- غسقان(دَ رَ)
غسقان شب، نیک تاریک شدن آن. (منتهی الارب). سخت تاریک شدن شب. غسق. غسق. (اقرب الموارد) ، غسقان آب، ریزش آب و مانند آن. (منتهی الارب) (آنندراج). ریختن آب. (اقرب الموارد) ، غسقان سماء، باران ریزه باریدن. (منتهی الارب). ریختن باران و پاشیده شدن آن. (از اقرب الموارد) ، غسقان لبن، ریزان گردیدن شیر از پستان، غسقان جرح، روان گردیدن زرداب از جراحت. (منتهی الارب) (آنندراج). دویدن زرداب از جراحت. (تاج المصادر بیهقی) ، غسقان عین، خیره گردیدن چشم و تاریک شدن یا اشک آوردن آن. (از منتهی الارب) (آنندراج). تاریک شدن یا اشک آوردن چشم. (از اقرب الموارد). دویدن آب از چشم. (تاج المصادر بیهقی)
