرٌو، خواه ترتیب ذکری: فقد سألوا موسی اکبر من ذلک فقالوا ارنا اﷲ جهره، (قرآن 153/4)، ب - عطف تعقیبی: تزوج فلان فولد له، 2 - سببیت: فتلقّی آدم من ربه کلمات فتاب علیه، (قرآن 37/2)، 3 - جواب، این در صورتی است که صلاحیت شرطی بودن نداشته باشد: ان تذبهم فانهم عبادک و ان تغفر لهم فانک انت العزیز الحکیم، (قرآن 118/5)، 4 - فای زائد: زید فلاتضربه، (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فوقانی
تصویر فوقانی
بالایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فوق تخصص
تصویر فوق تخصص
فراستاد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فوق برنامه
تصویر فوق برنامه
فرا برنامه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فوق العاده
تصویر فوق العاده
بی اندازه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فوق الذکر
تصویر فوق الذکر
یادشده، زبریاد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فوق
تصویر فوق
بالا، یادشده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فورا
تصویر فورا
بی درنگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فوری
تصویر فوری
بی درنگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فوت شدن
تصویر فوت شدن
درگذشت، مردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فنون
تصویر فنون
فندها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فن
تصویر فن
شگرد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فلک
تصویر فلک
سپهر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فلش
تصویر فلش
پیکان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فلسفه
تصویر فلسفه
فرزان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فولدر
تصویر فولدر
پوشه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فهرست
تصویر فهرست
پهرست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فونت
تصویر فونت
دبیره، رایاوات، کلک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فیروز
تصویر فیروز
پیروز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فیلم
تصویر فیلم
رخشاره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فیلسوف
تصویر فیلسوف
فرزانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فیلتر
تصویر فیلتر
پالایه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فیل
تصویر فیل
پیل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فیض
تصویر فیض
بهره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فیش
تصویر فیش
برگه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فی نفسه
تصویر فی نفسه
به خودی خود
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فهلوی
تصویر فهلوی
پهلوی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فی الواقع
تصویر فی الواقع
به راستی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فی المثل
تصویر فی المثل
برای نمونه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فی الفور
تصویر فی الفور
در دم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فهیم
تصویر فهیم
دانا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فهمیدن
تصویر فهمیدن
دانستن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فهم
تصویر فهم
دانایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فلز
تصویر فلز
توپال
فرهنگ واژه فارسی سره