جدول جو
جدول جو

معنی غیطل - جستجوی لغت در جدول جو

غیطل
(غَ طَ)
گربه. (منتهی الارب). سنّور. (اقرب الموارد) ، درختان انبوه و درهم. (از منتهی الارب ذیل غطل). درختان و گیاهان درهم و انبوه. (از اقرب الموارد). صاحب منتهی الارب و تاج العروس غیطل را به این معنی جمع غیطله آورده اند. رجوع به غیطله شود، غیطل الضحی، آخر چاشت، یعنی آنگاه که خورشید در مشرق بشکل بودن وی در مغرب باشد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
جمع واژۀ غیطله. بمعنی درختان انبوه درهم. (منتهی الارب) (تاج العروس). رجوع به غیطل شود
لغت نامه دهخدا
غیطل
گلپر از گیاهان
تصویری از غیطل
تصویر غیطل
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غیل
تصویر غیل
درختان انبوه و درهم پیچیده، بیشه، جنگل
فرهنگ فارسی عمید
(غُ یُ)
ابل غیل، شتران بسیار یا شتران فربه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). همچنین است بقر غیل. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
محمد بن احمد بن علی سکندری غیطی شافعی، مکنی به ابوالمواهب و ملقب به نجم الدین. از دانشمندان مصر بود. نسبت او به ’غیطالعده’ یا ’ابی الغیط’ واقع در مصر است. او راست: قصه المعراج الصغری، القول القویم فی اقطاع تمیم (خطی) ، مشیخه (خطی) ، الفرائد المنظمه (خطی) ، بهجه السامعین (خطی) ، الاسلام و الایمان (خطی) و جز آن. (از اعلام زرکلی چ 2 ج 6 ص 234). صاحب معجم المطبوعات کتاب ’المعراج الکبیر’ را نیز جزء تألیفات او ذکر کرده است. رجوع به معجم المطبوعات ج 2 ستون 1422 شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از جزیره هنگام بخش قشم شهرستان بندرعباس که در 70 هزارگزی جنوب باختری قشم و جنوب باختری جزیره هنگام قرار دارد، ساحل و گرمسیر است، سکنۀ آن 200تن سنی و شیعه اند که به عربی و فارسی سخن میگویند، آب آن از چاه و باران، محصول آن غلات، شغل اهالی صید ماهی و زراعت است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
درختان انبوه و درهم، بفتح اول هم به همین معنی است، درختان نی و حلفا، (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، نیستان، (غیاث اللغات)، بیشۀ شیر، (مهذب الاسماء) (منتهی الارب)، غیله با افزودن هاء به آخر آن گفته نمیشود، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، بیشه و صحرا، (غیاث اللغات)، جایگاه شیر، ج، اغیال، غیول، (اقرب الموارد)، جنگل، (منتهی الارب)، اجمه، (اقرب الموارد) :
ای برون آورده اندر کشور هندوستان
پیل جنگی از حصار و گرگ پیل افکن ز غیل،
فرخی،
، هر رودبار با آب، ج، اغیال، غیول، (منتهی الارب)، هر وادیی که در آن آب باشد، (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
نیطل. رجوع به نیطل شود
لغت نامه دهخدا
(طِ)
نیطل. رجوع به نیطل شود
لغت نامه دهخدا
(هََ طَ)
نام بلاد ماوراءالنهر است از بخارا و سمرقند و خجند و مابین اینها. (معجم البلدان) ، اهل طخرستان، قومی از ترک و خلج. (منتهی الارب) (آنندراج) ، قومی از هند که ایشان را شوکت و منزلتی بود. هیاطل و هیاطله مانند آن است. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ طَ)
روباه. (منتهی الارب) (آنندراج) (مهذب الاسماء). ثعلب. (اقرب الموارد) ، گروهی اندک از مردم که با آنها غزا نمایند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غَ طِ)
جمع واژۀ غیطله. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (دهار). رجوع به غیطله شود
لغت نامه دهخدا
(غَ دَ)
زندگانی فراخ و خوش. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غُ)
جمع واژۀ غیل. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). رجوع به غیل شود
لغت نامه دهخدا
(غَ طَم م)
شیر غلیظ و سخت. لبن خاثر. (اقرب الموارد). شیر خفته و دفزک. (منتهی الارب) (آنندراج). ظاهراً مراد شیر مانده است که غلیظ شده باشد
لغت نامه دهخدا
(غَ)
آوازهای آمیخته باهم، و غوغا. (منتهی الارب) (آنندراج) (از تاج العروس) ، تاریکی برهم نشسته. تاریکی. (منتهی الارب) (آنندراج). ظلمت متراکم. ج، غیاطیل. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غَ طَ)
قسمی آلت موسیقی شبیه قره نی. ج، غیطات. (دزی ج 2 ص 235)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
منسوب به ’غیطالعده’ یا ’ابی الغیط’ از نواحی مصر. (از اعلام زرکلی چ 2 ج 6 ص 234). رجوع به معجم المطبوعات ج 2 شود
لغت نامه دهخدا
(خَ طَ)
سگ نر، گربۀ نر. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(اَ طَ)
از ’اطل’، خاصره. (از بحر الجواهر). تهیگاه. ج، ایاطیل. (آنندراج). تهیگاه مردم و آن اسب. ج، ایاطیل. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(غَ طَ لَ)
در معجم البلدان آمده: غیطله و ذات اسلام، جایی از زمین یمامه در رحبهالهدار است. مخیس بن ارطاه گوید: تبدلت ذات اسلام فغیطله - انتهی
لغت نامه دهخدا
خروش غوغا، تاریکی، غیش غیشه درختان انبوه، گروه مردم، شیر ده شیر دار، خوردن و نوشیدن، شادمانی، بی ترسی، چیرگی خواب خواب، تاریکی شب، گاو پدرام (وحشی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیط
تصویر غیط
فرو شدن، ناپدید گشتن، بوستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیل
تصویر غیل
پسر فربه و تنومند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غطل
تصویر غطل
آمیختن، تو بر تویی، بر هم نشستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایطل
تصویر ایطل
تهیگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عیطل
تصویر عیطل
خوش گردن دراز گردن: زن، خوشه پر شکوفه خرمای نر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیطل
تصویر خیطل
گربه از جانوران گربه نر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیال
تصویر غیال
شیر از جانوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیاطل
تصویر غیاطل
جمع غیطله، خروش ها غوغا ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیول
تصویر غیول
جمع غیل، بیشه ها نیستان ها رود بارها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیطول
تصویر غیطول
آواز های در آمیخته، غوغا، تاریکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیطم
تصویر غیطم
شیر دفزک شیر سفت
فرهنگ لغت هوشیار
این واژه در فرهنگ معین آمده و از آن روی که کجایی بودن آن آشکار نگردیده ناگزیر باید آن را چنین نوشت: فیتل از گیاهان و شاید فیظل گیاهی است از تیره چتریان که علفی و پایااست و گلهایش بشکل گل حویج است و در سراسر مناطق معتدل افریقا و اروپا و آسیا می روید و در طب عوام به عنوان مدر و مقوی مصرف می شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیل
تصویر غیل
درختان انبوه و درهم، بیشه شیر، جمع اغیال، غیول، جنگل
فرهنگ فارسی معین