جدول جو
جدول جو

معنی غسالخانه - جستجوی لغت در جدول جو

غسالخانه
مرده شوی خانه
تصویری از غسالخانه
تصویر غسالخانه
فرهنگ فارسی عمید
غسالخانه(غَسْ سا نَ / نِ)
مرده شوی خانه. مرده شورخانه. جایی که در آن مردگان را شویند. (ناظم الاطباء). مغسل. مغسل. مغتسل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
غسالخانه
مرده شویخانه، جائی که در آن مردگان را شویند
تصویری از غسالخانه
تصویر غسالخانه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سالانه
تصویر سالانه
مربوط به سال، ویژگی کاری که در طول یک سال یک بار انجام شود، ویژگی آنچه در طی یک سال به طور مداوم انجام شود، هر سال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غسل خانه
تصویر غسل خانه
حمام، گرمابه، غسالخانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سالیانه
تصویر سالیانه
سالانه، کنایه از جیره یا مزد یا درآمدی که در هر سال به کسی برسد
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نِ)
آنجا که غول باشد. محل غول و دیو. رجوع به غول شود:
چون از آن غولخانه جان بردی
صافی آشام رستی از دردی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(غُ نَ / نِ)
حمام. (از غیاث اللغات) (آنندراج). گرمابه. صاحب آنندراج گوید: شیرشاه در عهد سلطنت خود در قلعۀ حضرت دهلی مکانی مقرر کرده بعد فراغ از غسل در آن مینشست و گیسوان خود را در آنجا خشک میکرد، چون نوبت به جلال الدین اکبر پادشاه رسید، آن را دیوان خاص نام گذاشت، و به قولی در ایام سابق در عهد سلاطین دیگر، امرا درمجلس مینشستند. چون نوبت به اکبر پادشاه رسید، او را این وضع خوش نیامد، و چون مطلق برطرف کردن را مناسب ندانست، خانه ای ساخت برای غسل، که در آنجا غسل میکرد، و چیزی فرش نمیکرد. چون امرا در آنجا می آمدند ناچار استاده مطالب به عرض میرساندند. از آن باز، رسم استاده ماندن به جا ماند، و آن مکان را غسلخانه میگفتند، هرچند رسم غسل نیز برطرف شد، و گمان این است که عام و خاص عبارت است از دیوان عام که آنجا همه خاص و عام را بار است، و دیوان خاص همان است که سابقاً آن را غسلخانه میگفتند، و عام و خاص را عالمگیر پادشاه به دیوان عام ملقب کرده است. (از آنندراج). مطهره. غسلخانه. (منتهی الارب) ، مبال. مبرز
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
دهی است از دهستان حسنوند بخش سلسله شهرستان خرم آباد. واقع در 7هزارگزی جنوب باختری الشتر و 3 هزارگزی باختر راه شوسۀ خرم آباد به الشتر. هوای آن سرد و دارای 360 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه ها تأمین میشود. محصول آن، غلات، برنج، حبوب، لبنیات، پشم و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است ساکنین از طایفۀ حسنوند هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(رَ نَ / نِ)
خانه معد برای پذیرایی رسولان. دارالسفراء. (یادداشت مؤلف). آسایشگاه و محل پذیرایی از فرستادگان و سفیران کشورهای خارج: در رسولخانه فرودآوردند و نزل بسیار دادند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 598). بفرمود تا او را به رسولخانه بردند. (اسکندرنامه نسخۀ سعید نفیسی). چون ملکاناسوت از پیش شاه بازگشت و او را به رسولخانه بردند رئیس مصر به درگاه شاه اسکندر شد تنها. (اسکندرنامه نسخۀ نفیسی). آنچ لایق اردو بود با حرم فرستادند و قومی به اصحاب فهود و جوارح دادند... و چند تن را به خرابات و رسولخانه فرستادند. (تاریخ جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از غولخانه
تصویر غولخانه
آنجا که غول باشد محل غول
فرهنگ لغت هوشیار
مربوط به سال آنچه که در هر یک سال یک بار منعقد میشود:) جشن سالانه دبستان... . (، مجلس تذکری که در روز وفات عزیزی منعقد کنند، بهر سال در هر سال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مالخانه
تصویر مالخانه
هیرخانه انبار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالیانه
تصویر سالیانه
سالی یکبار، سالانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلامخانه
تصویر غلامخانه
زاور خانه برده خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غسلخانه
تصویر غسلخانه
حمام، گرمابه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غسل خانه
تصویر غسل خانه
((~. نِ))
حمام، مستراح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غسال خانه
تصویر غسال خانه
((~. نِ))
مرده شوی خانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سالانه
تصویر سالانه
((نِ))
آن چه که یک بار در سال صورت گیرد، سالیانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سالانه
تصویر سالانه
آنوال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سالیانه
تصویر سالیانه
آنیته
فرهنگ واژه فارسی سره
مرده شوخانه، مرده شوی خانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از سالانه
تصویر سالانه
Annual, Annuity, Yearly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سالانه
تصویر سالانه
annuel, rente, annuellement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از سالانه
تصویر سالانه
annuale, rendita, annualmente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سالانه
تصویر سالانه
वार्षिक , वार्षिकी , वार्षिक रूप से
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از سالانه
تصویر سالانه
jaarlijks, lijfrente
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از سالانه
تصویر سالانه
anual, anualidad, anualmente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از سالانه
تصویر سالانه
jährlich, Rente
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سالانه
تصویر سالانه
anual, anuidade, anualmente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سالانه
تصویر سالانه
年度的 , 年金 , 每年的 , 每年地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سالانه
تصویر سالانه
coroczny, renta, roczny, rocznie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سالانه
تصویر سالانه
щорічний , ануїтет , щорічно
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سالانه
تصویر سالانه
ежегодный , аннуитет , ежегодно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سالانه
تصویر سالانه
tahunan, anuitas, setiap tahun
دیکشنری فارسی به اندونزیایی