- غنکسیر
دهی بزرگ در خلخ است. در حدود العالم آمده: غنکسیر دهی است بزرگ (از خلخ) ، و اندروی قبیله های بسیار از خلخ و جایی آبادان - انتهی
معنی غنکسیر - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شکسته شدن، شکستگی، کنایه از فروتنی
انکسار نور: در علم فیزیک تغییر جهت پرتو نور هنگام عبور یک مادۀ شفاف به مادۀ شفاف دیگر با غلظت متفاوت
انکسار نور: در علم فیزیک تغییر جهت پرتو نور هنگام عبور یک مادۀ شفاف به مادۀ شفاف دیگر با غلظت متفاوت
(نِ یَ)
لغت نامه دهخدا
نیکوسیرت. خوش اخلاق. (ناظم الاطباء) :
عیدش خجسته بادو همه ساله عید باد
ایام آن خجسته نهاد نکوسیر.
فرخی.
از مردمی برون است هرکو نکوسیر نیست.
ناصرخسرو
عیدش خجسته بادو همه ساله عید باد
ایام آن خجسته نهاد نکوسیر.
فرخی.
از مردمی برون است هرکو نکوسیر نیست.
ناصرخسرو
(غَ لَ سَ / سِ)
لغت نامه دهخدا
آنکه در سیر غلط کند. (آنندراج). گمراه:
ای غلطسیر کز ره قدسم
به مسیر فنا فرستادی.
محمد عرفی (از آنندراج)
ای غلطسیر کز ره قدسم
به مسیر فنا فرستادی.
محمد عرفی (از آنندراج)
(اِ تِ)
لغت نامه دهخدا
شکسته شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی) (غیاث اللغات) (از اقرب الموارد).
(خَ)
لغت نامه دهخدا
هلاکی، غدر. ناکسی، مردمان ضعیف، کمیزهای بز نر کوهی بر گیاه و درخت. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
شکستگی، شکست، فروتنی
انکسار
