اول پگاه، یا پس ماندۀ سیاهی شب. (منتهی الارب). اول صبح یا بقیه ای از تاریکی شب. (از اقرب الموارد). بام. (مهذب الاسماء) ، تاریکی سحر، سحر. غطاط به فتح اول نیز به همین معنی آمده است. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد)
اول پگاه، یا پس ماندۀ سیاهی شب. (منتهی الارب). اول صبح یا بقیه ای از تاریکی شب. (از اقرب الموارد). بام. (مهذب الاسماء) ، تاریکی سحر، سَحَر. غطاط به فتح اول نیز به همین معنی آمده است. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد)
غطیط بعیر، غریدن شتر و بانگ کردن. (منتهی الارب). بانگ کردن شتر نر در شقشقه، و اگر در شقشقه نباشد آن را هدیر گویند و شتر ماده هدیر کند ولی غطیط نکند زیرا وی را شقشقه نیست. (از اقرب الموارد) : چو آواز رعد از سحاب بهاری فتاده بره بر غطیط نجائب. (منسوب به برهانی). ، بانگ یوز. (مهذب الاسماء) ، غطیط نائم، خرخر نمودن در خواب، و همچنین است مذبوح و مخنوق. (از منتهی الارب) : غطّ النائم و المذبوح و المخنوق غطاً و غطیطاً، نخر و تردد نفسه صاعداً الی حلقه حتی یسمعه من حوله. (اقرب الموارد). خرخر کردن. بخست کردن. (مجمل اللغه). بخست کردن خفته. (تاج المصادر بیهقی). آواز خفته. (مهذب الاسماء). آواز خرخر که از گلوی بعض مردم به حالت خواب کامل برمی آید. (غیاث اللغات) (آنندراج). خرخر. بخست. خرنا. خرناسه
غطیط بعیر، غریدن شتر و بانگ کردن. (منتهی الارب). بانگ کردن شتر نر در شقشقه، و اگر در شقشقه نباشد آن را هدیر گویند و شتر ماده هدیر کند ولی غطیط نکند زیرا وی را شقشقه نیست. (از اقرب الموارد) : چو آواز رعد از سحاب بهاری فتاده بره بر غطیط نجائب. (منسوب به برهانی). ، بانگ یوز. (مهذب الاسماء) ، غطیط نائم، خرخر نمودن در خواب، و همچنین است مذبوح و مخنوق. (از منتهی الارب) : غطّ النائم و المذبوح و المخنوق غطاً و غطیطاً، نخر و تردد نفسه صاعداً الی حلقه حتی یسمعه من حوله. (اقرب الموارد). خرخر کردن. بخست کردن. (مجمل اللغه). بخست کردن خفته. (تاج المصادر بیهقی). آواز خفته. (مهذب الاسماء). آواز خرخر که از گلوی بعض مردم به حالت خواب کامل برمی آید. (غیاث اللغات) (آنندراج). خرخر. بخست. خرنا. خرناسه
به معنی مغاطّه. (منتهی الارب). در فرهنگهای تاج العروس و اقرب الموارد و قطر المحیط و شرح قاموس به فارسی و المنجد غطاط مصدر باب مفاعله و همچنین مغاطّه نیامده و ظاهراً غط از باب مذکور استعمال نشده است
به معنی مُغاطَّه. (منتهی الارب). در فرهنگهای تاج العروس و اقرب الموارد و قطر المحیط و شرح قاموس به فارسی و المنجد غطاط مصدر باب مفاعله و همچنین مُغاطَّه نیامده و ظاهراً غط از باب مذکور استعمال نشده است
مرغ سنگخوار، یا نوعی از آن که پشت و شکمش تیره رنگ و شکم بازویش سیاه باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). نوعی از سنگخوار. (صراح). قطا، و گفته اند نوعی از آن است که دارای پشت و شکم و بدن خاکستری رنگ است و اندرون بالهای آن سیاه و پاهای آن دراز و گردنش لطیف است. یکی آن غطاطه. (از اقرب الموارد) ، سحر. غطاط. رجوع به غطاط شود
مرغ سنگخوار، یا نوعی از آن که پشت و شکمش تیره رنگ و شکم بازویش سیاه باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). نوعی از سنگخوار. (صراح). قطا، و گفته اند نوعی از آن است که دارای پشت و شکم و بدن خاکستری رنگ است و اندرون بالهای آن سیاه و پاهای آن دراز و گردنش لطیف است. یکی آن غطاطه. (از اقرب الموارد) ، سَحَر. غُطاط. رجوع به غُطاط شود
جایی است. کمیت بن ثعلبه جد کمیت بن معروف گوید: فمن مبلغ علیا معد وطیئاً و کنده من اصغی لها و تسمعا یمانیهم من حل بحران منهم و من حل اکناف الغطاط فلعلعا الم یأتهم ان الفزاری قد ابی وان ظلموه أن یذل و یضرعا. و بقول نصر، جایی در بلاد بکر است. (از معجم البلدان)
جایی است. کمیت بن ثعلبه جد کمیت بن معروف گوید: فمن مبلغ علیا معد وطیئاً و کنده من اصغی لها و تسمعا یمانیهم من حل بحران منهم و من حل اکناف الغطاط فلعلعا الم یأتهم ان الفزاری قد ابی وان ظلموه أن یذل و یضرعا. و بقول نصر، جایی در بلاد بکر است. (از معجم البلدان)