جدول جو
جدول جو

معنی غمار - جستجوی لغت در جدول جو

غمار
غمره ها، شدت ها، دشواری ها، سختی ها، محل های فراهم آمدن و انبوهی چیزی، جمع واژۀ غمره
تصویری از غمار
تصویر غمار
فرهنگ فارسی عمید
غمار
(غُ / غَ)
غمارالناس، مردم پراکنده از هر جای. (منتهی الارب) ، گروه مردم. یقال: دخلت غمارالناس، ای فی زحمتهم و کثرتهم. (منتهی الارب). انبوهی و بسیاری. (غیاث اللغات). حفله
لغت نامه دهخدا
غمار
(غُ رَ)
رودباری است به نجد. (منتهی الارب). نام وادیی در نجد و گفته اند ذوالغمار نام جایی است. قعقاع بن حریث گوید:
تبصر یا ابن مسعود بن قیس
بعینک هل تری ظعن القطین
خرجن من الغمارمشرقات
تمیل بهن ازواج العهون
بذمک یا امرأالقیس استقلت
رعان غوارب الجبلین دونی.
(از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
غمار
(غِ)
جمع واژۀ غمر و غمره. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به همین کلمه ها شود: و خود را در غمار بوار و تنور دمار نیفکنند. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
غمار
جمع غمر، جوانمردان فراخ خویان انبوهی بسیاری مردم پراکنده از هر جای، گروه مردم، انبوهی بسیاری، جمع غمر غمره سختی ها درشتی ها
فرهنگ لغت هوشیار
غمار
((غَ یا غُ))
گروه مردم، انبوهی، بسیاری
تصویری از غمار
تصویر غمار
فرهنگ فارسی معین
غمار
((غَ))
جمع غمر و غمره، سختی ها، درشتی ها
تصویری از غمار
تصویر غمار
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عمار
تصویر عمار
(پسرانه)
مرد با ایمان، ثابت و استوار، نام پسر یاسر از یاران پیامبر (ص)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از غفار
تصویر غفار
(پسرانه)
آمرزنده و بخشاینده، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اغمار
تصویر اغمار
غمرها، مرد بی تجربه ها، نادان و احمق ها، جاهل ها، جمع واژۀ غمر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غبار
تصویر غبار
خاک نرم، گرد، کنایه از آزردگی
غبار خاستن: بلند شدن گرد، کنایه از به وجود آمدن آزردگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرار
تصویر غرار
خدعه کننده، فریب دهنده
فرهنگ فارسی عمید
(اِتْ تِ)
دلیر گشتن بر سختی گرما و راه رفتن سپس سستی آوردن. یقال: ’اغمرنی الحر’. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). فتور یافتن گرماآنگاه دلیر شدن و براه درآمدن: اغمرنی الحر، ای فترفاجترأت علیه و رکبت الطریق. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ فَ)
بغمار. قالب خشت زنی. (ناظم الاطباء) (آنندراج)
دایره. (آنندراج). محیط دایره. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ غمر و غمر، بمعنی گول و زعفران. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نادان و ناآزموده کاران. (غیاث اللغات). جمع واژۀ غمر، زعفران و نوعی طلا که زنان بر روی مالند. و جمع واژۀ غمر، بمعنی حقد و عطش. (از اقرب الموارد). ناآزمودگان. گولان. (یادداشت بخط مؤلف) : خواست که بقایای آن اغمار بدست آرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 348)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
گول گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). ناآزمودگی. (مهذب الاسماء). غموره. (اقرب الموارد). ناشیگری، بسیار گردیدن آب. (منتهی الارب) (آنندراج). غموره. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(غُ رَ)
قبیله ای از بربر در مغرب اقصی که به دست موسی بن نصیر اسلام آوردند، سپس بخوارج پیوستند و از حامیم که در وقعۀ مصموده کشته شد پیروی کردند. قبایل بنوحامد، بنونال، اغساوی، بنووزروال و دیگران که تاکنون در بلاد ریف معروف به وده اند از این قبیله منشعب شده اند. (از اعلام المنجد). رجوع به غماره (قریه) شود
لغت نامه دهخدا
(غِ)
قریه ای است از قرای شمال آفریقا نزدیک شهر معروف سبته، واقع در ساحل جنوبی بحرالروم (مدیترانه) محاذی جبل طارق که برساحل شمالی تنگۀ معروف به همین اسم قرار دارد. (ازحواشی شدالازار ص 474). رجوع به غماره (قبیله) شود
لغت نامه دهخدا
(غُ)
محمد بن محمد بن علی بن عبدالرزاق غماری. ملقب به شمس الدین. او از ابوحیان و دیگران دانش فراگرفت و از یافعی و شیخ خلیل مالکی حدیث شنید. در لغت و ادب عرب بخصوص در علم نحو تبحر داشت. تولد وی به سال 720 هجری قمری بود و بسال 802 درگذشت. (از حسن المحاضره فی اخبار مصر و القاهره ص 248)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دغمار
تصویر دغمار
پوشیده پنهان پنهانیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثمار
تصویر ثمار
میوه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمار
تصویر شمار
حساب
فرهنگ لغت هوشیار
جمع سامر، افسانه گویان افسانه سرایان داستان پردازان شیرآبکی، دوخ (گیاهی که از آن بوریا بافند) گونه ای نی بوریاست اسل، علف حصیر، خرزهره سم الحمار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمار
تصویر تمار
خرمافروش
فرهنگ لغت هوشیار
می زده، شراب زده، مخمور که در چشم و سر بر اثر شراب آثاری می ماند جماعت مردم و انبوهی آنها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمار
تصویر حمار
خر، دراز گوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جمار
تصویر جمار
جماعت سنگریزه ها سنگریزه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمار
تصویر دمار
هلاک، انقراض، زال، محو شدن، هلاکی، دم و نفس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمار
تصویر زمار
نی زن آواز شتر مرغ نای زن نی نواز. بانگ شتر مرغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغمار
تصویر اغمار
جمع غمر، گول ها کار نادیدگان جمع غمر غمر کارنادیدگان نا آزمودگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذمار
تصویر ذمار
زینهار، عهد، زنهار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غماره
تصویر غماره
پر آبی، گول شدن خر شدن، تنبلی سستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمار
تصویر آمار
حساب، شماره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمار
تصویر شمار
تعداد، جمعیت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آمار
تصویر آمار
جمعیت
فرهنگ واژه فارسی سره