تک چاه و تاریکی.این کلمه را در عربی با تاء مربوطه نویسند، ولی در رسم الخط قرآن کریم به تاء کشیده آمده است: و أجمعوا أن یجعلوه فی غیابت الجب (قرآن 15/12) ، و در دل کردند که او را (یوسف را) در کنج چاه کنند. (تفسیر کشف الاسرار ج 5 ص 14). رجوع به غیابه شود
تک چاه و تاریکی.این کلمه را در عربی با تاء مربوطه نویسند، ولی در رسم الخط قرآن کریم به تاء کشیده آمده است: و أجمعوا أن یجعلوه فی غیابت الجب (قرآن 15/12) ، و در دل کردند که او را (یوسف را) در کنج چاه کنند. (تفسیر کشف الاسرار ج 5 ص 14). رجوع به غَیابه شود
شگفت و تعجب انگیز بودن، دور از ذهن بودن، غیر مالوف بودن، دور بودن، دوری از وطن غرابت کلمه: در علوم ادبی در معانی، غیر مانوس و غریب بودن کلمه، چنان که بیشتر مردم معنای آن را ندانند مانند کلمۀ «فرخج» و «تخجم» مثلاً پیش درشان سپهر و انجم / این بوده فرخج و آن تخجم
شگفت و تعجب انگیز بودن، دور از ذهن بودن، غیر مالوف بودن، دور بودن، دوری از وطن غرابت کلمه: در علوم ادبی در معانی، غیر مانوس و غریب بودن کلمه، چنان که بیشتر مردم معنای آن را ندانند مانند کلمۀ «فرخج» و «تخجم» مثلاً پیش درشان سپهر و انجم / این بوده فرخج و آن تخجم
مرض قند، در پزشکی بیماری حاصل از کم شدن ترشح انسولین از لوزالمعده که منجر به افزایش قند خون و دفع آن از طریق ادرار می شود و پرخوری و پرنوشی و افزایش ادرار را در پی دارد
مرض قند، در پزشکی بیماری حاصل از کم شدن ترشح انسولین از لوزالمعده که منجر به افزایش قند خون و دفع آن از طریق ادرار می شود و پرخوری و پرنوشی و افزایش ادرار را در پی دارد
مقابل حضور، غایب شدن، ناپیدا شدن، پنهان شدن از نظر نهان بودن در شیعۀ اثناعشری، نهان بودن امام دوازدهم از انظار بدگویی کردن پشت سر کسی، زشت یاد غیبت صغرا: در شیعۀ اثناعشری، غیبت امام دوازدهم از چهار سال بعد از تولد یعنی از سال ۲۶۰ (هجری قمری) تا مدت ۶۹ سال (سال ۳۲۹ هجری قمری) که سال فوت چهارمین نایب آن حضرت بوده غیبت کبرا: در شیعۀ اثناعشری، غیبت امام دوازدهم پس از غیبت صغرا که تا هنگام ظهور ادامه خواهد داشت غیبت کردن: بدگویی کردن پشت سر کسی، زشت یاد غیبت گفتن: بدگویی کردن پشت سر کسی، زشت یاد
مقابلِ حضور، غایب شدن، ناپیدا شدن، پنهان شدن از نظر نهان بودن در شیعۀ اثناعشری، نهان بودن امام دوازدهم از انظار بدگویی کردن پشت سر کسی، زشت یاد غیبت صغرا: در شیعۀ اثناعشری، غیبت امام دوازدهم از چهار سال بعد از تولد یعنی از سال ۲۶۰ (هجری قمری) تا مدت ۶۹ سال (سال ۳۲۹ هجری قمری) که سال فوت چهارمین نایب آن حضرت بوده غیبت کبرا: در شیعۀ اثناعشری، غیبت امام دوازدهم پس از غیبت صغرا که تا هنگام ظهور ادامه خواهد داشت غیبت کردن: بدگویی کردن پشت سر کسی، زشت یاد غیبت گفتن: بدگویی کردن پشت سر کسی، زشت یاد
نوبت. بار. پاس. (از منتهی الارب). رجوع به نیابه و نیز رجوع به نیابه و نیاوه شود: وز آن پس نیابت به ایرج رسید مر او را پدر شهر ایران گزید. فردوسی. یک چند گه نیابت آن بوستان گذشت وین چند گه نیابت این بوستان رسید. سوزنی. یکدو نیابت اگر بر این بفزودی رفته بدی جان و بر دریده بدان بش. سوزنی. - به نیابت، به نوبت: به نیابت کسان وی را نیک همی زدند. (ترجمه طبری بلعمی). - نیابت نهادن، نوبه گذاشتن: نیابت نهاده بودند (کسان نمرود آنگاه که پشه در مغزش جای گرفت) تااز آن پتک ها یکی برگرفتی و بر وی همی زدندی. (ترجمه طبری بلعمی). ، {{مصدر}} بجای کسی ایستادن. (غیاث اللغات). رجوع به نیابه شود، {{اسم مصدر}} جانشینی. وکالت.خلافت. برقراری در جای کسی و به عوض کسی. (ناظم الاطباء). نیابه. قائم مقامی: برادرش نرسی را به نیابت خویش در مملکت بگذاشت. (فارسنامۀ ابن بلخی). نیابت خویش به استصواب رای سلطان به ابونصر منصور بن راشی داد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 438). کنون جز ناصرالدین نیست کز بهر نیابت را ز بعد چارتن در چاربالشهای او آمد. خاقانی. - به نیابت آمدن، جانشین شدن. بجای آن آمدن. - به نیابت کسی یا چیزی آمدن، از پی آن آمدن و جانشین او شدن: روزم به نیابت شب آمد جانم به زیارت تن آمد. خاقانی. - نیابتاً،مقابل اصالتاً. (یادداشت مؤلف). رجوع به نیابهً شود. - نیابت بجای آوردن، بجای کسی کاری را انجام دادن: نیابت بجای آری از دین و داد نیاری ز من جز به نیکی بیاد. نظامی. - نیابت کردن، قائم مقام بالاتر از خود بودن. (آنندراج). بجای دیگری و از طرف دیگری کاری انجام دادن: به نیک و بدمشو دربند فرزند نیابت خود کند فرزند فرزند. نظامی. چنان بخار هوا تیره ساخت آب زلال که قطره بر لب جو می کند نیابت خال. طالب (از آنندراج)
نوبت. بار. پاس. (از منتهی الارب). رجوع به نیابه و نیز رجوع به نیابه و نیاوه شود: وز آن پس نیابت به ایرج رسید مر او را پدر شهر ایران گزید. فردوسی. یک چند گه نیابت آن بوستان گذشت وین چند گه نیابت این بوستان رسید. سوزنی. یکدو نیابت اگر بر این بفزودی رفته بدی جان و بر دریده بدان بش. سوزنی. - به نیابت، به نوبت: به نیابت کسان وی را نیک همی زدند. (ترجمه طبری بلعمی). - نیابت نهادن، نوبه گذاشتن: نیابت نهاده بودند (کسان نمرود آنگاه که پشه در مغزش جای گرفت) تااز آن پتک ها یکی برگرفتی و بر وی همی زدندی. (ترجمه طبری بلعمی). ، {{مَصدَر}} بجای کسی ایستادن. (غیاث اللغات). رجوع به نیابه شود، {{اِسمِ مَصدَر}} جانشینی. وکالت.خلافت. برقراری در جای کسی و به عوض کسی. (ناظم الاطباء). نیابه. قائم مقامی: برادرش نرسی را به نیابت خویش در مملکت بگذاشت. (فارسنامۀ ابن بلخی). نیابت خویش به استصواب رای سلطان به ابونصر منصور بن راشی داد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 438). کنون جز ناصرالدین نیست کز بهر نیابت را ز بعد چارتن در چاربالشهای او آمد. خاقانی. - به نیابت آمدن، جانشین شدن. بجای آن آمدن. - به نیابت کسی یا چیزی آمدن، از پی آن آمدن و جانشین او شدن: روزم به نیابت شب آمد جانم به زیارت تن آمد. خاقانی. - نیابتاً،مقابل اصالتاً. (یادداشت مؤلف). رجوع به نیابهً شود. - نیابت بجای آوردن، بجای کسی کاری را انجام دادن: نیابت بجای آری از دین و داد نیاری ز من جز به نیکی بیاد. نظامی. - نیابت کردن، قائم مقام بالاتر از خود بودن. (آنندراج). بجای دیگری و از طرف دیگری کاری انجام دادن: به نیک و بدمشو دربند فرزند نیابت خود کند فرزند فرزند. نظامی. چنان بخار هوا تیره ساخت آب زلال که قطره بر لب جو می کند نیابت خال. طالب (از آنندراج)
دولاب. مرض قند. دیابت شیرین. بیماریی که بر اثر کم شدن ترشح أنسولین از سلولهای جزایر لانگرهانس در لوزالمعده بوجود می آید و با زیادی عطش، زیادی ادرار، کم شدن وزن علی رغم اشتهای زیاد و گاهی خارش و جوشهای چرکی پوست همراه است. بیماری قند به عوامل ارثی بستگی دارد. و در صورت وجود زمینۀ ارثی مساعد، چاقی و حاملگیهای مکرر و عوامل ناشناختۀ دیگر موجب بروز آن میشوند. وظیفۀ هورمن انسولین قابل استفاده کردن قند (گلوکوز) برای بافتها است و نقصان آن موجب محروم ماندن بافتها از مهمترین منبع ایجاد نیرو و در عین حال تراکم قند در خون و بروز آن در ادرار میشود. بدی تغذیه بافتی در طول زمان سبب تغییرات ثانوی در عروق مخصوصاً در قلب، کلیه، چشم و مغز میشود و همین عوارض بیماری قند را در صورت عدم مراقبت پرخطر مینماید بیماری قند با رژیم غذائی صحیح (احتراز از زیاده روی در خوردن مواد نشاسته ای) و تزریق انسولین یا استفاده از خوردن داروهای خوراکی که در بسیاری از اشخاص مسن تر از چهل سال موجب ازدیاد ترشح انسولین از لوزالمعده میشوند قابل درمان است اما این درمان باید همه عمر ادامه یابد زیرا نقصان ترشح انسولین علاج پذیر نیست بیماری قند در صورت عدم مداوا بعلت تراکم مواد اسیدی در بدن موجب اغما و مرگ میشود این خطر مخصوصاً جوانانی را که بمرض قند مبتلی هستند تهدید مینماید. (از دائره المعارف فارسی). - دیابت بیمزه یا دیابت انسی پید بیماری هورمونی که بر اثر کمی ترشح هورمون ضد ادرار بوجود می آید و با زیادی فوق العاده عطش و ادرار همراه است. وجه تسمیۀ دیابت انسی پید زیادی ادرار بدون وجود قند درآن است زیرا اطبا درگذشته برای تشخیص بیماری قند، ادرار را می چشیدند، شیرین بودن ادرار مؤید مرض قند یا دیابت شیرین بشمار میرفت دیابت انسی پید با تزریق هورمون ضدادرار درمان میشود. اما این درمان باید همه عمر ادامه یابد. زیرا نقصان ترشح هورمون مربوط که از غده هیپوفیز است. (هورمون ضدادرار) علاج پذیر نیست. (از دائره المعارف فارسی)
دولاب. مرض قند. دیابت شیرین. بیماریی که بر اثر کم شدن ترشح أنسولین از سلولهای جزایر لانگرهانس در لوزالمعده بوجود می آید و با زیادی عطش، زیادی ادرار، کم شدن وزن علی رغم اشتهای زیاد و گاهی خارش و جوشهای چرکی پوست همراه است. بیماری قند به عوامل ارثی بستگی دارد. و در صورت وجود زمینۀ ارثی مساعد، چاقی و حاملگیهای مکرر و عوامل ناشناختۀ دیگر موجب بروز آن میشوند. وظیفۀ هورمن انسولین قابل استفاده کردن قند (گلوکوز) برای بافتها است و نقصان آن موجب محروم ماندن بافتها از مهمترین منبع ایجاد نیرو و در عین حال تراکم قند در خون و بروز آن در ادرار میشود. بدی تغذیه بافتی در طول زمان سبب تغییرات ثانوی در عروق مخصوصاً در قلب، کلیه، چشم و مغز میشود و همین عوارض بیماری قند را در صورت عدم مراقبت پرخطر مینماید بیماری قند با رژیم غذائی صحیح (احتراز از زیاده روی در خوردن مواد نشاسته ای) و تزریق انسولین یا استفاده از خوردن داروهای خوراکی که در بسیاری از اشخاص مسن تر از چهل سال موجب ازدیاد ترشح انسولین از لوزالمعده میشوند قابل درمان است اما این درمان باید همه عمر ادامه یابد زیرا نقصان ترشح انسولین علاج پذیر نیست بیماری قند در صورت عدم مداوا بعلت تراکم مواد اسیدی در بدن موجب اغما و مرگ میشود این خطر مخصوصاً جوانانی را که بمرض قند مبتلی هستند تهدید مینماید. (از دائره المعارف فارسی). - دیابت بیمزه یا دیابت انسی پید بیماری هورمونی که بر اثر کمی ترشح هورمون ضد ادرار بوجود می آید و با زیادی فوق العاده عطش و ادرار همراه است. وجه تسمیۀ دیابت انسی پید زیادی ادرار بدون وجود قند درآن است زیرا اطبا درگذشته برای تشخیص بیماری قند، ادرار را می چشیدند، شیرین بودن ادرار مؤید مرض قند یا دیابت شیرین بشمار میرفت دیابت انسی پید با تزریق هورمون ضدادرار درمان میشود. اما این درمان باید همه عمر ادامه یابد. زیرا نقصان ترشح هورمون مربوط که از غده هیپوفیز است. (هورمون ضدادرار) علاج پذیر نیست. (از دائره المعارف فارسی)
مقابل حضوری، منسوب به غیاب، آنچه در غیاب کسی گویند یا کنند، رجوع به غیاب شود، - حکم غیابی، (اصطلاح حقوق) حکمی است که درباره یکی از اصحاب دعوی که در جلسۀ دادرسی حاضر نشده و لایحه نفرستاده و حضور خود را ساقط نکرده باشد صادر شود، رجوع به حکم شود
مقابل حضوری، منسوب به غیاب، آنچه در غیاب کسی گویند یا کنند، رجوع به غِیاب شود، - حکم غیابی، (اصطلاح حقوق) حکمی است که درباره یکی از اصحاب دعوی که در جلسۀ دادرسی حاضر نشده و لایحه نفرستاده و حضور خود را ساقط نکرده باشد صادر شود، رجوع به حکم شود
در تازی نیامده ونیک در نوبد اندایی منسوب به غیاب آنچه در غیاب کسی گویند یا انجام دهند مقابل حضوری یا حکم غیابی. حکمی است درباره یکی از اصحاب دعوی که در جلسه دادرسی حاضر نشده و لایحه نفرستاده و حضور خود را ساقط نکرده باشد صادر شود
در تازی نیامده ونیک در نوبد اندایی منسوب به غیاب آنچه در غیاب کسی گویند یا انجام دهند مقابل حضوری یا حکم غیابی. حکمی است درباره یکی از اصحاب دعوی که در جلسه دادرسی حاضر نشده و لایحه نفرستاده و حضور خود را ساقط نکرده باشد صادر شود
غامض بودن پوشیده بودن، خفی بودن، یا غرابت استعمال. آوردن کلمه مهجور است در سخن چنان که خواننده و شنونده را فهم معنی آن دشوار باشد مانند نعیق وعشیق: غرابا مزن بیشتر زین نعیقا که مهجور کردی مرا از عشیقا. (بدیع) یا غرابت کلمه. آنست که کلمه غیر مانوس و معنی آن بر غالب مردم پوشیده باشد مانند: فلان زفت کشفته و انجخته است
غامض بودن پوشیده بودن، خفی بودن، یا غرابت استعمال. آوردن کلمه مهجور است در سخن چنان که خواننده و شنونده را فهم معنی آن دشوار باشد مانند نعیق وعشیق: غرابا مزن بیشتر زین نعیقا که مهجور کردی مرا از عشیقا. (بدیع) یا غرابت کلمه. آنست که کلمه غیر مانوس و معنی آن بر غالب مردم پوشیده باشد مانند: فلان زفت کشفته و انجخته است