جدول جو
جدول جو

معنی غقاقه - جستجوی لغت در جدول جو

غقاقه
(غَقْ قا قَ)
به معنی غقوق. (قطر المحیط). رجوع به غقوق شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ قَ)
مرد بسیارگوی، تاء برای مبالغه است. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(خَقْ قا قَ)
زن که از لاغری از فرج وی آواز برآید. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(دُ قَ)
خاکروبۀ زمین. (از ذیل اقرب الموارد از تاج)
لغت نامه دهخدا
(دَقْ قا قَ)
کوبه که بدان برنج و مانند آن کوبند. (منتهی الارب). دنگ رزازی. (ناظم الاطباء). آنچه بدان برنج و از قبیل آنرا کوبند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دَ بَ)
بانگ کردن چرغ. (منتهی الارب) (آنندراج). بانگ چرغ. (مهذب الاسماء). بانگ کردن غراب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُقْ قا قَ)
خطاف. (بحر الجواهر)
لغت نامه دهخدا
(عَقْ قا قَ)
سحابه عقاقه، ابر که باران خود را ریخته باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رُ قَ)
یکی رقاق. (منتهی الارب) (آنندراج). نان تنک. ج، رقاق. (منتهی الارب). یک نان تنک. یک لواش. ج، رقاق. (یادداشت مؤلف). یکی رقاق به معنی نان نازک. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ قَ)
تنکی و نازکی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَقْ قا قَ)
غوک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ضفدعه. (اقرب الموارد) (متن اللغه).
- امثال:
اروی من النقاقه
لغت نامه دهخدا
(غَ قَقَ)
فرستوک کوهی. (منتهی الارب) (آنندراج). پرستوهای کوهی. الخطاطیف الجبلیه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فقاقه
تصویر فقاقه
گول مرد، پف ماهی ماهی نیل
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته غاز سیا غاز غاغه: بنگرید به غاغه پودینه پودنه، زراوند
فرهنگ لغت هوشیار