جدول جو
جدول جو

معنی غوطی - جستجوی لغت در جدول جو

غوطی
منسوب به غوطۀ دمشق. رجوع به غوطه و اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 شود
لغت نامه دهخدا
غوطی
حسن بن علی بن روح بن عوانۀ دمشقی غوطی کفر بطنانی، مکنی به ابوعلی. از هشام بن خالد ازرق روایت کند، و ابوبکر بن مقری از وی روایت دارد. (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 183)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طوطی
تصویر طوطی
(دخترانه)
پرنده سبز رنگ و سخنگوست و نام برخی زنان در فارسی دری است.، پرنده ای که بیشتر در نواحی استوایی و جنگلها زندگی می کند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از غوچی
تصویر غوچی
گودال، جای گود در زمین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قوطی
تصویر قوطی
جعبۀ کوچک مقوایی یا فلزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لوطی
تصویر لوطی
لودی، جوانمرد، باغیرت، رند، بی باک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غوری
تصویر غوری
املای دیگر واژۀ قوری
از مردم سرزمین غور، تهیه شده در سرزمین غور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غوطه
تصویر غوطه
فرو رفتن در آب
فرهنگ فارسی عمید
پرنده ای با پرهای سبز و سرخ و منقار خمیده که می تواند بعضی اصوات را تقلید کند، برای مثال در پس آینه طوطی صفتم داشته اند / آنچه استاد ازل گفت بگو می گویم (حافظ - ۷۶۲)
فرهنگ فارسی عمید
(غَ طا)
ابر پیوسته بارنده. (منتهی الارب). غمطی ̍
لغت نامه دهخدا
تبنگو و حقه و صندوقچه، (ناظم الاطباء)، ظرف فلزی دردار که در آن چیزها را محفوظ نگه میدارند، (فرهنگ نظام)، قوتی،
- قوطی سیگار، جعبه ای که در آن سیگار نهند، واحد وزن در قدیم (مخصوصاًدر شمال ایران) معادل دو من و سه چارک شاه، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
طریفلون است که به عربی حسک نامند. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
محمد بن احمد بن علی سکندری غیطی شافعی، مکنی به ابوالمواهب و ملقب به نجم الدین. از دانشمندان مصر بود. نسبت او به ’غیطالعده’ یا ’ابی الغیط’ واقع در مصر است. او راست: قصه المعراج الصغری، القول القویم فی اقطاع تمیم (خطی) ، مشیخه (خطی) ، الفرائد المنظمه (خطی) ، بهجه السامعین (خطی) ، الاسلام و الایمان (خطی) و جز آن. (از اعلام زرکلی چ 2 ج 6 ص 234). صاحب معجم المطبوعات کتاب ’المعراج الکبیر’ را نیز جزء تألیفات او ذکر کرده است. رجوع به معجم المطبوعات ج 2 ستون 1422 شود
لغت نامه دهخدا
(غَ)
منسوب به ’غیطالعده’ یا ’ابی الغیط’ از نواحی مصر. (از اعلام زرکلی چ 2 ج 6 ص 234). رجوع به معجم المطبوعات ج 2 شود
لغت نامه دهخدا
پرنده ای است سبزرنگ از طایفۀ پسیتاسیده، و بمناسبت سهولت تقلید آوای آدمی قابل ملاحظه است، طوطیان عموماً در نواحی گرم و رطوبی افریقا و هند زیست میکنند، ببغاء، طوطک، معرب توتۀ هندی است، (فهرست مخزن الادویه)، معرب توتی و آن طائری است سبز که بعرف آن را طوطا نامند و شکرشکن، شکرفشان، شکرمقال، شکرین مقال، شیرین زبان، شیرین سخن، شیرین تکلم، شیرین گفتار، خوش نوا و خوش حرف از صفات اوست، (آنندراج) :
در کف لالۀ خودروی نهد سرخ قدح
زاغ همچون پر طوطی شود از سبز گیاه،
فرخی،
الا تا درآیند طوطی و سارک (شارک)
الا تا سرایند قمری و ساری،
زینتی،
بلی نعامه و طوطی دو طایرند ولیک
غذای آن شکر آمد غذای این اخگر،
ازرقی،
طوطی گفتا سمن به بود از سبزه کو
بوی ز عنبر گرفت رنگ ز کافور ناب،
خاقانی،
ای عندلیب گلشن جان زارنال زار
کزشاخ شرع طوطی حاضرجواب شد،
خاقانی،
طوطی آمد با دهانی پرشکر
در لباس فستقی با طوق زر،
عطار،
مرحبا ای طوطی طوبی نشین
پوششت حیله ست و طوقت آتشین،
عطار،
اگر طوطی زبان می بست در کام
نه خود را در قفس میدید و نه دام،
وحشی،
- امثال:
طوطی ز زبان خویش در دام افتاد،
؟
- طوطی پس آینه، شخصی که در پس آئینه نشسته حرفها زند برای تعلیم دادن طوطی کذائی بنوعی که منظور است و این طوطی کذائی که مقابل و مواجه آئینه است عکس خود را در آن آئینه مشاهده کرده گمان برد که این حرف حریف اوست غافل از آن طوطی که پس آئینه است، و همین مقصود است درین بیت خواجۀ شیراز:
در پس آینه طوطی صفتم داشته اند
آنچه استاد ازل گفت بگو میگویم،
و هم او راست:
در لباس بشرٌ مثلکم ارشاد رسول
فضل من بهرتو طوطی ّ پس آینه است،
(از آنندراج)،
- طوطی خط، کنایه از جوان سبزخط، ملا سالک قزوینی راست:
طوطی خطی که طعنه زند بر شکر لبش
دارم سری چو فاخته بر دور غبغبش،
(از آنندراج)،
- طوطی زرین نفس، کنایه از قلم است، (آنندراج)،
- طوطی صاحب سلامت گو، طوطی که آن را صاحب سلامت تعلیم کرده باشند و اکثر اوقات اینچنین میگفته باشد، ملا قاسم مشهدی راست:
در میان نوخطان باقی همه نیرنگ توست
طوطی صاحب سلامت گو خط شبرنگ توست،
(از آنندراج)،
- طوطی صحرا، کنایه از سبزه است، (آنندراج) (برهان)،
- طوطیک، مصغر طوطی:
ماه نو منخسف در گلوی فاخته ست
طوطیکان با حدیث قمریکان با انین،
منوچهری،
هر طوطیکی سبزقبائی دارد
هر آهوکی چرا به راغی دارد،
منوچهری،
- طوطی مقال، کنایه از فصیح است، (آنندراج)،
- طوطی نوائی، بمعنی طوطی مقال که کنایه از فصیح است، (آنندراج)،
- طوطی وار آموختن (از بر کردن) مطلبی، بی تعقل و اندیشه در فهم مقصود و مفهوم به آموختن یا از بر کردن لفظ بسنده کردن، از بر کردن الفاظ بی درک معانی آنها، چون طوطی سخنی را از بر کرده گفتن بی دانستن معنی آن
لغت نامه دهخدا
دهی از بخش شیب آب شهرستان زابل در 10 هزارگزی باختر سکوهه و 7 هزارگزی شوسۀ زاهدان به زابل، جلگه و گرم و معتدل با 3400 تن سکنه، آب آن از رود خانه هیرمند، محصول آنجا غلات و لبنیات و پنبه و صیفی، شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه، گلیم و کرباس بافی، راه آن فرعی است، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(فُ وَ)
منسوب به فوط که جمع فوطه به معنی لنگ باشد. (از سمعانی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قوطی
تصویر قوطی
ظرف فلزی دردار که در آن چیزها را محفوظ نگه میدارند
فرهنگ لغت هوشیار
درست نویسی قوری آوند ویژه ای که از غور آورند و با آن چای دم کنند ته تک
فرهنگ لغت هوشیار
پرنده ایست سبز رنگ که دارای منقار خمیده میباشد، بمناسبت سهولت تقلید آوای آدمی قابل ملاحظه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غاطی
تصویر غاطی
تاریک، پر، مملو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلطی
تصویر غلطی
نابه جا نادرست از راه اشتباه بغلط: غلطی در خانه ما را زد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوطه
تصویر غوطه
فرو رفتن در آب سر باب فرو بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوزی
تصویر غوزی
منسوب به غوز کوژپشت غوزدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوطی
تصویر لوطی
هرزه کار و قمار باز و شرابخواره، بی باک و نامقید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوچی
تصویر غوچی
گودال جای عمیق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوثی
تصویر غوثی
منسوب به غوث
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طوطی
تصویر طوطی
پرنده ای از راسته طوطیان، دارای پرهای سبز و زرد و قرمز و زبان گوشتی و منقار خمیده و قوی که می تواند اصوات را تقلید کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لوطی
تصویر لوطی
جوانمرد، بخشنده، غلامباره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قوطی
تصویر قوطی
ظرفی برای نگه داری یا حمل چیزی به شکل هندسی منظم با ته مسطح، جعبه، به ویژه جعبه کوچک
توی قوطی هیچ عطاری پیدا نشدن: بسیار عجیب و غیرمنتظره بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غوچی
تصویر غوچی
((غَ))
گودال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غوطه
تصویر غوطه
((غَ وْ طَ))
زمین پست و هموار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غوطه
تصویر غوطه
((طِ))
فرو رفتن در آب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غوری
تصویر غوری
قوری
فرهنگ واژه فارسی سره
خطا، اشتباه، نادرستی
دیکشنری اردو به فارسی