جدول جو
جدول جو

معنی غسانی - جستجوی لغت در جدول جو

غسانی
(غَسْ سا)
ابراهیم بن هشام بن یحیی بن یحیی غسانی، دمشقی حفید یحیی بن یحیی، از اهل دمشق بود. او از پدرش و سعید بن عبدالعزیز و عبدالصمد بن عیاض اسکندرانی روایت کرد. (از انساب سمعانی ورق 409 الف)
مرفده بن قضاعه. او از اهل شام بود، و از اوزاعی و سعید بن عبدالعزیز روایت کند، و هشام و ابن عمار از وی روایت کنند. (از انساب سمعانی ورق 357ب)
مملوک، مکنی به ابومحمد، شاعری مقل است. (فهرست ابن الندیم)
احمد بن علی بن ابراهیم بن غسانی، مکنی به ابوالحسین. رجوع به ابن زبیر ابوالحسین و به قاموس الاعلام شود
لغت نامه دهخدا
غسانی
(غَسْسا)
طاهر. او در زمان طفولیت شاپور بر ایران لشکر کشید و تیسفون تختگاه ساسانیان را غارت کرد و شاپور چون به حد مردی رسید به جنگ وی رفت و او را بگرفت و بکشت. رجوع به تاریخ گزیده چ لندن ص 107 شود
لغت نامه دهخدا
غسانی
زیبا خوشگل نیک روی منسوب به غسان. یا پادشاهان (ملوک) غسانی. غسانیان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آسانی
تصویر آسانی
آسان بودن، بدون زحمت بودن، راحتی، فراغت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غوانی
تصویر غوانی
غانیه ها، زنانی که به واسطۀ زیبایی خود بی نیاز از زینت باشند، جمع واژۀ غانیه
فرهنگ فارسی عمید
(غَسْ سا نی یَ)
غذائی است که از خمیر سیب زمینی و عسل و زعفران درست کنند. (دزی ج 2 ص 213)
لغت نامه دهخدا
(غَسْ سا نی یَ)
زنی ادیبه از ادبای مشهور اندلس بود و چون از مملکت بجانه بود به غسانیه بجانیه معروف است. از اشعار اوست:
عهدتم و العیش فی ظل وصلهم
انیق و روض الوصل اخضر فینان
لیالی سعد لایخاف علی الهوی
عتاب و لایخشی علی الوصل هجران.
(از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لسانی
تصویر لسانی
لسانی در فارسی: زبانی گفتنی منسوب به لسان زبانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غسانیه
تصویر غسانیه
پیروان غسان کوفی که می گویند دین شناخت خدا و فرستاده اوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسانی
تصویر بسانی
متعدد و متکثر بسیار فراوان
فرهنگ لغت هوشیار
سهولت خواری یسر مقابل دشواری سختی صعوبت، رفاهیت آسایش خوشی استراحت، خواب، کاهلی تنبلی، فراوانی نعمت رفاه نعمت نعیم
فرهنگ لغت هوشیار
عمل و شغل غسال مرده شویی. منسوب به غساله: و اگر قوت هاضمه جگر ضعیف باشد اسهال غسالی بود یعنی همچون آبی بود که گوشت تازه در وی شسته باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غدانی
تصویر غدانی
نو جوان برنای نرم اندام جوان شاداب
فرهنگ لغت هوشیار
جمع غانیه، زنان بساز بی نیازان از آرایش: زن برنا زنان پاک جمع غانیه زنانی که به سبب جمال خود از زیور بی نیاز باشند زنان جمیل: گروهی آن را خود غنیه خوانده که مغنی شیوه ایست از طلب غوانی افکار دبیرانه، زنان آواز خوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیسانی
تصویر غیسانی
پارسی تازی گشته کاشانی کاشی خوبروی خوش اندام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوانی
تصویر غوانی
((غَ))
جمع غانیه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آسانی
تصویر آسانی
سهولت، راحتی، آسایش، خواب، تنبلی، فراوانی نعمت، رفاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کسانی
تصویر کسانی
افرادی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آسانی
تصویر آسانی
راحتی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آسانی
تصویر آسانی
Ease, Convenience, Effortlessness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از آسانی
تصویر آسانی
commodité, facilité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از آسانی
تصویر آسانی
נוֹחוּת , קלות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از آسانی
تصویر آسانی
सुविधा , सहजता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از آسانی
تصویر آسانی
kenyamanan, kemudahan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از آسانی
تصویر آسانی
ความสะดวก , ความง่าย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از آسانی
تصویر آسانی
gemak
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از آسانی
تصویر آسانی
convenienza, facilità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از آسانی
تصویر آسانی
conveniencia, facilidad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از آسانی
تصویر آسانی
conveniência, facilidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از آسانی
تصویر آسانی
便利 , 容易
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از آسانی
تصویر آسانی
wygoda, łatwość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از آسانی
تصویر آسانی
зручність , легкість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از آسانی
تصویر آسانی
Bequemlichkeit, Leichtigkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از آسانی
تصویر آسانی
удобство , легкость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آسانی
تصویر آسانی
便利 , 容易さ
دیکشنری فارسی به ژاپنی