جدول جو
جدول جو

معنی غیذاء - جستجوی لغت در جدول جو

غیذاء(غَ)
رجوع به غیذی ̍ شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ تِ)
کسی را بیازردن، (زوزنی)، آزردن ورنجانیدن، (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی)، رنجانیدن، (منتهی الارب)، اذیت و آزار کردن: در ایذاء مردمان ... پرهیز واجب دیدم، (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
شجره غیناء، درختی بسیارشاخ. (مهذب الاسماء). درخت سبز بسیاربرگ. (منتهی الارب) (آنندراج). درختی که برگهای آن سبز و شاخه هایش درهم رفته باشند. (از اقرب الموارد). ج، غین. (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد) ، درخت بلند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
چاهی است. (منتهی الارب) (آنندراج). صاحب تاج العروس گوید: صحیح آن عیناء به عین مهمله است - انتهی. رجوع به عیناء شود
لغت نامه دهخدا
(غَ)
یاقوت در معجم البلدان بهمین صورت نقل کرده و پس ازآن از قول ’باهلی’ غینا آورده است و در تاج العروس نیز غینا (بالقصر) ضبط شده است. رجوع به غینا شود
لغت نامه دهخدا
(غَ)
آنکه بگمان بصواب رسد. (منتهی الارب) (آنندراج). کسی که بوسیلۀ گمان به رای درست میرسد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
خر. ج، غیاذیر. (منتهی الارب) (آنندراج). الاغ. حمار. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
زن دوتا از نرمی و نازکی. (منتهی الارب) (آنندراج). زن خمیده بسبب نرمی. (از اقرب الموارد). ریک نازک نرم. (مهذب الاسماء). ج، غید. (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد) ، زنی که پوست بدن وی نازک و بغایت زیبا باشد، زن درازگردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غِ)
خورش. (منتهی الارب). خوردنی که نشو و نمای تن و قوام تمام بدن بدان است و با لفظ چیدن و کردن مستعمل. (آنندراج). خوراک و آشامیدنی که بدان اغتذاء شود. ج، اغذیه. (اقرب الموارد) ، پرورش که بدان بالیدگی و آراستگی جسم است. (منتهی الارب). هر آنچه نشو و نما و قوام تن بدان است. ج، اغذیه. (اقرب الموارد).
ترکیب ها:
- غذا چیدن. غذا خوردن. غذاخور. غذاخوری. غذا دادن. غذاده. غذا ساختن. غذاساز. غذا کردن. غذا کشیدن. رجوع به همین ترکیبات شود
جمع واژۀ غذی ّ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). بچه های گوسفند و بز، قسمتهای کوچکی از مال. (اقرب الموارد). رجوع به غذی و غذوی شود
لغت نامه دهخدا
آزارش، آزاردن، رنجه داشتن، آزار دادن، اذیت کردن، رنج دادن، کسی را بیازردن، رنجاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیذار
تصویر غیذار
خر
فرهنگ لغت هوشیار
دراز گردن زن، نرم و نازک، نابرنا نابالنده، اسپ دراز، خوش اندام، بچه سوسمار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایذاء
تصویر ایذاء
آزار رسانیدن، اذیت کردن
فرهنگ فارسی معین
آزار، اذیت، تعذیب، شکنجه
فرهنگ واژه مترادف متضاد