جدول جو
جدول جو

معنی غطغط - جستجوی لغت در جدول جو

غطغط
(غُ غُ)
مادۀ بچه. ج، غطاغط. (منتهی الارب) (آنندراج). السخال الاناث، بره و بزغالۀ نوزادۀ ماده. (قطر المحیط) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
غطغط
ماده بچه، میش گوسفند ماده
تصویری از غطغط
تصویر غطغط
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غطیط
تصویر غطیط
غریدن شتر، بانگ کردن شتر،
خرّوپف، صدایی که در حالت خواب از گلوی شخص خوابیده بیرون آید، خرخر، خرناس، خره، خراخر، خرنش
فرهنگ فارسی عمید
(مُ غَ غِ طَ)
قدر مغطغطه، دیگ جوشان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دیگ سخت جوشان. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غُ)
اول پگاه، یا پس ماندۀ سیاهی شب. (منتهی الارب). اول صبح یا بقیه ای از تاریکی شب. (از اقرب الموارد). بام. (مهذب الاسماء) ، تاریکی سحر، سحر. غطاط به فتح اول نیز به همین معنی آمده است. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ غَ غِ)
دریای موج زن. (آنندراج). دریای طوفانی شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، خشمناک. (ناظم الاطباء). و رجوع به تغطغط شود
لغت نامه دهخدا
(غُ طَ)
رستاقی است به کوفه که به شانیا چسبیده است و در سیب اعلی نزدیکی سورا قرار دارد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(دَص ص)
غطیط بعیر، غریدن شتر و بانگ کردن. (منتهی الارب). بانگ کردن شتر نر در شقشقه، و اگر در شقشقه نباشد آن را هدیر گویند و شتر ماده هدیر کند ولی غطیط نکند زیرا وی را شقشقه نیست. (از اقرب الموارد) :
چو آواز رعد از سحاب بهاری
فتاده بره بر غطیط نجائب.
(منسوب به برهانی).
، بانگ یوز. (مهذب الاسماء) ، غطیط نائم، خرخر نمودن در خواب، و همچنین است مذبوح و مخنوق. (از منتهی الارب) : غطّ النائم و المذبوح و المخنوق غطاً و غطیطاً، نخر و تردد نفسه صاعداً الی حلقه حتی یسمعه من حوله. (اقرب الموارد). خرخر کردن. بخست کردن. (مجمل اللغه). بخست کردن خفته. (تاج المصادر بیهقی). آواز خفته. (مهذب الاسماء). آواز خرخر که از گلوی بعض مردم به حالت خواب کامل برمی آید. (غیاث اللغات) (آنندراج). خرخر. بخست. خرنا. خرناسه
لغت نامه دهخدا
(دَ)
به معنی مغاطّه. (منتهی الارب). در فرهنگهای تاج العروس و اقرب الموارد و قطر المحیط و شرح قاموس به فارسی و المنجد غطاط مصدر باب مفاعله و همچنین مغاطّه نیامده و ظاهراً غط از باب مذکور استعمال نشده است
لغت نامه دهخدا
(غَ)
مرغ سنگخوار، یا نوعی از آن که پشت و شکمش تیره رنگ و شکم بازویش سیاه باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). نوعی از سنگخوار. (صراح). قطا، و گفته اند نوعی از آن است که دارای پشت و شکم و بدن خاکستری رنگ است و اندرون بالهای آن سیاه و پاهای آن دراز و گردنش لطیف است. یکی آن غطاطه. (از اقرب الموارد) ، سحر. غطاط. رجوع به غطاط شود
لغت نامه دهخدا
(غَ طَطْ)
جایی است. کمیت بن ثعلبه جد کمیت بن معروف گوید:
فمن مبلغ علیا معد وطیئاً
و کنده من اصغی لها و تسمعا
یمانیهم من حل بحران منهم
و من حل اکناف الغطاط فلعلعا
الم یأتهم ان الفزاری قد ابی
وان ظلموه أن یذل و یضرعا.
و بقول نصر، جایی در بلاد بکر است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(غَ غِ)
جمع واژۀ غطغط. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به غطغط شود
لغت نامه دهخدا
(بَ هَْ یْ)
جوشیدن موج دریا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پراکنده گردیدن چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تبدد. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از غطاط
تصویر غطاط
مرغ سنگخوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غطاغط
تصویر غطاغط
به گونه رمن ماده بره ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غطیط
تصویر غطیط
خرخر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غطغطه
تصویر غطغطه
خروش دریا، جوش آمدن دیگ، چیره گشتن خواب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غطیط
تصویر غطیط
((غَ))
غریدن شتر، خرخر کردن در خواب
فرهنگ فارسی معین