جدول جو
جدول جو

معنی غطمش - جستجوی لغت در جدول جو

غطمش(غَ طَمْ مَ)
ضبّی ّ شاعری است. ابن قتیبه در عیون الاخبار (ج 4 ص 55) این شعر را از او آورده است:
و لو وجدوا نعل الغطمش لاحتذوا
لارجلهم منها ثمانی انعل
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دِسْ سی سا)
به ستم گرفتن کسی را. (منتهی الارب). گرفتن کسی را به قهر. (از اقرب الموارد) ، زدن چشم. خیره کردن. (دزی ج 2 ص 217)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
مردم. گویند: ما ادری ای الطمش هو، ای ای ّ الناس، یعنی ندانم که چه مرد است او. ج، طموش. گویند: وحش و لا طمش من الطموش. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دَسْوْ)
غطش لیل، تاریک شدن شب. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). تاریکی. (دزی ج 2 ص 217) ، غطش کسی، آهسته رفتن او از بیماری یا پیری. (از منتهی الارب) (آنندراج) : غطش فلان غطشاً، مشی رویداً من مرض او کبر. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غِ طَم م)
دریای بزرگ بسیارآب. (منتهی الارب) (آنندراج). البحر العظیم. (اقرب الموارد). دریا. (مهذب الاسماء) ، مرد فراخ خوی کریم الاخلاق. (منتهی الارب) (آنندراج). الرجل الواسعالاخلاق. (اقرب الموارد) : رجل غطم، واسعالخلق. (مهذب الاسماء) ، گروه بسیار. (منتهی الارب) (آنندراج). جمع کثیر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غَ طَ)
سستی بینایی با سیلان اشک اکثر اوقات یا همواره. (از منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دَ غَ)
تاریک شدن نظر کسی از گرسنگی یا تشنگی. و یا بمهمله سوء البصر اصلی، و بمعجمه عارضی که میرود. (منتهی الارب) (آنندراج). ضعیف شدن چشم با جریان اشک در اکثر اوقات. صفت آن اغمش است. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ غَ طَمْ مَ)
اسدی. شاعری از عرب
لغت نامه دهخدا
تصویری از غطاش
تصویر غطاش
تیرگی شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غطش
تصویر غطش
شب شدن، کند روی از بیماری یا پیری سستی بینایی اشکریزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غمش
تصویر غمش
سیاهی رفتن چشم از گرسنگی یا تشنگی
فرهنگ لغت هوشیار