حالت بی دین، لامذهبی، بی کیشی، مقابل دینداری: بدین از خری دور باش و بدان که بیدینی ای پور بیشک خریست، ناصرخسرو، گر امانت بسلامت ببرم باکی نیست بیدلی سهل بود گر نبود بیدینی، حافظ
حالت بی دین، لامذهبی، بی کیشی، مقابل دینداری: بدین از خری دور باش و بدان که بیدینی ای پور بیشک خریست، ناصرخسرو، گر امانت بسلامت ببرم باکی نیست بیدلی سهل بود گر نبود بیدینی، حافظ
حسین بن محمد بن نعیم بن اسحاق بن عبیداﷲغوبدینی حافظ (341 - 427 هجری قمری)، مکنی به ابونعی میلادی وی به خراسان و عراق و حجاز رفت و بخدمت شیوخ رسید، در بخارا از ابوصالح خیام و دیگران و در عراق از ابوطاهر مخلص و ابوحفص کتانی و دیگران حدیث شنید، ابوالعباس مستغفری نسفی و ابوعلی حسن بن عبدالملک قاضی نسفی و دیگران از او روایت کردند، (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 181) علاء غوبدینی، مکنی به ابوالحسین، وی برادر حسین بن محمد غوبدینی و از اهل دانش و حدیث بود، (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 181) محمد بن نعیم، مکنی به ابوالحسن، وی پدر حسین بن محمد غوبدینی و از اهل دانش و حدیث بود، (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 181)
حسین بن محمد بن نعیم بن اسحاق بن عبیداﷲغوبدینی حافظ (341 - 427 هجری قمری)، مکنی به ابونعی میلادی وی به خراسان و عراق و حجاز رفت و بخدمت شیوخ رسید، در بخارا از ابوصالح خیام و دیگران و در عراق از ابوطاهر مخلص و ابوحفص کتانی و دیگران حدیث شنید، ابوالعباس مستغفری نسفی و ابوعلی حسن بن عبدالملک قاضی نسفی و دیگران از او روایت کردند، (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 181) علاء غوبدینی، مکنی به ابوالحسین، وی برادر حسین بن محمد غوبدینی و از اهل دانش و حدیث بود، (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 181) محمد بن نعیم، مکنی به ابوالحسن، وی پدر حسین بن محمد غوبدینی و از اهل دانش و حدیث بود، (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 181)
قابل بوییدن. لایق بوییدن. درخوربوییدن، دور و دراز. بی سر و ته. بی کران. نامتناهی. نامعلوم: همچنان پیاده در کوهها و بیابانها بی سر و بن میگشت و بر گناهان خود نوحه میکرد. (تذکرهالاولیاء عطار). الحق ستوه گشتم زین شهر بی سر و بن وین مردم پریشان چون عضوهای بی سر. شرف الدین شفروه
قابل بوییدن. لایق بوییدن. درخوربوییدن، دور و دراز. بی سر و ته. بی کران. نامتناهی. نامعلوم: همچنان پیاده در کوهها و بیابانها بی سر و بن میگشت و بر گناهان خود نوحه میکرد. (تذکرهالاولیاء عطار). الحق ستوه گشتم زین شهر بی سر و بن وین مردم پریشان چون عضوهای بی سر. شرف الدین شفروه