جدول جو
جدول جو

معنی غوهق - جستجوی لغت در جدول جو

غوهق(غَ هََ)
دیوانگی. (منتهی الارب). جنون. (اقرب الموارد) ، زاغ سیاه. غراب. لغتی است در عوهق به عین مهمله. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ)
متحیر ومضطر کردن کسی را در سخن به چیزی حیرتناک: توهق فلاناً فی الکلام. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). توهر. (اقرب الموارد). رجوع به توهر شود، سخت گرم شدن سنگ ریزه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ هََ)
جایگاهی است در شعر ابن هرمه، و در آن برقه ای است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(غُ رُ)
قورق. قرق. غرق. رجوع به قورق شود
لغت نامه دهخدا
(غُ رُ)
نام چراگاهی که ملک شمس الدین ساخت. در تاریخ بخارای نرشخی (ص 35) آمده: و پیوستۀ شمس آباد چراگاهی ساخت (ملک شمس الدین) از جهت ستوران خاصه، و آن را غورق نام کرد، و آن را دیوارها ساخت بمقدار یک میل، و اندر وی کاخی و کبوترخانه ای ساخت، واندر آن غورق جانوران وحشی داشتی چون گوزنان و آهوان و روباهان و خوکان، و همه آموخته بودند - انتهی
لغت نامه دهخدا
(غَ)
آواز هر چیز. به عین مهمله بهتر است. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(سَ هََ)
مرد درازساق، باد غبارانگیز. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(غَ هَِ)
شتر دراز. (منتهی الارب) (آنندراج). الطویل من الابل. (اقرب الموارد). با غیهق بمعنی شتر دراز و جز آن، مقایسه شود
لغت نامه دهخدا
(وَ هََ)
کمند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (مهذب الاسماء). ج، اوهاق. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). وهوق. (مهذب الاسماء) :
نه منجنیق رسد بر سرش نه کشکنجیر
نه تیر چرخ و نه سامان برشدن به وهق.
انوری.
، رسن که در گردن ستور اندازند و به وی بندکنند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). گویند معرب وهک فارسی است. (از اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَ نَ سَ)
بند کردن چیزی را. (منتهی الارب). کمند در گردن کسی یاچیزی انداختن. (اقرب الموارد) ، بازداشتن از آن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از غیهق
تصویر غیهق
شادمانی، دیوانگی، شتر دراز بالا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوق
تصویر غوق
نادرست نویسی غوک بک زمین کنده و عمیق گودال
فرهنگ لغت هوشیار
تیغه ی کارد و چاقو
فرهنگ گویش مازندرانی