نامۀ باریک. (مهذب الاسماء). نامۀ باریک کرده. (دستور اللغۀ ادیب نطنزی از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نامۀ خرد که در آن موجز و خلاصۀ مطلب یا مطالبی نویسند. ملاطفه. رقعه. نوشتۀ مختصر. ج، ملطفات. (یادداشت ایضاً). به صیغۀ اسم مفعول چنانکه از موارد استعمال آن معلوم می شود به معنی نامه ای است کوچک که به طریق ایجاز حاوی خلاصۀ مطالب باشد و در کتب معتبره چیزی مناسب این معنی یافت نشد جز این عبارت در تاج العروس: ’لطف الکتاب جعله لطیفاً’ و این اصل معنی آن بوده پس از آن توسعاً به معنی مطلق نامه استعمال شده است و در مصنفات متقدمین از عربی و فارسی این کلمه بسیار مستعمل است. (قزوینی از حواشی چهار مقاله چ معین صص 25- 26). این کلمه را بیهقی اول بار آورده و در سیاست نامه ملاطفه آمده است. (سبک شناسی ج 2 ص 305) : رکابدار پیاده شد و زمین بوسه داد و آن نامۀ بزرگ را از بر قبا بیرون کرد پیش داشت... امیر گفت: آن ملطفه های خرد که ابونصر مشکان ترا داد... کجاست گفت من دارم وزین فروگرفت و میان نمد باز کرد و ملطفه ها در موم گرفته بیرون کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 25). ملطفه ای از جانب خواجۀ بزرگ دررسید آن را پوشیده بیرون آوردم نبشته بود... (تاریخ بیهقی ایضاً ص 444). امیر بخواند و گفت این ملطفه ها را پوشیده دارند و کس بر این واقف نگردد. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 642). فضل گفت امیرالمؤمنین را به خط خویش ملطفه ای باید نبشت. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 136). در ساعت دویت و کاغذ و قلم خواست و این ملطفه را نبشت. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 136). چون زمانی بود مشرف درگاه درآمد و خدمت کرد و ملطفۀ علی بن ربیع خادم را داد. (قابوسنامۀ چ نفیسی ص 174). باید هر روز مسرعی با ملطفه از آن تو به من رسدو هرچه رفته باشد نکت از آن بیرون آورده باشی و در آن ملطفه ثبت کرده. (چهارمقاله چ معین ص 25). از خلیفه ملطفه ای بدو رسید فرموده که آن را به سلطان رساند... چون این ملطفه با نوشتۀ ایتگین به سلطان رسید برنجید. (راحهالصدور ص 108). و در آن ملطفه نوشت که خصمت را هوس شاهی است. (راحهالصدور ص 340). بعد از آن ملطفه ای که نوشته بود ظاهر شد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 252). و رجوع به ملطفات و ملاطفه شود
نامۀ باریک. (مهذب الاسماء). نامۀ باریک کرده. (دستور اللغۀ ادیب نطنزی از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نامۀ خرد که در آن موجز و خلاصۀ مطلب یا مطالبی نویسند. ملاطفه. رقعه. نوشتۀ مختصر. ج، ملطفات. (یادداشت ایضاً). به صیغۀ اسم مفعول چنانکه از موارد استعمال آن معلوم می شود به معنی نامه ای است کوچک که به طریق ایجاز حاوی خلاصۀ مطالب باشد و در کتب معتبره چیزی مناسب این معنی یافت نشد جز این عبارت در تاج العروس: ’لطف الکتاب جعله لطیفاً’ و این اصل معنی آن بوده پس از آن توسعاً به معنی مطلق نامه استعمال شده است و در مصنفات متقدمین از عربی و فارسی این کلمه بسیار مستعمل است. (قزوینی از حواشی چهار مقاله چ معین صص 25- 26). این کلمه را بیهقی اول بار آورده و در سیاست نامه ملاطفه آمده است. (سبک شناسی ج 2 ص 305) : رکابدار پیاده شد و زمین بوسه داد و آن نامۀ بزرگ را از بر قبا بیرون کرد پیش داشت... امیر گفت: آن ملطفه های خرد که ابونصر مشکان ترا داد... کجاست گفت من دارم وزین فروگرفت و میان نمد باز کرد و ملطفه ها در موم گرفته بیرون کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 25). ملطفه ای از جانب خواجۀ بزرگ دررسید آن را پوشیده بیرون آوردم نبشته بود... (تاریخ بیهقی ایضاً ص 444). امیر بخواند و گفت این ملطفه ها را پوشیده دارند و کس بر این واقف نگردد. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 642). فضل گفت امیرالمؤمنین را به خط خویش ملطفه ای باید نبشت. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 136). در ساعت دویت و کاغذ و قلم خواست و این ملطفه را نبشت. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 136). چون زمانی بود مشرف درگاه درآمد و خدمت کرد و ملطفۀ علی بن ربیع خادم را داد. (قابوسنامۀ چ نفیسی ص 174). باید هر روز مسرعی با ملطفه از آن تو به من رسدو هرچه رفته باشد نکت از آن بیرون آورده باشی و در آن ملطفه ثبت کرده. (چهارمقاله چ معین ص 25). از خلیفه ملطفه ای بدو رسید فرموده که آن را به سلطان رساند... چون این ملطفه با نوشتۀ ایتگین به سلطان رسید برنجید. (راحهالصدور ص 108). و در آن ملطفه نوشت که خصمت را هوس شاهی است. (راحهالصدور ص 340). بعد از آن ملطفه ای که نوشته بود ظاهر شد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 252). و رجوع به ملطفات و ملاطفه شود
دهی از دهستان بیونیچ بخش کرند شهرستان شاه آباد. واقع در 14هزارگزی شمال کرند و 3هزارگزی ده جامی. دشت، سردسیر و دارای 40 تن سکنه. آب آن از چشمه و زه آب رود خانه محلی. محصول آنجا غلات دیم و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی از دهستان بیونیچ بخش کرند شهرستان شاه آباد. واقع در 14هزارگزی شمال کرند و 3هزارگزی ده جامی. دشت، سردسیر و دارای 40 تن سکنه. آب آن از چشمه و زه آب رود خانه محلی. محصول آنجا غلات دیم و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
ملطفه در فارسی مونث ملطف و مهر نامه نامک نامه خرد، مونث ملطف، نامه کوچک که بطریق ایجاز حاوی خلاصه مطالب باشد، جمع ملطفات توضیح در کتب لغت معتبره چیزی مناسب این معنی یافت نشد جز این عبارت در تاج العروس
ملطفه در فارسی مونث ملطف و مهر نامه نامک نامه خرد، مونث ملطف، نامه کوچک که بطریق ایجاز حاوی خلاصه مطالب باشد، جمع ملطفات توضیح در کتب لغت معتبره چیزی مناسب این معنی یافت نشد جز این عبارت در تاج العروس