جدول جو
جدول جو

معنی غضیضی - جستجوی لغت در جدول جو

غضیضی
(غَ)
محمد بن یوسف بن صباح. محدث است. وی متولی حمدویه دختر غضیض ام ولد هارون الرشید بود. رجوع به انساب سمعانی ورق 409ب شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِسْ)
برانگیختن کسی را بر جنگ کسی. یاحض بدان معنی است و حضیضی اسم است از آن. (منتهی الارب)
برانگیختن کسی را بر جنگ کسی. حض. (متن اللغه). رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(غَ ضی ضَ)
مؤنث غضیض. (اقرب الموارد). رجوع به غضیض شود
لغت نامه دهخدا
(غَضْ یا)
گلۀ صدشتر. یا تصحیف غضبی است بموحده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
تازه. (منتهی الارب) (آنندراج). طری. (اقرب الموارد). باطراوت. تر و تازه، شکوفۀ نرم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، ناقص و خوار. ج، اغضّه. ناقص ذلیل. (اقرب الموارد) ، چشم سست نگاه. (منتهی الارب) (آنندراج). چشمی که سست باشد و پلکهای آن فروهشته، وصاحبش آن را شکسته و سست کند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از غضیضه
تصویر غضیضه
خواری، کمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غضیض
تصویر غضیض
تازه، شکوفه، چشم سست نگاه، خوار
فرهنگ لغت هوشیار