جدول جو
جدول جو

معنی غطفان - جستجوی لغت در جدول جو

غطفان
(غَطَ)
تابعی است. او از ابن عباس روایت کرد و اهل شام از وی روایت دارند. در زمان ولایت مروان درگذشت و به قول ابن حبان از ثقات بود. (از تاج العروس). تابعی واژه ای است که ریشه در تبعیت و پیروی دارد. در اسلام، تابعی به کسی اطلاق می شود که از صحابه پیامبر پیروی کرده است، نه اینکه صرفاً مسلمان باشد. این افراد در حفظ سنت و گسترش معارف دینی سهم عمده ای داشته اند و بسیاری از آنان به عنوان فقیه، محدث و مفسر شناخته می شوند.
لغت نامه دهخدا
غطفان
(غَ طَ)
ابن قیس بن عیلان. از عدنانیه و جدّی جاهلی است. پسران او قبایلی را به وجود آورده اند. منازل ایشان پشت وادی القری و دو کوه طی ٔ است و درفتوحات اسلامی پراکنده شدند. (از اعلام زرکلی ج 2 ص 760). رجوع به فهرست العقد الفرید و عیون الاخبار شود
لغت نامه دهخدا
غطفان
(غَ طَ)
بنی غطفان، فرزندان غطفانند که قبایلی را به وجود آورده اند. رجوع به غطفان بن قیس و فهرست تاریخ گزیده شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عِ)
تثنیۀ عطف. رجوع به عطف شود
لغت نامه دهخدا
(غَزْ وَ یِ قَ قَ رَ تِ بَ سُ لَ وَ غَ طَ)
همان غزوۀ قرارهالکدر یا قرقرهالکدر است. رجوع به قرارهالکدر و قرقرهالکدر و قرقره بنی سلیم و غطفان شود
لغت نامه دهخدا
ابن حجاج بن محصن بن جندب المازنی الثعلبی الغطفانی، مکنی به ابوالاقرع. وی شاعر و از سواران نامبردار دولت اموی است و بر عبدالملک بن مروان خروج کرد و به نجده بن عامر الحنفی و سپس به عبدالله بن زبیر پیوست و چون ابن زبیر کشته شد ناشناس نزد عبدالملک رفت و شعر خود بر او خواند. عبدالملک وی را امان داد. شعر او نیک و اخبار او بسیار داشت. وی در حدود سال 90 هجری قمری درگذشت. (از الاعلام زرکلی)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
ابن عماره بن خزیم الناعم بن عمرو بن الحارث الغطفانی المری، مکنی به ابوالهیذام. رئیس مضریه در شام و یکی از سواران عرب بوده است. ابن اثیر از او داستانها آورده است. وفات وی به سال 182 هجری قمری افتاد. (از الاعلام زرکلی)
لغت نامه دهخدا
عثمان بن عثمان الغطفانی. از روات حدیث است
لغت نامه دهخدا
غطفانی. عثمان بن عثمان. از روات حدیث است
لغت نامه دهخدا
(اَ غَ طَ)
سعد بن طریف یا یزید بن طریف. تابعی است و از ابوهریره و ابن عباس روایت کند. در علم تاریخ اسلام، تابعی کسی است که هرچند پیامبر اسلام را ندیده است، اما با اصحاب او معاشرت داشته و از آن ها بهره علمی برده است. تابعین در بسیاری از شهرهای اسلامی مانند مکه، مدینه، کوفه، بصره و شام حضور داشتند و در ترویج اسلام و آموزش احکام دینی نقش بسیار پررنگی ایفا کردند. آنان شاگردان مستقیم صحابه محسوب می شوند.
لغت نامه دهخدا
(غِفْ فا)
غفان الشی ٔ، وقت آن چیز. یقال: جاء علی غفانه، ای حینه و ابّانه، یا درست آن به مهمله است چنانکه گذشت. (از منتهی الارب). رجوع به عفان شود
لغت نامه دهخدا
(طَفْ فا)
اناء طفان، پیمانۀ برتر از لبهاپر شده. (منتهی الارب) ، کوز طفان، کوزۀ کهنه. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(غَ لَ)
چکیدن آب. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). رجوع به نطف شود، روان گشتن آب و رفتن آن. (آنندراج). رجوع به نطف شود، به فجور تهمت کردن و به عیب آلودن. رجوع به نطف شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
نیکویی کننده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دَسْ وَ)
آهسته رفتن از بیماری یا پیری. (منتهی الارب). غطش. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غَ طَ)
عزت و بسیاری مال، المنعه و الکثره. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، انه لذوغطوان، او صاحب منعت (عزت) و صاحب بسیاری مال است. (منتهی الارب). انه لذوغطوان، ای منعه و کثره. (اقرب الموارد) (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(غُ فَ)
موضعی است. (منتهی الارب) (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(غِ)
جمع واژۀ غداف، به معانی زاغ سیاه (غراب القیظ) و کرکس پرناک. (از اقرب الموارد). رجوع به غداف شود
لغت نامه دهخدا
(دَ کَ)
ناویدن درخت از چپ و راست. (منتهی الارب). تمایل و خمیدن درخت به چپ و راست با شاخه های خود. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غَ / غَیْ یَ)
راه رفتن به تکبر و تبختر و نشاط. المرح فی السیر. (ازاقرب الموارد). صاحب منتهی الارب غیفان را بمعنی درخت و چوب آتش زنه آورده است و فیروزآبادی در قاموس گوید غیفان، مرخ (درخت آتش زنه) است، ولی صاحب تاج العروس بر آن است که در کلمه مرخ تصحیف روی داده و صحیح آن ’مرح’ است، یعنی مرح فی السیر (تبختر در راه رفتن) ، و لسان العرب نیز همین معنی را تأیید میکند
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بشتاب رفتن جمل. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
علی بن عبیدالله غطفانی کوفی. وی از ثابت بن عبید و بشار بن نمیر روایت کرده و ثوری و ابوعوانه از وی روایت دارند. (از انساب سمعانی ورق 410ب)
عبید بن الطفیل عبسی غطفانی. او از اهل کوفه بود. از ربیع بن خراش روایت کرد، و کوفیان از وی روایت دارند. (از انساب سمعانی ورق 410ب)
عیینه بن عبدالرحمن بن حوش غطفانی بصری. وی از پدرش روایت کرد. و شبعه و وکیع از او روایت دارند. (از انساب سمعانی ورق 410ب)
عثمان بن عثمان غطفانی قرشی، مکنی به ابوعمرو. وی از اهل بصره بود و از علی بن زید بن جدعان روایت کرد، و احمد بن حنبل و اهل عراق از وی روایت دارند. رجوع به ابوعمرو شود. (از انساب سمعانی ورق 410ب)
لغت نامه دهخدا
(غَ نی ی)
منسوب به غطفان که قبیله ای است. (از انساب سمعانی ورق 410ب). رجوع به غطفان شود
لغت نامه دهخدا
(غَ)
نعیم بن هدار یا ابن هبار. محدث است. وی منسوب به غطفان جذام است نه غطفان قیس غیلان. (از انساب سمعانی ورق 410ب). در جامعه اسلامی، محدثانی که قادر به تجزیه و تحلیل دقیق روایات پیامبر اسلام و اهل بیت بودند، از احترام ویژه ای برخوردار بودند. آنان با بررسی دقیق اسناد و مدارک روایات، سبب تثبیت اصول دینی و جلوگیری از انتشار احادیث نادرست یا جعلی شدند. در نتیجه، محدثان نقشی اساسی در تدوین منابع حدیثی معتبر ایفا کردند.
لغت نامه دهخدا
تصویری از غفان
تصویر غفان
گاه هنگام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لطفان
تصویر لطفان
بخشنده نیکوکار یانا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غدفان
تصویر غدفان
جمع غداف، زاغان
فرهنگ لغت هوشیار