جدول جو
جدول جو

معنی غزقنه - جستجوی لغت در جدول جو

غزقنه
(غَ نِ)
دهی است از دهستان طاغنکوه بخش فدیشۀ شهرستان نیشابور که در 18هزارگزی شمال فدیشه قرار دارد. جلگه و سردسیر است و 79 تن سکنه دارد که شیعه و فارسی زبانند. آب آن از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات و تریاک و شغل اهالی زراعت و کرباس بافی است و راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(غَ نَ)
جای گشاده ترین و پاکیزه ترین از بلادها. (منتهی الارب) (آنندراج). همان غزنین است. (از برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرا) (جهانگیری). شهر بزرگی است در اوایل هند از سوی خراسان. (از وفیات الاعیان ج 2 ص 57) .شهری است در افغانستان کنونی. یاقوت گوید: غزنه تلفظ عامه است و صحیح نزد علما غزنین است و آن را تعریب کنند و جزنه گویند و مجموع بلاد آن را زابلستان نامند، و غزنه قصبۀ (کرسی) آن است. (از معجم البلدان). لغه این نامها گزنه. گنزک. گنجه (یعنی محل گنج و ذخایر). (حاشیۀ برهان چ معین). غزنه در جنوب غرجستان قرار دارد و منسوب آن غزنوی است. غزنین. غزنی. غزنو. (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرا) (غیاث اللغات). رجوع به غزنین شود: بوسهل حمدوی... صاحب دیوان حضرت غزنه... بوده. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 397) .پس از وفات سلطان محمود... سهم صاحب دیوانی غزنه بدو داده آمد. (تاریخ بیهقی). و با حصول ارادت و شمول سعادت روی به غزنه نهاد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1272هجری قمری ص 337). از اقاصی اقطار اصناف تجار روی به غزنه آوردند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 419). از غزنه بیرون آمد (سلطان) ، و آوازۀ قصد جای دیگر و عزم مقصدی غیر آن برآورد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 424). رجوع به فهرست اعلام الجماهر بیرونی و فهرست مزدیسنا و فهرست لباب الالباب و فهرست سبک شناسی بهار ج 2 و فهرست تاریخ مغول و فهرست تاریخ گزیده چ لیدن و فهرست تتمۀ صوان الحکمه و تاریخ الحکماء قفطی ص 404 و حدائق السحر چ عباس اقبال ص 114 و 118 و یشتها ج 1 ص 285 و 203 و ج 2 ص 246 و تاریخ ادبیات ادوارد برون ج 3 ص 112 و 411 و عیون الانباء ج 2 ص 21 و تاریخ بخارای نرشخی ص 116 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از غزنه
تصویر غزنه
جای گشاده ترین و پاکیزه ترین از بلادها
فرهنگ لغت هوشیار