جدول جو
جدول جو

معنی غیری - جستجوی لغت در جدول جو

غیری
(غَ)
اجنبی. بیگانه. (از ناظم الاطباء) دیگری. شخص دیگر:
از خود و غیری چنان فارغ شدم کز فارغی
خط بخاقانی و خاقان درکشم هر صبحدم.
خاقانی.
هرچه غیری از تو لافی میزند
از سر غیرت جهانی میکنم.
خاقانی.
اگر بر جای من غیری گزیند دوست حاکم اوست
حرامم باد اگر من جان بجای دوست بگزینم.
حافظ
لغت نامه دهخدا
غیری
(غَ را)
زن رشکن. (از مهذب الاسماء). مؤنث غیران. ج، غیاری ̍. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (تاج العروس). زنی که بر شوهر خود رشک برد. زن غیرتمند نسبت به شوهر خود. رجوع به غیران شود
لغت نامه دهخدا
غیری
(غِ یَ)
مغیره بن اخنس بن شریق ثقفی. صحابی است و شاعر است زبیر بن العوام را هجو کردو در یوم الدار با عثمان بن عفان کشته شد. (از الاعلام زرکلی چ 2 ج 8 ص 198). رجوع به غیره و مغیره شود
لغت نامه دهخدا
غیری
مسطحی چهارضلعی که یک ضلع آن بقدر واحد از ضلع مجاور بزرگتر باشد. بیرونی در التفهیم (ص 35) گوید: عدد مسطح آن است که از دو عدد بجای آید که یکی چند بار دیگر کنی، اگر این دو عدد یکدیگر را راست باشند این مسطح که از آن گرد آید مربع باشد. و اگر میان آن دو عدد یکی فضله بود آنچه گرد آید او را غیری خوانند چون دوازده که از سه آید چهار بار کرده. و میان سه و چهار یکی فضله است. و اگر میان آن دو عدد فضله بیش از یکی باشد او رامستطیل خوانند چون دوازده اگر از دو شش بار کرده آید که میان دو و شش فضله بیشتر است از یکی، و این دوازده از یک سو غیری است وز دیگر سو مستطیل - انتهی
لغت نامه دهخدا
غیری
اجنبی و بیگانه، شخص دیگر
تصویری از غیری
تصویر غیری
فرهنگ لغت هوشیار
غیری
((غِ))
شخص دیگر، بیگانه
تصویری از غیری
تصویر غیری
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بیری
تصویر بیری
(دخترانه)
زنی که شیر می دوشد (نگارش کردی: بری)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از غیرت
تصویر غیرت
حمیت، ناموس پرستی، رشک
غیرت آوردن: حسادت کردن
غیرت بردن: غیرت آوردن، ناموس پرستی کردن
غیرت داشتن: تعصب و حمیت داشتن، حفظ ناموس کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غمری
تصویر غمری
نا آزموده کاری، نادانی، بی خردی، برای مثال هر آن کس که دارد روانش خرد / جهان را به غمری همی نسپرد (فردوسی - ۶/۸۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هیری
تصویر هیری
گل همیشه بهار، گل شب بو، گیاهی زینتی باساقۀ بلند و گل هایی به رنگ های مختلف
شب انبوی، خیرو، خیری، زراوشان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غیبی
تصویر غیبی
مربوط به غیب، الهی، ربانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غوری
تصویر غوری
املای دیگر واژۀ قوری
از مردم سرزمین غور، تهیه شده در سرزمین غور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غیریت
تصویر غیریت
اختلاف و مباینت، بودن یکی از دو چیز یا دو امر خلاف دیگری
فرهنگ فارسی عمید
(یَ/ یِ کَ / کِ دَ)
بینونت و دوتایی. تغییر. غیر بودن. تغایر. دیگرگون بودن. بیگانگی، نامعلومی و عدم تحقق. (ناظم الاطباء). رجوع به غیر شود، در اصطلاح، غیریت مقابل هو هویت است و به چند قسم تقسیم میشود که عبارتند از: غیریت در جنس، غیریت در نوع، غیریت در فصل و غیریت در عرض. (فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی تألیف سجادی ص 220). در کشاف اصطلاحات الفنون آمده: غیریت یا تغایر مقابل وحدت و عینیت است و آن بودن یکی از دو امر است غیر دیگری، و آن نفس اثنینیت نیست و حتی تصور غیریت هم مستلزم تصور اثنینیت نیست، زیرااثنینیّت عبارت از بودن یک طبیعت است ذات حدتین، و مقابل آن این است که طبیعت دارای یک وحدت یا وحدات باشد و در این صورت میان آن دو واسطه ای متصور نمیشود، و مفهوم چیزی اگر همان مفهوم چیز دیگر نباشد آن غیراین است وگرنه عین این است و معنی غیریت همین است. شیخ اشعری تصور واسطه را اثبات کرده و غیریت را چنین تفسیر نموده است که دو موجود چنان باشند که متصور باشد فرض انفکاک آنها از یکدیگر در حیز یا در عدم (زیرا او قائل به واسطه میان وجود و عدم است). در این تعریف با قید ’وجود’ معدومات را خارج کرد، زیرا آنها نزد او به تغایر موصوف نمیشوند چه غیریت از صفات وجودی است. پس دو معدوم یا یک موجود و یک معدوم بدان موصوف نمیشوند، و با قید ’واسطه بین وجود و عدم’ حالات را نیز بیرون کرد (حال صفت امر موجود است که خود نه موجود است و نه معدوم. بعضی به واسطه میان موجود و معدوم قائلند که آنها را اعیان ثابته نامند و گویند اشیاء یا موجودند یا معدوم و یا اعیان ثابتاتند که نه موجودند و نه معدوم، بلکه واسطه اند میان موجود و معدوم) ، زیرا شیخ آنها را ثابت نمیداند و ازینرو اتصاف آنها به غیریت متصور نیست، و همچنین است دو چیزی که انفکاک میان آن دو روا نباشد، مانند صفت و موصوف و جزء با کل، چه آن نه اوست و نه غیر او، و صفت عین موصوف و جزء عین کل نیست... و با قید حیز یا عدم خواسته است که شامل متحیز و جز آن باشد، چه دو جسم موجود در خارج هرگاه قدم آنها فرض شود بالضروره متغایرین میشوند. بعضی گفته اند: شرع و عرف و لغت دلالت دارند براینکه جزء و کل متغایر نیستند زیرا اگر بگویی: لیس له علی ّ غیر عشره، علیه تو به لزوم خمسه حکم میشود، و در صورتی که جزء غیر از کل باشد چنین نخواهد بودو همچنین است صفت و موصوف... و این قول را رد کرده اند. (رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود). آمدی گوید: قول شیخ اشعری و عامۀ اصحاب این است که بعضی از صفات عین موصوفند مانند وجود، و بعضی غیرموصوف، و این هر صفتی است که جدایی آن از موصوف ممکن باشد مانند صفات افعال، از قبیل خلاقیت، رزاقیت و مانند آنها، و بعضی دیگر از صفات چنانند که نه بدانها عین توان گفت ونه غیر، و آنها صفاتی هستند که انفکاک آنها از موصوف بوجهی ممتنع باشد، مانند: علم و قدرت و جز آن از صفات نفسیۀ حق تعالی... و این قول را نیز رد کرده اند. (رجوع به کتاب مذکور شود). و گفته اند: غیران آن دو هستند که علم به یکی از آنها با جهل به دیگری روا باشد، و بعضی نیز این مسأله را نزاع لفظی دانسته اند، ولی حق آن است که یک بحث معنوی است. (از کشاف اصطلاحات الفنون چ استانبول ج 2 صص 1093- 1094 به اختصار)
لغت نامه دهخدا
(مُ ری ی)
منسوب است به مغیره بن سعید که خدا را به اعضا و جوارح توصیف کرده است. (از الانساب سمعانی). و رجوع به مغیره بن سعید و مغیریه شود
لغت نامه دهخدا
در ترکیبات بکار رود و حاصل مصدر سازد بمعانی ذیل: الف - گرفتن: آب گیری بهانه گیری خمیر گیری گردگیری. ب - آلت گرفتن و استخراج: آب میوه گیری گلابگیری. توضیح در حقیقت این کلمات بصفات مختوم به گر پیوندد
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده نهانیک، مینوک منسوب به غیب مربوط به عالم غیب، الهی ربانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیرت
تصویر غیرت
حسد، رشک بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیرتی
تصویر غیرتی
غیرتمند غیور، آنکه به حفظ ناموس و آبرو و شرف خودبکوشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیره
تصویر غیره
جز او نرینه، جز آن جز او (مذکر) جز آن 0 یا وغیره 0 وجز او وجز آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیوری
تصویر غیوری
حالت و کیفیت غیور غیور بودن غیرت داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
درست نویسی قوری آوند ویژه ای که از غور آورند و با آن چای دم کنند ته تک
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده نا آزمودگی، گولی ناآزموده کاری ناآزمودگی ناشیگری، غافلی گولی احمقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیری
تصویر قیری
در تازی نیامده گژفی زفتی گژفیک منسوب به قیر مربوط به قیر، سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غثری
تصویر غثری
کشت بارانخور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیری
تصویر سیری
عدم رغبت به طعام، پری و سرشاری
فرهنگ لغت هوشیار
سالخوردگی کهنسالی سیخوخت مقابل جوانی. یا روز پیری. هنگام سالخوردی زمان کهنسالی: بهشتاد شد سالیان قباد نبد روز پیری هم از مرگش شاد. (شا. بخ 2308: 8) یا مقام پیری. شیخوخت. یا پیری است و فراموشی. پیران بهنگام فراموشی گویند، جوانان که چیزی را فراموش کرده بشوخی چنین گویند. یا پیری است و هزار عیب. پیری عیبهای بسیار همراه دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیری
تصویر خیری
گل همیشه بهار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیری
تصویر بیری
فرش گستردنی
فرهنگ لغت هوشیار
کنش ساخته فارسی گویان دو گانگی بینونت دوگانگی تغییر، مقابل هوهویت است و به چند قسم تقسیم می شود که عبارتند از: غیریت در جنس غیریت در نوع غیریت در فصل و غیریت در عرض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیری
تصویر پیری
سالخوردگی، کهنسالی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خیری
تصویر خیری
صفه، ایوان، رواق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خیری
تصویر خیری
((خِ))
گل شب بو، گل همیشه بهار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غوری
تصویر غوری
قوری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیری
تصویر پیری
کهولت
فرهنگ واژه فارسی سره