جدول جو
جدول جو

معنی غنادب - جستجوی لغت در جدول جو

غنادب
(غَ دِ)
جمع واژۀ غندبه. (اقرب الموارد) (آنندراج). رجوع به غندبه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ دِ)
جمع واژۀ مندب. (اقرب الموارد) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مندب شود
لغت نامه دهخدا
(دِ)
اسم فاعل از ندب. (اقرب الموارد). رجوع به ندب شود، آن که می گرید بر مرده و محاسن او را برمیشمرد. (از اقرب الموارد). نوحه سرای. نوحه گر. که بر مرده گریه و زاری و نوحه سرائی میکند، کسی که میخواند کسی را به کاری و برمی انگیزاند او را به امری. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) : ندبه الی امر، دعاه و رشحه للقیام به و حثه علیه، و ندبه الی الحرب، وجهه فهو نادب. (اقرب الموارد). تحریض کننده. برانگیزاننده، مرد سبک در حاجت، مرد زیرک و گرامی. (ناظم الاطباء). رجوع به ندب و ندوب و ندباء شود
لغت نامه دهخدا