جدول جو
جدول جو

معنی غیژش - جستجوی لغت در جدول جو

غیژش(ژِ)
از غیژیدن. عمل غیژیدن. خزیدن و بر شکم راه رفتن. رجوع به غیژیدن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غیژ
تصویر غیژ
صدای گلولۀ تفنگ و مانند آن هنگام شکافتن هوا، بن مضارع غیژیدن
فرهنگ فارسی عمید
جمع واژۀ غائش، بمعنی رقاص و رقص کننده، (دزی ج 2 ص 234)
لغت نامه دهخدا
(ژِ)
تقدیس و تقدس. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
غم و اندوه بسیار و بدحالی فراوان، (برهان قاطع) (از جهانگیری) (از انجمن آرا) (فرهنگ رشیدی)، در فرهنگ شعوری شاهدی نیز آمده است، رجوع به همین فرهنگ (ورق 187 الف) شود، هرچیز انبوه را گویند، مانند بیشه و جنگل و غیر آن، (برهان قاطع) (از جهانگیری)، هرچه انبوه بود مانند بیشه و جز آن، (از فرهنگ رشیدی)، انبوه بودن چیزی مانند بیشه و جنگل، (انجمن آرا) (آنندراج)، اصل کلمه ’وغیش’ است که در شعر شاهد از اسدی و سوزنی خطا خوانده اند، رجوع به وغیش شود، (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا
در تداول عوام، آواز طولانی تند رفتن چیزی سخت در هوا مانند آواز سنگ فلاخن، (از فرهنگ نظام)، حکایت صوت گلولۀ تفنگ و امثال آن گاه شکافتن هوا، غژ، رجوع به غژ شود،
فعل امر از غیژیدن، رجوع به غیژیدن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از غیژ
تصویر غیژ
آواز طولانی تند رفتن چیزی سخت در هوا مانند آواز سنگ فلاخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیژ
تصویر غیژ
((اِصت.))
آواز طولانی تند رفتن چیز سخت در هوا
فرهنگ فارسی معین