خربزۀ خریفی یا نوعی از آن. (منتهی الارب). بطیخ خریفی یا نوعی از آن. و فی کتاب الخراج: ’البطیخ و الغوفر مما لایجب فیه العشر’. (اقرب الموارد). خربزۀ خرد. قعسر. قشعر. (نشوء اللغه العربیه ص 20). و رجوع به همین کتاب شود
خربزۀ خریفی یا نوعی از آن. (منتهی الارب). بطیخ خریفی یا نوعی از آن. و فی کتاب الخراج: ’البطیخ و الغوفر مما لایجب فیه العشر’. (اقرب الموارد). خربزۀ خرد. قعسر. قشعر. (نشوء اللغه العربیه ص 20). و رجوع به همین کتاب شود
تاراج کردن. (منتهی الارب). غارت. (از اقرب الموارد). رجوع به غارت و غاره شود، یکدیگر را غارت کردن. مغاوره. (المصادر زوزنی). به این معنی مصدر دوم باب مفاعله است
تاراج کردن. (منتهی الارب). غارت. (از اقرب الموارد). رجوع به غارت و غاره شود، یکدیگر را غارت کردن. مغاوره. (المصادر زوزنی). به این معنی مصدر دوم باب مفاعله است
حق کسی یا حق چیزی تمام بدادن. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی). نگاه داشتن حرمت کسی را: توفر علیه. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : کار او به جمعیت لشکر و توفر آلت و عدت به نظام رسید. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 169)
حق کسی یا حق چیزی تمام بدادن. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی). نگاه داشتن حرمت کسی را: توفر علیه. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : کار او به جمعیت لشکر و توفر آلت و عدت به نظام رسید. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 169)