جدول جو
جدول جو

معنی غنوی - جستجوی لغت در جدول جو

غنوی
(غَ نَ)
منسوب به غنی بن اعصر، و بقولی یعصر است که نام او منبه بن سعد بن قیس عیلان است، و گروهی به وی منسوبند. (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 181)
لغت نامه دهخدا
غنوی
(غَ نَ)
زید بن ابی انیسه. وی ثقه بود. مالک و گروهی از همشهریان او از وی روایت دارند. به سال 125 هجری قمری در سن 36سالگی درگذشت. برادر او یحیی بن ابی انیسه در حدیث ضعیف بود. (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 181)
معمر بن عبدالله بن نافعبن نضلۀ غنوی. همو بود که در حجه الوداع موی سر رسول خدا را تراشید. (از تاریخ گزیده چ لندن ص 214)
مرثدبن ابی مزید غنوی. وی در عهد رسول خدا در رجیع با چند تن از صحابه شهید شد. (از تاریخ گزیده چ لندن ص 239). او پسر کنازبن حصین بن یربوع، مکنی به ابومرثد بود، و ظاهراً در تاریخ گزیده بجای ’ابی مرثد’ بغلطابی مزید آمده است. رجوع به غنوی کنازبن حصین شود
لغت نامه دهخدا
غنوی
(غَ نَ)
جاحظ در البیان و التبیین (ج 3 ص 176 و 279) مطالبی راجع به دعاء در زندان از او آورده است. رجوع به کتاب مذکور همان صفحات شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غروی
تصویر غروی
اهل نجف، از مردم نجف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غاوی
تصویر غاوی
گمراه و نومید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثنوی
تصویر ثنوی
معتقد به دو اصل و مبدا خیر و شر، معتقد به دو خدا یا دو صانع برای عالم، دوگانه پرست، دوآلیست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غزنوی
تصویر غزنوی
از مردم غزنه (غزنین) مثلاً سلطان محمود غزنوی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنوی
تصویر سنوی
سالیانه، سالانه، جیره یا مزد یا درآمدی که در هر سال به کسی برسد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منوی
تصویر منوی
نیت شده، قصد شده
فرهنگ فارسی عمید
(غَ نَ)
محمود بن سبکتگین را گویند. (از آنندراج) :
ناز و نیاز کار ایاز است و غزنوی
کآن بندۀ نیاز شد و این غلام ناز.
ملاشانی تکلو (از آنندراج).
چون این زاری به گوش غزنوی خورد
سرش غوطه به خون دل فروبرد.
حکیم زلالی (از آنندراج).
رجوع به محمود بن سبکتگین غزنوی شود
متوفی به سال 226 هجری قمری، ابن ربیع ازدی موصلی. از عبدالرحمن بن ثابت بن ثوبان و لیث بن سعد حدیث شنید، و احمد و یحیی و ابویعلی و دیگران از او حدیث سماع کردند. (از لسان المیزان ج 4 ص 418)
حکیم غزنوی، مجدودبن آدم سنائی:
بشنو این پند از حکیم غزنوی
تا بیابی در تن مرده نوی.
مولوی.
رجوع به سنایی شود
لغت نامه دهخدا
(غَ نَ)
منسوب است به غزنه. (آنندراج). منسوب است به غزنه که از بلاد هند است. (انساب سمعانی). منسوب به غزنین و غزنی. رجوع به غزنین شود.
- سلاطین غزنوی، رجوع به غزنویان شود
لغت نامه دهخدا
(غَزْ وی ی)
منسوب به غزو. (از منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به غزو شود
لغت نامه دهخدا
(زِ نَ وی ی)
نسبت از زنا، مقصور است و زناوی ّ از ممدود. (منتهی الارب) (آنندراج). منسوب به زنا و زناکار. (ناظم الاطباء)
منسوب به زنه یعنی وزنی و سنجیدنی. (ناظم الاطباء). رجوع به زنه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ رَءْ بُ)
آهنگ کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). قصد کردن چیزی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَنْ)
آنکه چشمش بطرف بالا ثابت مانده، شاخص. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ثَ نَ وی ی)
منسوب است به اثنان یا اثنی عشر در صورتی که علم باشد، منسوب به ثنویه قائلین بدو اصل:
کسی که با تو دم از اتحاد و صدق نزد
اگر چه هست موحد یکی است با ثنوی.
سوزنی.
از ثنای توبسی بی خبر است
هم چنان چون ثنوی از توحید
سوزنی.
- ثنوی زاده، کسی که پدر یا پدر و مادر ثنوی دارد:
ز جملۀ ثنوی زادگانش می شمرند
اگر بود نه عجب هم عجب اگر نبود
موحدیست گذشتن ز ملّت ثنوی
ولیکن از ثنوی زادگی گذر نبود.
سوزنی.
رجوع به زندیق شود
لغت نامه دهخدا
(ثَوا)
سروپای شتر قمار، اسم است استثنا را، و هر چه که آن را استثنا کنند. ثنیا
لغت نامه دهخدا
(بَ نَ)
منسوب به ابن. یعنی پسری و به بنت یعنی دختری. و منسوب به ابناء سعد که قومی بودند از عجم و در یمن سکنی داشتند و نیز منسوب به بنیات الطریق. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(غَرْ)
بیرونی در الجماهر گوید (ص 90) : همان اسپیدچشمه است که به غروی معروف می باشد. رجوع به اسپیدچشمه شود
لغت نامه دهخدا
(یَ نَ)
منسوب است به یغنی و آن دهی است از دههای نخشب. (از لباب الانساب). از مردم دیه یغنی به حوالی نخشب. (یادداشت مؤلف) :
ای دیو ابوالمظفر خردزد یغنوی
یک شب به نخشب اندر بی فتنه نغنوی.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(یَ نَ)
ابراهیم بن محفوظبن علی بن اسرافیل بن لیث. مردی ادیب و محدث بود. از ابوبکر بن محمد بن احمد بن خنب و جز او حدیث شنید. او درسال 420 هجری قمری زنده بوده است. (از لباب الانساب). در تاریخ اسلام، عنوان محدث جایگاهی رفیع دارد. محدثان کسانی بودند که با تکیه بر حافظه قوی، دقت علمی و تقوای فردی، روایات پیامبر اسلام را از طریق زنجیره ای از راویان نقل می کردند. آنان نه تنها روایت گر، بلکه نقاد حدیث نیز بودند و با طبقه بندی راویان، به اعتبارسنجی احادیث کمک شایانی کردند. آثار بزرگ حدیثی نتیجه تلاش محدثان است.
لغت نامه دهخدا
تصویری از غاوی
تصویر غاوی
گمراه گمراه ضال، جمع غاوون غوات
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به ابن پسری، منسوب به بنت دختری. پی و اساس دیوار بنوره بنه. جدیدا بتازگی
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به اثنان، منسوب به ثنویه معتقد به ثنویه دوگانه پرست قابل بدواصل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنوی
تصویر سنوی
سالانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غزوی
تصویر غزوی
منسوب به غزو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غزنوی
تصویر غزنوی
منسوب به غزنه غزنی اهل غزنین از مردم غزنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غذوی
تصویر غذوی
دایه دار
فرهنگ لغت هوشیار
برانگیختگی، آغالش (تحریص) چسبی، نجفی از مردم نجف منسوب به غری (محلی در کوفه)، (من باب اطلاق جز به کل) نجفی اهل نجف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غنوه
تصویر غنوه
توانگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منوی
تصویر منوی
آهنگ (قصد) خواست کام نیت کرده شده قصد شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثنوی
تصویر ثنوی
((ثَ نَ یِّ))
منسوب به ثنویه. نک ثنویه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منوی
تصویر منوی
((مَ))
نیت کرده شده، قصد شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غاوی
تصویر غاوی
گمراه، جمع غاوون، غوات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سنوی
تصویر سنوی
((سَ نَ))
منسوب به سنه
فرهنگ فارسی معین