رگه و ناخالصی در سنگ قیمتی ابر، بخارهای غلیظ شده یا تودۀ قطرات آب و ذرات یخ معلق در جو که از آن ها باران و برف و تگرگ می بارد، سحاب، غین، غمام، غیم، میغ
رگه و ناخالصی در سنگ قیمتی اَبر، بخارهای غلیظ شده یا تودۀ قطرات آب و ذرات یخ معلق در جو که از آن ها باران و برف و تگرگ می بارد، سَحاب، غَین، غَمام، غَیم، میغ
ابر. ابر سفید. ج، غمام، غمائم. (منتهی الارب). واحد غمام. ابر سپید که همه جای آسمان بپوشد. سحابه، اسفنج. ج، غمامات. در الجماهر بیرونی ص 38 آمده: و منها (من عیوب الیاقوت) غمامه صدفیه بیضاء متصله به من جانب، و یسمی الاسین - انتهی. رجوع به غمام، غمامات و اسفنج شود
ابر. ابر سفید. ج، غَمام، غَمائِم. (منتهی الارب). واحد غمام. ابر سپید که همه جای آسمان بپوشد. سحابه، اسفنج. ج، غمامات. در الجماهر بیرونی ص 38 آمده: و منها (من عیوب الیاقوت) غمامه صدفیه بیضاء متصله به من جانب، و یسمی الاسین - انتهی. رجوع به غمام، غمامات و اسفنج شود
دهن بند ستور. (مهذب الاسماء). پتفوزبند شتر و جز آن، و آن خریطه مانندی است که چون بر پتفوز ستور بندندخوردن نتواند. ج، غمائم. (منتهی الارب) (آنندراج). خریطه ای است که به دهان شتر و جز آن بندند و او را از طعام بازمیدارد. (از اقرب الموارد) ، خرقه ای که بدان چشم و بینی ناقه را بندند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) ، غلاف سر نرۀ کودک. (منتهی الارب) (آنندراج). فلقهالصبی. (تاج العروس). غمامه. (منتهی الارب) (تاج العروس)
دهن بند ستور. (مهذب الاسماء). پتفوزبند شتر و جز آن، و آن خریطه مانندی است که چون بر پتفوز ستور بندندخوردن نتواند. ج، غَمائِم. (منتهی الارب) (آنندراج). خریطه ای است که به دهان شتر و جز آن بندند و او را از طعام بازمیدارد. (از اقرب الموارد) ، خرقه ای که بدان چشم و بینی ناقه را بندند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) ، غلاف سر نرۀ کودک. (منتهی الارب) (آنندراج). فلقهالصبی. (تاج العروس). غُمامه. (منتهی الارب) (تاج العروس)
دستنبویه دستنبو از گیاهان، گوی خوشبوی، خوشبویه (شمامه گونه ای از ساز پارسی است) نوعی از خربزه دستنبو، جمع شماتات، عطردان، گلوله ای به شکل گوی مرکب از خوشبوها که در دست گیرند و بویند. یا شمامه کافور. آفتاب و ماه، روز روشنایی روز
دستنبویه دستنبو از گیاهان، گوی خوشبوی، خوشبویه (شمامه گونه ای از ساز پارسی است) نوعی از خربزه دستنبو، جمع شماتات، عطردان، گلوله ای به شکل گوی مرکب از خوشبوها که در دست گیرند و بویند. یا شمامه کافور. آفتاب و ماه، روز روشنایی روز