جدول جو
جدول جو

معنی غطرسه - جستجوی لغت در جدول جو

غطرسه
(دَ سَ)
فضیلت نهادن بر خود. (منتهی الارب) (آنندراج). اعجاب. (اقرب الموارد). دست درازی نمودن بر اقران. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) ، بزرگ منشی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). تکبر. (اقرب الموارد) ، خشمناک ساختن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج). به خشم آوردن کسی را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(غَ رَ فَ)
بزرگ منشی. (منتهی الارب) (آنندراج). خیلاء. (قطر المحیط) ، بازی نمودن. (منتهی الارب). عبث. یقال: ماهذه الغطرفه؟ (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دَ سَ)
غطرشۀ لیل، تاریک ساختن شب چشم کسی را. (از منتهی الارب) (آنندراج). غطرش اللیل بصره: اظلم علیه، فغطرش بصره، لازم متعد. (اقرب الموارد) ، تاریک شدن چشم کسی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، به معنی تغطرش، یعنی کوری نمودن از چیزی. تعامی. (از تاج العروس) ، پنهان کردن. مکتوم کردن. (دزی ج 2 ص 216) ، بزرگ منشی نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج). گردن ننهادن بر حق. فلان آذانه عن الحق مغطرشه، لاتذعن للحق. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(غَطْ طا سَ)
غطّاس (مرغ). رجوع به غطّاس شود
لغت نامه دهخدا
(غَ شِ)
قریه ای است از ناحیۀ بین النهرین در بین موصل و نصیبین واقع شده است و تاک و درخت فراوان دارد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(غَ سَ)
قلمه. شاخه ای که از درختی یا نهالی میبرند و در زمین میکارند و ریشه میگیرد. جوانۀ غرس کرده شده: غرسه الکرم المطموره، جوانۀ یک بوتۀ مو خوابانیده، باغ. باغ شاهی. باغی که عادهً آن را آبیاری کنند، کلنگ (پرنده). (دزی ج 2 ص 206)
لغت نامه دهخدا
(دُ مَ)
عمل فرورفتن در آب به طور کامل. ج، غطسات. (دزی ج 2 ص 216)
لغت نامه دهخدا
(غِرِ)
ستمکار متکبر. (منتهی الارب). غطرس و غطریس، ظالم متکبر معجب. ج، غطارس. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا