جدول جو
جدول جو

معنی غوثی - جستجوی لغت در جدول جو

غوثی
(غَ)
الغوثی، محمد بن محمد بن ابی علی تلمسانی، مکنی به ابوعلی غوثی. معلم مدرسه بسیه ابی العباس بود. او راست: کشف القناع عن آلات السماع. این کتاب در مطبعۀ جوردان در الجزایر چاپ شده است. (از معجم المطبوعات ج 2 ستون 1421)
لغت نامه دهخدا
غوثی
(غَ)
عکاشه بن ثور بن اصغر غوثی. رسول خدا وی را بسوی سکاسک و سکون فرستاد. (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 181)
لغت نامه دهخدا
غوثی
منسوب به غوث
تصویری از غوثی
تصویر غوثی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غوری
تصویر غوری
املای دیگر واژۀ قوری
از مردم سرزمین غور، تهیه شده در سرزمین غور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غوچی
تصویر غوچی
گودال، جای گود در زمین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غوث
تصویر غوث
یاری کردن، به فریاد کسی رسیدن، یاری، اعانت، فریادرس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غوی
تصویر غوی
کسی که در بند هواوهوس خود باشد، گمراه، بیراه
فرهنگ فارسی عمید
(غَ)
شدت عدو. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). سخت دویدن. (از شرح قاموس ترکی). تیزروی و شدت دو. (ناظم الاطباء) ، آنچه بدان به فریاد مضطر رسند از طعام و دلیری. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
گودال یعنی جای عمیق. (از برهان قاطع) (آنندراج). گو خرد، یعنی مغاک کوچک. (غیاث اللغات). جهانگیری گوید: ’غوچی گودال را گویند و آن را غفچ و غفچی نیز گویند’. ولی غفچ بمعنی آبگیر است و مرادف غوچی نتواند بود. در سراج اللغات آمده: در هندوستان اطلاق آن بر گودالی باشد که در زمین سیاه خود بخود پیدا شودو چندان عمیق نباشد. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا
آنکه غوز بر پشت دارد، قوزپشت، کوژپشت، قوزی، رجوع به قوزی و کوژپشت شود
لغت نامه دهخدا
حسن بن علی بن روح بن عوانۀ دمشقی غوطی کفر بطنانی، مکنی به ابوعلی. از هشام بن خالد ازرق روایت کند، و ابوبکر بن مقری از وی روایت دارد. (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 183)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
منسوب به غیث که بطنی از قبیلۀ عبس است. (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 185). رجوع به غیث بن مریطه شود، منسوب به غیث که بطنی از قبیلۀ تمیم است. (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 185). رجوع به غیث بن عامر شود
لغت نامه دهخدا
(غَیْ یِ)
منسوب به غیّث بطنی از قبیلۀ طیی ٔ. (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 185). رجوع به غیّث بن عمرو شود
لغت نامه دهخدا
منسوب به غوطۀ دمشق. رجوع به غوطه و اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 شود
لغت نامه دهخدا
لقب عبدالعزیز بن یحیی مکی. او را بسبب زشترویی و شباهت به غول، غولی گفته اند، لیکن خوش محضر و نیکورفتار بود. با بشر مریسی در باب خلق قرآن و نفی آن مناظره کرد. ’اصم’ و دیگران او را دریافته بودند. (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 183)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
منسوب به غنث که بطنی از مالک بن کنانه است. رجوع به غنث شود
لغت نامه دهخدا
(غُ)
دهی است از دهستان حومه مشکان بخش نی ریز شهرستان فسا که در 48هزارگزی خاوری نی ریز، کنار راه فرعی حسن آباد به چاهک قرار دارد. جلگه و معتدل است. سکنۀ آن 249 تن که فارسی زبانند. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات است. شغل اهالی زراعت و قالیبافی است. پاسگاه ژاندارمری و یک دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(غَ ثا)
درختی است تلخ. (منتهی الارب). درختی تلخ است و گویند میوۀ آن جانوران درنده را میکشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غَ ثا)
گرسنه. تأنیث غرثان. ج، غراث. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، غرثی الوشاح، زن باریک میان. (منتهی الارب). زن باریک اندام و میان. (آنندراج) : امراءه غرثی الوشاح، ای دقیقهالخصر لایملأ وشاحها فکانه غرثان. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
آوندی از چینی یا جز آن که لوله دارد و در آن چای و امثال آن را دم کرده بنوشند، قوری، (ناظم الاطباء)، رجوع به قوری شود
لغت نامه دهخدا
(غَ را)
تک هر چیزی. (منتهی الارب). قعر هر چیز. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
موضعی است در سواد عراق در خاک بابل و مشهد ابراهیم خلیل (ع) در همین جاست. (از معجم البلدان). رجوع به معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا
(ثا)
نهری است در عراق و گویند نخستین نهری است که کنده و از رود خانه فرات منشعب شده است. (از معجم البلدان)
منزلی است مخصوص عبدالدار در مکه. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
حسین بن خرمین غوری. سلطان و صاحب هرات در حدود قرن هفتم هجری بود. شیخ فخرالدین بن خطیب از شهر بامیان نزد او آمد و مورد اکرام قرار گرفت. رجوع به عیون الانباء ج 2 ص 24 و 29 شود
محمد بن سام بن حسین، ملقب به غیاث الدین و مکنی به ابوالفتح، رجوع به غیاث الدین غوری محمد بن سام و تاریخ گزیده چ لندن ص 406، 408، 410، 411 و 825 شود
مکنی به ابوجعفر، وی از جانب عمرواللیث به حکومت مرو گماشته شده بود، رجوع به احوال و اشعار رودکی تألیف سعید نفیسی ج 1 ص 396 شود
امیر غوری ابن غیاث الدین، او پسر کوچک ملک غیاث الدین پیرعلی بود، رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 صص 433- 434 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از غثی
تصویر غثی
شوریدن شکم، ابرناک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوی
تصویر غوی
بیراه، گمراه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوچی
تصویر غوچی
گودال جای عمیق
فرهنگ لغت هوشیار
درست نویسی قوری آوند ویژه ای که از غور آورند و با آن چای دم کنند ته تک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوزی
تصویر غوزی
منسوب به غوز کوژپشت غوزدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غویث
تصویر غویث
سخت دویدن، فریاد رس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرثی
تصویر غرثی
جمع غرثان، گرسنگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوثی
تصویر دوثی
دیوث: غلتبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوث
تصویر غوث
یاری و اعانت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوچی
تصویر غوچی
((غَ))
گودال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غوری
تصویر غوری
قوری
فرهنگ واژه فارسی سره