جدول جو
جدول جو

معنی غنظیانه - جستجوی لغت در جدول جو

غنظیانه(غِنَ)
مؤنث غنظیان. رجوع به همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منشیانه
تصویر منشیانه
به سبک و روش منشیان مانند منشیان
فرهنگ فارسی عمید
(بِ)
زن بدخوی بی شرم زبان دراز. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(غَ یَ)
حصاری است در اندلس از اعمال شنت مریه. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(غَ نَ / نِ)
جای مگس و زنبور و جز آن. (فرهنگ رشیدی) (از آنندراج). جای زنبور نحل، و غنینۀ منج، خانه زنبور است و به عربی خشرم خوانند. (از برهان قاطع) : غنینۀ منج، خانه زنبورعسل. کندو. رجوع به برهان قاطع، فرهنگ رشیدی و مدخل های منج و کندو شود
لغت نامه دهخدا
(شِ)
اًمراءه شنظیان، زن بدخوی. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خِ)
مرد فحاش. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
رجل حنظیان، مرد فحاش بدزبان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
عیوب کسی را آشکارا گفتن و سخن زشت و فحش شنوانیدن او را. (از اقرب الموارد). عنظاه. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). در منتهی الارب آمده: غنظی به غنظظه بالفتح... قلبت احدی الظائین الفاً - انتهی
لغت نامه دهخدا
(مُ نَ / نِ)
منسوب به انشا و بلاغت و هر آنچه به طور انشا نوشته باشند. (ناظم الاطباء). به سیاق منشیان. به سبک منشیان. رجوع به منشی شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
دلیرانه و بهادرانه. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عُ ظُ نَ)
أخص من العنظوان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). یک دانه عنظوان. (از اقرب الموارد). رجوع به عنظوان شود، ملخ ماده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج، عنظوانات. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زَ گیا نَ / نِ)
مقابل رومیانه. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). سیاه و مجعد در صفت زلف و سیاه در صفت خال:
اگرچه موی بودش زنگیانه
چنان چون بود چشمش جادوانه.
(ویس و رامین).
خاقانی است هندوی آن هندوانه زلف
و آن زنگیانه خال سیاه مدورش.
خاقانی.
رومیانه روی دارد زنگیانه زلف و خال
و آن کمان ابروانش بین که باشد پرعتیب.
سعدی.
رجوع به زنگ و زنگی شود
لغت نامه دهخدا
(غِ)
مرد فاحش پلیدزبان. (منتهی الارب) (آنندراج) : رجل غنظیان،ای فاحش بذی. (قطر المحیط) ، آنکه مردم را مسخره کند. مؤنث آن غنظیانه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از غنظیان
تصویر غنظیان
بد زبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منشیانه
تصویر منشیانه
دبیرانه بسبک منشیان و دبیران
فرهنگ لغت هوشیار
جای مگس و زنبور و مانند آن - ها. یا غنینه منج. خانه زنبور عسل کندو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غنیان
تصویر غنیان
بی نیاز از شوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غازیانه
تصویر غازیانه
دلیرانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنظیان
تصویر حنظیان
دشنامگوی بد زبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غنینه
تصویر غنینه
((غَ نِ))
لانه زنبور و مانند آن
فرهنگ فارسی معین
به شیوه منشیان، ادیبانه، دبیرانه، پرتکلف، متکلفانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از دهستان سجارود بابل
فرهنگ گویش مازندرانی