گیتی، دنیا، زمانه، عصر، زمان، وقت، کنایه از عمر، برای مثال سعدی به روزگاران مهری نشسته بر دل / بیرون نمی توان کرد الاّ به روزگاران (سعدی۲ - ۵۳۰) روزگار بردن: کنایه از روز گذراندن، وقت گذراندن، سپری کردن روزهای عمر، زندگی کردن، صبر کردن، تاخیر کردن روزگار یافتن: کنایه از فرصت پیدا یافتن
گیتی، دنیا، زمانه، عصر، زمان، وقت، کنایه از عمر، برای مِثال سعدی به روزگاران مهری نشسته بر دل / بیرون نمی توان کرد الاّ به روزگاران (سعدی۲ - ۵۳۰) روزگار بردن: کنایه از روز گذراندن، وقت گذراندن، سپری کردن روزهای عمر، زندگی کردن، صبر کردن، تاخیر کردن روزگار یافتن: کنایه از فرصت پیدا یافتن
دارندۀ غول، - راه یا بادیۀ غولدار، راهی یا بادیه ای که غول داشته باشد، -، کنایه از جهان مادی و دنیا: این راه غولدار و پل هفت طاق را تا چارسوی هشت جنان چون گذاشتی ؟ خاقانی، آن شب که سوی کعبۀ خلوت نهادروی این غولدار بادیه را کرد زیر پا، خاقانی
دارندۀ غول، - راه یا بادیۀ غولدار، راهی یا بادیه ای که غول داشته باشد، -، کنایه از جهان مادی و دنیا: این راه غولدار و پل هفت طاق را تا چارسوی هشت جنان چون گذاشتی ؟ خاقانی، آن شب که سوی کعبۀ خلوت نهادروی این غولدار بادیه را کرد زیر پا، خاقانی
خدمتکار و بنده، (برهان قاطع)، خدمتکاران و بندگان را گویند که از صبح تا شام حاضر خدمت ولی نعمت خود باشند، (آنندراج) (انجمن آرا)، مزدور، روزمزد، کارگر، (ناظم الاطباء)
خدمتکار و بنده، (برهان قاطع)، خدمتکاران و بندگان را گویند که از صبح تا شام حاضر خدمت ولی نعمت خود باشند، (آنندراج) (انجمن آرا)، مزدور، روزمزد، کارگر، (ناظم الاطباء)