جدول جو
جدول جو

معنی غزغزه - جستجوی لغت در جدول جو

غزغزه
(غُ غُ زَ)
همان غزغزاست. (اقرب الموارد). رجوع به غزغز و غزّ شود
لغت نامه دهخدا
غزغزه
(غَ غَ زَ)
مرغ دشتی. دجاجه لبری. غژغژه. (فرهنگ شعوری ج 2 ورق 185 ب). در فرهنگهای دیگر دیده نشد و ظاهراً مصحف غرغره است. رجوع به غرغره شود
لغت نامه دهخدا
غزغزه
(دَ بَ خَ)
با کنج دهان خوردن بی اشتهای نفس چنانکه گوئی بدان مکره است. غزغز، اکل بشدقه من غیر شهوه کأنه مکره علیه. (اقرب الموارد) ، سوراخ کردن به ضربت. نیش زدن: اخذ سکیناً و غزغز فی رجلیه، متأثر کردن و سوزاندن زبان. متأثر کردن ذائقه. سوزاندن. باعث سوزش شدن، احساس درد شدید ناگهانی، احساس سوزش خفیف در جلد، نیش خوردن. (دزی ج 2 ص 211)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(غُ غُ)
کنج دهان از جانب باطن. (منتهی الارب). شدق. غزّ. غزغزه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا