جدول جو
جدول جو

معنی غلاب - جستجوی لغت در جدول جو

غلاب
(غَلْ لا)
بسیار چیره دست. (منتهی الارب) (آنندراج). مبالغۀ غالب. سخت چیره
لغت نامه دهخدا
غلاب
(غَلْ لا)
نام مردی. (منتهی الارب). نام پدر خالد بن غلاب بصری است. (از انساب سمعانی ورق 413ب). پدر خالد قرشی بصری. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
غلاب
(غَ)
بنی غلاب، همان بنی حارث بن اوس هستند، رشاطی گوید: حارث پسر اوس بن نابغه بن غنی بن حبیب بن واثله بن دهمان بی نصر بن معاویه است و بنی حارث اهل بیتی در بصره بودندو ببنی غلاب شهرت داشتند و غلاب جدۀ آنان از محارب بن خصفه بود. (از تاج العروس). صاحب ریحانه الادب آرد: بنی غلاب یا بنی غلان قبیله ای است در بصره از شعب بنی نصر بن معاویه از بطون قبیلۀ هوازن، و گویند در غیر بصره یک تن از ایشان نیست. (ریحانه الادب ج 6 ص 308)
لغت نامه دهخدا
غلاب
(غَ)
نام زنی. (منتهی الارب). جدۀ بنی غلاب از محارب بن خصفه. رجوع به تاج العروس ذیل غلب و رجوع به غلاب (بنی...) شود
لغت نامه دهخدا
غلاب
(دَ)
مغالبه. (مصادر زوزنی). همدیگر چیرگی جستن و غلبه کردن بر کسی. (منتهی الارب). غالبه مغالبه و غلاباً، قاهره. (اقرب الموارد). غلبه جستن بر همدیگر و چیره شدن بر کسی. رجوع به مغالبه شود
لغت نامه دهخدا
غلاب
چیرگی جستن چیره دست بسیار چیره دست سخت چیره. چیره دست، مبالغه غالب، سخت چیره
فرهنگ لغت هوشیار
غلاب
((غَ لّ))
بسیار چیره دست
تصویری از غلاب
تصویر غلاب
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گلاب
تصویر گلاب
(دخترانه)
مایع خوشبویی که از تقطیر گل سرخ و آب به دست می آید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از غلام
تصویر غلام
(پسرانه)
ارادتمند، فرمانبردار، به صورت پیشوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانندغلامحسین، غلامرضا، غلامعلی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از غالب
تصویر غالب
(پسرانه)
چیره، نام شاعری در قرن سیزدهم، غالب دهلوی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قلاب
تصویر قلاب
برگرداننده، دگرگون کننده، گرداننده از سره به ناسره، آنکه پول قلب سکه بزند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غلبا
تصویر غلبا
باغ پردرخت، باغی که درختانش درهم و انبوه باشد، پشتۀ بزرگ و بلند، قبیلۀ بزرگ و گرامی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جلاب
تصویر جلاب
شربتی که از گلاب و عسل یا شکر درست می کردند، برای مثال نشاید برد سعدی جان از این کار / مسافر تشنه و جلاب مسموم (سعدی۲ - ۵۱۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غیاب
تصویر غیاب
غایب شدن، ناپدید شدن، دور شدن از نظر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خلاب
تصویر خلاب
گل و لای، زمین پرگل، لجن زار، باتلاق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلاب
تصویر کلاب
کلب ها، سگ ها، جمع واژۀ کلب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلاب
تصویر گلاب
عرق گل، عرقی که از یک قسم گل، معروف به گل محمدی یا گل گلاب می گیرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سلاب
تصویر سلاب
جامۀ سیاه، لباس ماتم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غلاظ
تصویر غلاظ
غلیظ ها، شدیدها، پررنگها، فشرده ها، جمع واژۀ غلیظ
غلاظ شداد: کنایه از اثر کردن، مؤثر واقع شدن سوگندهای غلاظ شداد. برگرفته از قرآن کریم (تحریم - ۶)
غلاظ و شداد: کنایه از اثر کردن، مؤثر واقع شدن، غلاظ شداد
فرهنگ فارسی عمید
(غَلْ لا بی ی)
منسوب است به غلاب که نام والد خالد بن غلاب بصری است. (از انساب سمعانی ورق 413 ب)
لغت نامه دهخدا
(غَلْ لا / غَ)
احوص بن مفضل بن غسان بن فضل بن معاویه بن عمرو بن خالد بن غلاب غلابی، مکنی به ابوامیه. وی منسوب به غلاب است که نام زنی است و این زن مادر خالد بن حارث بود. ابوامیه از اهل بغداد بود. از پدرش کتاب تاریخ او را روایت کرد، و نیز از محمد بن عبدالملک بن ابی الشوارب و ابراهیم بن سعید جوهری و دیگران روایت دارد. مدتی به شغل قضاء بصره گماشته شد، و به سال 300 هجری قمری به زندان بصره درگذشت. رجوع به انساب سمعانی ورق 413ب و اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 شود
عبدالله بن معاذ بن نشیط غلابی بصری. اواز بصریان روایت کند و هشام بن یوسف قاضی صنعاء از وی روایت دارد. رجوع به انساب سمعانی ورق 413ب شود
لغت نامه دهخدا
(غَ)
محمد بن زکریا بن دینار غلابی، مکنی به ابوعبدالله. اویکی از روات سیر و احداث و مغازی و غیر آن بود. وی ثقه و صادق است. او راست: کتاب مقتل الحسین بن علی، کتاب وقعۀ صفین، کتاب الجمل، کتاب الحره، کتب مقتل امیرالمؤمنین، کتاب الاجواد و کتاب المبخلین. (از فهرست ابن الندیم چ 1 مصر ص 157). صاحب تاج العروس کنیۀ او را ’ابوبکر’ آورده و به نقل از ابن اثیر گوید: غلابی از عبدالله بن رجاء روایت کرد و طبرانی از وی روایت دارد. و غلاب نام یکی از اجداد او بود. - انتهی. در ریحانه الادب (ج 3 ص 160) آمده است: نسبت وی جوهری و از قبیلۀ غلاب (به فتح غین و تخفیف لام) است. او از وجوه و اعیان محدثان امامیه در اواخر قرن سیم هجرت و مورخ اخباری و کثیرالعلم بود. تألیفاتی در اخبار فاطمه (ع) و جمل و صفین و مقتل حسین (ع) و جز آنها دارد و به سال 298 هجری قمری در گذشته است. - انتهی. رجوع به سیرۀ عمر بن عبدالعزیز ص 87 و 192 و الموشح ص 376 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شلاب
تصویر شلاب
باران سخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صلاب
تصویر صلاب
بنگرید به اصطرلاب
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی پارسی شده سلاب سلاب همی باز جستند راز سپهر به سلاب تا برکه گردد به مهر (فردوسی) سوکپوشه که زنان به هنگام سوک پوشند دزد، ریسمان باف جامه سیاه رنگ لباس سوگواری، جمع سلب. جامه سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
فریبنده مرد گل و لای بهم آمیخته، زمین باتلاقی که پای آدمی و چارپا در آن بماند لجن زار. مرد فریبنده مکار، دروغگو، بسیار فریبا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلاب
تصویر حلاب
شیر دوشه: آوند شیر دوشی، شیر دوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته گلاب پارسی تازی گشته ژالاب از گیاهان کشنده برنده، برده کش آن کس که بردگان را برای فروش از شهری به شهری برد جلب کننده بسویی کشنده، آنکه بندگان و بردگان را از شهر بشهر دیگر برای فروش برد. گلاب جلب کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثلاب
تصویر ثلاب
جمع ثلب، آک ها وارونه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلات
تصویر غلات
جو و گندم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از طلاب
تصویر طلاب
خواهندگان، دین آموزان، هاوشتان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از غیاب
تصویر غیاب
نبود
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از غلام
تصویر غلام
برده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قلاب
تصویر قلاب
چنگک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از غلاف
تصویر غلاف
روکش
فرهنگ واژه فارسی سره