جدول جو
جدول جو

معنی غطمشه - جستجوی لغت در جدول جو

غطمشه
(دِسْ سی سا)
به ستم گرفتن کسی را. (منتهی الارب). گرفتن کسی را به قهر. (از اقرب الموارد) ، زدن چشم. خیره کردن. (دزی ج 2 ص 217)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(طَ مَ شَ)
سستی بینائی. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ سَ)
غطرشۀ لیل، تاریک ساختن شب چشم کسی را. (از منتهی الارب) (آنندراج). غطرش اللیل بصره: اظلم علیه، فغطرش بصره، لازم متعد. (اقرب الموارد) ، تاریک شدن چشم کسی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، به معنی تغطرش، یعنی کوری نمودن از چیزی. تعامی. (از تاج العروس) ، پنهان کردن. مکتوم کردن. (دزی ج 2 ص 216) ، بزرگ منشی نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج). گردن ننهادن بر حق. فلان آذانه عن الحق مغطرشه، لاتذعن للحق. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(دَ عَ)
اضطراب موج دریا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ازاقرب الموارد) (تاج العروس) : غطمطه بحر، فراوانی آب آن و بزرگ بودن امواج آن. (از اقرب الموارد). تطام الامواج. ج، غطامط. (نشوء اللغه العربیه) ، جوشش دیگ. (منتهی الارب) (آنندراج). غلیان دیگ. (اقرب الموارد) (تاج العروس) ، خروش توجبه در رودبار. (منتهی الارب) (آنندراج) : غطمطه سیل، خروشیدن آن هنگام سرازیر شدن در وادی. (از اقرب الموارد). رجوع به نشوءاللغه العربیه ص 118 شود
لغت نامه دهخدا
(غَ طَمْ مَ)
ضبّی ّ شاعری است. ابن قتیبه در عیون الاخبار (ج 4 ص 55) این شعر را از او آورده است:
و لو وجدوا نعل الغطمش لاحتذوا
لارجلهم منها ثمانی انعل
لغت نامه دهخدا
تصویری از غشمشه
تصویر غشمشه
دلیری، کار بری
فرهنگ لغت هوشیار