جدول جو
جدول جو

معنی غوزدار - جستجوی لغت در جدول جو

غوزدار
(سَ/ سِ فَ)
غوزی، آنکه غوز دارد، قوزدار، کوژپشت، رجوع به غوز، قوز، کوز و کوژ شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بوندار
تصویر بوندار
(دخترانه)
دارای بوی خوش (نگارش کردی: بندار)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نازدار
تصویر نازدار
(دخترانه)
آنکه رفتاری خوشایند و جذاب دارد، ملوس
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از غم دار
تصویر غم دار
دارندۀ غم، اندوه دار، غمناک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هوادار
تصویر هوادار
مشتاق، عاشق، طرف دار، هواخواه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روزگار
تصویر روزگار
گیتی، دنیا، زمانه، عصر، زمان، وقت، کنایه از عمر، برای مثال سعدی به روزگاران مهری نشسته بر دل / بیرون نمی توان کرد الاّ به روزگاران (سعدی۲ - ۵۳۰)
روزگار بردن: کنایه از روز گذراندن، وقت گذراندن، سپری کردن روزهای عمر، زندگی کردن، صبر کردن، تاخیر کردن
روزگار یافتن: کنایه از فرصت پیدا یافتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رازدار
تصویر رازدار
کسی که رازی را حفظ می کند، رازبان، رازنگه دار، سرنگه دار، کسی که رازی دارد، دارای راز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرزدار
تصویر پرزدار
پارچه یا چیز دیگر که پرز داشته باشد، پرزگن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بازدار
تصویر بازدار
کسی که بازهای شکاری را رام و تربیت می کرد، بازبان، بازیار
فرهنگ فارسی عمید
درخت گل ابریشم (این نام در اطراف رشت و لاهیجان به این درخت دهند)، (یادداشت مؤلف)، رجوع به گل ابریشم شود
لغت نامه دهخدا
(پَمْ بَ / بِ بَ)
قوزدارنده، کوژپشت، قوزی، رجوع به غوز و غوزدار شود
لغت نامه دهخدا
(بِهْ خوَرْ / خُرْ)
دارندۀ غول،
- راه یا بادیۀ غولدار، راهی یا بادیه ای که غول داشته باشد،
-، کنایه از جهان مادی و دنیا:
این راه غولدار و پل هفت طاق را
تا چارسوی هشت جنان چون گذاشتی ؟
خاقانی،
آن شب که سوی کعبۀ خلوت نهادروی
این غولدار بادیه را کرد زیر پا،
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(مَ گَ اَ)
خدمتکار و بنده، (برهان قاطع)، خدمتکاران و بندگان را گویند که از صبح تا شام حاضر خدمت ولی نعمت خود باشند، (آنندراج) (انجمن آرا)، مزدور، روزمزد، کارگر، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ پَ / پِ)
یوزبان، (ناظم الاطباء)، یوزبان، فهاد، (یادداشت مؤلف) :
وز آن پس برفتند سیصد سوار
پس بازداران همه یوزدار،
فردوسی،
و رجوع به یوزبان شود
لغت نامه دهخدا
آنکه دارای طوق (گردن بند) است، پرندگانی که طوقی بر گردن دارند (قمری فاخته کبوتر و مانند آن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پولدار
تصویر پولدار
غنی، ثروتمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غمزدای
تصویر غمزدای
آنکه یا آنچه غم را ببرد زداینده اندوه، روز هشتم از ماههای ملکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فوجدار
تصویر فوجدار
رئیس فوج، فرمانده
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از ظالمان گم گشت تارشب است یا قلم زدن بر سر چیزی. محو کردن ناپدید کردن: حافظ آن روز طربنامه عشق تو نوشت که قلم بر سر اسباب دل خرم زد. (حافظ 104)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوگدار
تصویر سوگدار
سوگوار عزادار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روزگار
تصویر روزگار
ایام، زمان، وقت، مدت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرزدار
تصویر پرزدار
که پرز دارد پرزه دار پرزگن پرزناک
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه شغلش خرید و فروش گوسفند است گله دار گوسفند دار، شخصی که در میدانهای بار فروشی دو سر چوب قپان را روی دوش گیرد، (اصطلاحا) قپاندار
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه شغلش خرید و فروش گوسفند است گله دار گوسفند دار، شخصی که در میدانهای بار فروشی دو سر چوب قپان را روی دوش گیرد، (اصطلاحا) قپاندار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روادار
تصویر روادار
مباح و جایز دارنده چیزی، انتخاب کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بویدار
تصویر بویدار
دارای بو دارای رایحه با بوی، سگ شکاری بوی پرست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازدار
تصویر بازدار
پارسی تازی گشته باز دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوزدار
تصویر قوزدار
نادرست نویسی کوژدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوز دار
تصویر غوز دار
کوژ پشت خمیده پشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غولدار
تصویر غولدار
دارای غول: راه غول دار بادیه غول دار، جهان مادی دنیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرزدار
تصویر مرزدار
کسی که مامور نگاهداری سرحدهای کشور است مامور سرحدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هوادار
تصویر هوادار
طرفدار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رازدار
تصویر رازدار
محرم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از روزداد
تصویر روزداد
آکتوآلیته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از روزگار
تصویر روزگار
زمانه، عصر
فرهنگ واژه فارسی سره