جدول جو
جدول جو

معنی غطرس - جستجوی لغت در جدول جو

غطرس
(غِرِ)
ستمکار متکبر. (منتهی الارب). غطرس و غطریس، ظالم متکبر معجب. ج، غطارس. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غرس
تصویر غرس
غرس کردن، درخت نشانیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرس
تصویر غرس
خشم، غضب، تندی، تندخویی، برای مثال گرنه بدبختمی مرا که فگند / به یکی جاف جاف زود غرس؟ (رودکی - ۵۰۳)
فرهنگ فارسی عمید
(غِ)
تعمید. غسل تعمید. (دزی ج 2 ص 216). رجوع به غسل تعمید شود.
- عیدالغطاس، جشنی که به یادبود غسل تعمید مسیح گرفته میشود. (دزی ج 2 ص 216)
لغت نامه دهخدا
(غِ)
آب و جز آن که با بچه بیرون آید از رحم، و پوست که بر روی جنین باشد، و اگر آن پوست را بر روی او بعد زائیدن بگذارند در حال بمیرد. ج، اغراس. (منتهی الارب) (آنندراج). آنچه با بچه چون لعابی و مخاطی از شکم برآید، و پوست تنکی که بر روی نوزاداست. رطوبتی که بر سطح درونی امعاء باشد، نهال. (دهار) (مقدمهالادب). آنچه غرس شود. فعل به معنی مفعول است مانند ذبح و حمل (به معنی مذبوح و محمول) چنانکه گویند: نحن اغراس یدک. (از اقرب الموارد). غرس. رجوع به ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 هجری قمری ص 284 و 342 شود، زاغ سیاه. (منتهی الارب) (آنندراج). غراب کوچک. غرس. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
محو کردن، حک ساختن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، وزش. رجوع به دزی ج 2 ص 18 ذیل طاروش شود
لغت نامه دهخدا
(طِ)
نامه، صحیفه ای که محو کرده باز بر آن نویسند. (منتهی الارب) (آنندراج). کاغذ. ج، اطراس، طروس: اقام الناس ببغداد سنین لایکتبون الا فی الطروس، لأن الدواوین نهبت فی ایام محمد بن زبیده، و کانت فی جلود، فکانت تمحا و یکتب فیها. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
تلمیذ بقراط، (فهرست ابن الندیم چ مصر ص 415)، یحیی نحوی گوید: هشت تن از اطبای یونان در صناعت طب سرآمد بودند اول ایشان اسقلیبیوس و دوم غورس بود، غورس 47 سال زندگی کرد، هفده سال از آن را در کودکی و دانشجویی گذرانید و سی سال بقیه را دانشمند ومعلم بود، از وفات اسقلیبیوس تا ظهور غورس 850 سال فاصله بود، و در این فترت اطبایی از جمله سورندوس و مانیوس ظاهر شدند، غورس روش تجربه را برگزید و آن راتقویت کرد و هفت تن از فرزندان و خویشان غورس که تلمیذ وی بودند پس از او جانشین او شدند، و ایشان: مرقس، جورجیس، مالسطس، قولس، ماهالس، اراسسطراطس اول و سقیروس بودند، و هر یک از اینان روش استاد خود یعنی روش تجربه را برگزیدند، (از عیون الانباء ج 1 ص 22)، رجوع به تاریخ الحکماء قفطی و قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
نعت فاعلی از غرس. رجوع به غرس شود
لغت نامه دهخدا
(غَ طَلْ لَ)
گرگ. ابوالغطلس نیز نامند آن را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
بسیار پیشرو و اقدام کننده در سختی و جنگها. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
سیاه. الاسود، و یذکر غالباً توکیداً. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غِطْ طی)
به معنی غطّاس (مرغ) است. (از دزی ج 2 ص 217). رجوع به غطّاس شود
لغت نامه دهخدا
(دَ سَ)
فضیلت نهادن بر خود. (منتهی الارب) (آنندراج). اعجاب. (اقرب الموارد). دست درازی نمودن بر اقران. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) ، بزرگ منشی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). تکبر. (اقرب الموارد) ، خشمناک ساختن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج). به خشم آوردن کسی را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غَ رِ)
جمع واژۀ غطرس. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به غطرس شود
لغت نامه دهخدا
افندی، قندلفت. مدیر مدرسه امیریکیه در بلمند. وی کتاب ’امتیازات الجماعات المسیحیه فی مملکه العثمانیه’ را که تألیف ستافروس فوتیراس نویسندۀ روزنامۀ نیولوغوس یونانی در قسطنطنیه است به عربی ترجمه کرده و در طرابلس شام به سال 1912 میلادی به چاپ رسانده است. (از معجم المطبوعات ج 2 ستون 1418)
لغت نامه دهخدا
(پِ رُ)
نام کشیشی که از طرف امریکا در حفریات بابل نظارت داشت. این حفریات از 1885 میلادی از طرف امریکائیها و آلمانی ها شروع و آثار بسیاری از معابد و غیره کشف شد از جمله معبد شهر نیپ پور است بعد دفتر معاملات و اسنادی بسیار که راجع به قرون 18-13 قبل از میلاد میباشد و در بعض موارد تا زمان تسلط پارسیها پائین می آید. نتیجۀ این کاوشها را نوشته در امریکا منتشر کردند و پطرس کتابهائی در این باب بطبع رساند
لغت نامه دهخدا
(بَ)
خرامیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تبختر. (اقرب الموارد) ، بیراه رفتن، خشمناک شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ستم نمودن، زفت گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بخل ورزیدن. (از اقرب الموارد) ، بزرگ منشی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تکبر. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غِ رَ)
مار. (منتهی الارب). افعی. (اقرب الموارد). صاحب منتهی الارب آن را مصحف عظرب میداند
لغت نامه دهخدا
(غِ)
قهر و غضب و خشم و تندی و برآشفتگی. (از برهان قاطع). غرش. غراش. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) ، خراش. (برهان قاطع). غرش. غراش. (حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
(بُ رُ)
عزیز (الخوری). نایب بطریرک کلدان در حلب بود. او راست: تقویم مخصوص کنیسۀ کلدانی نسطوری با ترجمه فرانسوی چ 1909م. چاپ خانه یسوعیین. (از معجم المطبوعات ستون 568) ، گرداگرد دهان. (مؤید الفضلاء) ، مرغان را منقار خاردار از دهان. (مؤید الفضلاء)
حنا. خوجۀ مدارس دولتی در مصر ونویسندۀ روزنامۀ الراوی. او راست: نظام التعلیم مطبعۀ الهلال 1896م. (از معجم المطبوعات ستون 568) ، مالیدن چیزی بر زمین. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، پای کشان بر زمین رفتن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
ابراهیم. او راست: الایضاحات الجلیله فی تاریخ حوادث المسأله القبطیه، چ مطبعۀ انکلیزیه بمصر 1893م. (از معجم المطبوعات ستون 568)
بطرس التلمیذ. فطرس. پطرس. پیر (قدیس). یکی از دوازده تن حواری عیسی (ع) (بحدود دهم قبل از میلاد) وی بزمان سلطنت نرون در رم در حدود 67 میلادی شهید شد. ذکران او 29 ژوئن است. رجوع به پطرس و تاریخ گزیده عیون الانباء ص 72 و ترجمه ابن خلدون ص 62 و دزی ج 1 ص 94 و نخبهالدهر دمشقی شود
لغت نامه دهخدا
(اِءْ تِ)
چیزی پاک و نفیس خوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : هویتطرز فی اللباس و یتطرس فی المطعم، ای یتنوق فلایلبس الا فاخراً و لایأکل الا طیباً. (از اقرب الموارد) ، بری گردیدن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). پرهیز کردن از چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فِ رَ زَ)
نام نهری در نزدیکی رمله در سرزمین فلسطین. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(غِ)
به معنی غطرس، ستمکار متکبر. ج، غطاریس. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). ظالم. متکبر. معجب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فطرس
تصویر فطرس
نام یکی از حواریون عیسی علیه السلام
فرهنگ لغت هوشیار
پاک شد که زدوده نامه ای که نوشته آن را بزدایند و دگر باره برآن نویسند، سیاه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرس
تصویر غرس
غضب و خشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غطر
تصویر غطر
خرامنده، دست جنباندن در رفتار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غطریس
تصویر غطریس
خود خواه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غارس
تصویر غارس
درخت نشاننده درختکار غرس کننده
فرهنگ لغت هوشیار
خاج شویان جشنی از جشن های ترسایان تعمید غسل تعمید. یا عید غطاس. جشنی که به یادبود غسل تعمید مسیح بر پا کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غطاس
تصویر غطاس
((غِ))
تعمید، غسل تعمید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غارس
تصویر غارس
((رِ))
غرس کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غرس
تصویر غرس
((غَ یا غِ))
خشم، قهر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غرس
تصویر غرس
((غَ زَ))
درخت کاشتن، درخت نشانده، نهال
فرهنگ فارسی معین