بنی غلاب، همان بنی حارث بن اوس هستند، رشاطی گوید: حارث پسر اوس بن نابغه بن غنی بن حبیب بن واثله بن دهمان بی نصر بن معاویه است و بنی حارث اهل بیتی در بصره بودندو ببنی غلاب شهرت داشتند و غلاب جدۀ آنان از محارب بن خصفه بود. (از تاج العروس). صاحب ریحانه الادب آرد: بنی غلاب یا بنی غلان قبیله ای است در بصره از شعب بنی نصر بن معاویه از بطون قبیلۀ هوازن، و گویند در غیر بصره یک تن از ایشان نیست. (ریحانه الادب ج 6 ص 308)
بنی غلاب، همان بنی حارث بن اوس هستند، رشاطی گوید: حارث پسر اوس بن نابغه بن غنی بن حبیب بن واثله بن دهمان بی نصر بن معاویه است و بنی حارث اهل بیتی در بصره بودندو ببنی غلاب شهرت داشتند و غلاب جدۀ آنان از محارب بن خصفه بود. (از تاج العروس). صاحب ریحانه الادب آرد: بنی غلاب یا بنی غلان قبیله ای است در بصره از شعب بنی نصر بن معاویه از بطون قبیلۀ هوازن، و گویند در غیر بصره یک تن از ایشان نیست. (ریحانه الادب ج 6 ص 308)
مغالبه. (مصادر زوزنی). همدیگر چیرگی جستن و غلبه کردن بر کسی. (منتهی الارب). غالبه مغالبه و غلاباً، قاهره. (اقرب الموارد). غلبه جستن بر همدیگر و چیره شدن بر کسی. رجوع به مغالبه شود
مغالبه. (مصادر زوزنی). همدیگر چیرگی جستن و غلبه کردن بر کسی. (منتهی الارب). غالبه مغالبه و غلاباً، قاهره. (اقرب الموارد). غلبه جستن بر همدیگر و چیره شدن بر کسی. رجوع به مغالبه شود
غلیظ ها، شدیدها، پررنگها، فشرده ها، جمع واژۀ غلیظ غلاظ شداد: کنایه از اثر کردن، مؤثر واقع شدن سوگندهای غلاظ شداد. برگرفته از قرآن کریم (تحریم - ۶) غلاظ و شداد: کنایه از اثر کردن، مؤثر واقع شدن، غلاظ شداد
غلیظ ها، شدیدها، پررنگها، فشرده ها، جمعِ واژۀ غلیظ غلاظِ شداد: کنایه از اثر کردن، مؤثر واقع شدن سوگندهای غلاظ شداد. برگرفته از قرآن کریم (تحریم - ۶) غلاظ و شداد: کنایه از اثر کردن، مؤثر واقع شدن، غلاظِ شداد
احوص بن مفضل بن غسان بن فضل بن معاویه بن عمرو بن خالد بن غلاب غلابی، مکنی به ابوامیه. وی منسوب به غلاب است که نام زنی است و این زن مادر خالد بن حارث بود. ابوامیه از اهل بغداد بود. از پدرش کتاب تاریخ او را روایت کرد، و نیز از محمد بن عبدالملک بن ابی الشوارب و ابراهیم بن سعید جوهری و دیگران روایت دارد. مدتی به شغل قضاء بصره گماشته شد، و به سال 300 هجری قمری به زندان بصره درگذشت. رجوع به انساب سمعانی ورق 413ب و اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 شود عبدالله بن معاذ بن نشیط غلابی بصری. اواز بصریان روایت کند و هشام بن یوسف قاضی صنعاء از وی روایت دارد. رجوع به انساب سمعانی ورق 413ب شود
احوص بن مفضل بن غسان بن فضل بن معاویه بن عمرو بن خالد بن غلاب غلابی، مکنی به ابوامیه. وی منسوب به غلاب است که نام زنی است و این زن مادر خالد بن حارث بود. ابوامیه از اهل بغداد بود. از پدرش کتاب تاریخ او را روایت کرد، و نیز از محمد بن عبدالملک بن ابی الشوارب و ابراهیم بن سعید جوهری و دیگران روایت دارد. مدتی به شغل قضاء بصره گماشته شد، و به سال 300 هجری قمری به زندان بصره درگذشت. رجوع به انساب سمعانی ورق 413ب و اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 شود عبدالله بن معاذ بن نشیط غلابی بصری. اواز بصریان روایت کند و هشام بن یوسف قاضی صنعاء از وی روایت دارد. رجوع به انساب سمعانی ورق 413ب شود
محمد بن زکریا بن دینار غلابی، مکنی به ابوعبدالله. اویکی از روات سیر و احداث و مغازی و غیر آن بود. وی ثقه و صادق است. او راست: کتاب مقتل الحسین بن علی، کتاب وقعۀ صفین، کتاب الجمل، کتاب الحره، کتب مقتل امیرالمؤمنین، کتاب الاجواد و کتاب المبخلین. (از فهرست ابن الندیم چ 1 مصر ص 157). صاحب تاج العروس کنیۀ او را ’ابوبکر’ آورده و به نقل از ابن اثیر گوید: غلابی از عبدالله بن رجاء روایت کرد و طبرانی از وی روایت دارد. و غلاب نام یکی از اجداد او بود. - انتهی. در ریحانه الادب (ج 3 ص 160) آمده است: نسبت وی جوهری و از قبیلۀ غلاب (به فتح غین و تخفیف لام) است. او از وجوه و اعیان محدثان امامیه در اواخر قرن سیم هجرت و مورخ اخباری و کثیرالعلم بود. تألیفاتی در اخبار فاطمه (ع) و جمل و صفین و مقتل حسین (ع) و جز آنها دارد و به سال 298 هجری قمری در گذشته است. - انتهی. رجوع به سیرۀ عمر بن عبدالعزیز ص 87 و 192 و الموشح ص 376 شود
محمد بن زکریا بن دینار غلابی، مکنی به ابوعبدالله. اویکی از روات سیر و احداث و مغازی و غیر آن بود. وی ثقه و صادق است. او راست: کتاب مقتل الحسین بن علی، کتاب وقعۀ صفین، کتاب الجمل، کتاب الحره، کتب مقتل امیرالمؤمنین، کتاب الاجواد و کتاب المبخلین. (از فهرست ابن الندیم چ 1 مصر ص 157). صاحب تاج العروس کنیۀ او را ’ابوبکر’ آورده و به نقل از ابن اثیر گوید: غلابی از عبدالله بن رجاء روایت کرد و طبرانی از وی روایت دارد. و غلاب نام یکی از اجداد او بود. - انتهی. در ریحانه الادب (ج 3 ص 160) آمده است: نسبت وی جوهری و از قبیلۀ غلاب (به فتح غین و تخفیف لام) است. او از وجوه و اعیان محدثان امامیه در اواخر قرن سیم هجرت و مورخ اخباری و کثیرالعلم بود. تألیفاتی در اخبار فاطمه (ع) و جمل و صفین و مقتل حسین (ع) و جز آنها دارد و به سال 298 هجری قمری در گذشته است. - انتهی. رجوع به سیرۀ عمر بن عبدالعزیز ص 87 و 192 و الموشح ص 376 شود
یونانی پارسی شده سلاب سلاب همی باز جستند راز سپهر به سلاب تا برکه گردد به مهر (فردوسی) سوکپوشه که زنان به هنگام سوک پوشند دزد، ریسمان باف جامه سیاه رنگ لباس سوگواری، جمع سلب. جامه سیاه
یونانی پارسی شده سلاب سلاب همی باز جستند راز سپهر به سلاب تا برکه گردد به مهر (فردوسی) سوکپوشه که زنان به هنگام سوک پوشند دزد، ریسمان باف جامه سیاه رنگ لباس سوگواری، جمع سلب. جامه سیاه
پارسی تازی گشته گلاب پارسی تازی گشته ژالاب از گیاهان کشنده برنده، برده کش آن کس که بردگان را برای فروش از شهری به شهری برد جلب کننده بسویی کشنده، آنکه بندگان و بردگان را از شهر بشهر دیگر برای فروش برد. گلاب جلب کننده
پارسی تازی گشته گلاب پارسی تازی گشته ژالاب از گیاهان کشنده برنده، برده کش آن کس که بردگان را برای فروش از شهری به شهری برد جلب کننده بسویی کشنده، آنکه بندگان و بردگان را از شهر بشهر دیگر برای فروش برد. گلاب جلب کننده