جدول جو
جدول جو

معنی غریرن - جستجوی لغت در جدول جو

غریرن
(غَ ری رَ)
گل و لای سیاه که در بن حوضهاو تالابها و ته جویها می باشد. (برهان قاطع) (آنندراج). غریزن. غریژنگ. غریفج. غریفژ. (برهان قاطع). لوش، در تداول محلی گناباد خراسان. ظاهراً مصحف غریزن است. رجوع به غریزن و حاشیۀ برهان قاطع چ معین شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غریدن
تصویر غریدن
آواز ترسناک و مهیب برآوردن، برای مثال به غول سیه بانگ برزد خروس / درآمد به غریدن آواز کوس (نظامی۵ - ۷۹۳)
فرهنگ فارسی عمید
(عُ رَ ری)
عبدالرحمن بن محمد بن غریر. وی از سران قریش بود. (از انساب سمعانی ورق 704 ب). رجوع به غریربن مغیره شود
لغت نامه دهخدا
(غُ رَ ری)
محمد بن غریر بن ولید بن ابراهیم بن عبدالرحمن بن عوف زهری، مکنی به ابوعبدالرحمن و معروف به غریری. وی از یعقوب بن ابراهیم بن سعد و مطرف بن عبدالله البیاری روایت کند، و ابوعبدالله محمد بن اسماعیل نجاری و عبدالله بن نسب المکی و محمد بن احمد بن نصر الترمذی از وی روایت دارند. (از انساب سمعانی ورق 407 ب)
محمد بن غریر. پسر غریربن مغیره، از وجوه اهل مدینه به شمار میرفت و از برادرش اسحاق بزرگتر بود. برادر دیگر وی یعقوب و مادرش هند بنت مروان بود. (ازتاج العروس ذیل غریر). رجوع به غریربن مغیره شود
یوسف بن یعقوب بن غریر. وی عهده دار بیت المال در خلافت رشید بود. (از انساب سمعانی ورق 407 ب). رجوع به غریربن مغیره شود
لغت نامه دهخدا
(غَ زَ)
به معنی پریزن که آردبیز و غربال باشد. (برهان قاطع). ظاهراً مصحف پریزن است. (حاشیۀ برهان چ معین). پرویزن. غریزان. غرویزن. (برهان قاطع). رجوع به غربال شود، خلاب و گل سیاه، و به این معنی و معنی اول هر دو با زای فارسی آمده است. (برهان قاطع) (آنندراج). گل سیاه ته آب. (فرهنگ رشیدی). غلیزن. (فرهنگ رشیدی). گل با ریگ آمیخته. صلصال. (الصراح من الصحاح). غریرن. غریژنگ. غریفج. غریفژ. (برهان قاطع). رجوع به برهان قاطع چ معین شود
لغت نامه دهخدا
(غَ ژَ)
خلاب و گل سیاه. (از برهان قاطع ذیل غریزن). لجن و گل و لای ته حوض را گویند. غریفج. غریفژ. (انجمن آرا). غریرن. غریزن. غریژنگ. غلیزن. (برهان قاطع). لوش
لغت نامه دهخدا
(غَرْ)
دو بنا در کوفه یا دو صخره یا دو خرپشته. و گفته اند آنها قبر مالک و عقیل است که ندیمان جذیمه الابرش بودند، و وجه تسمیۀ آن این است که نعمان بن منذر در روز ’کیفر’ هر که را میدید میکشت و غریان را به خون وی تغریه میکرد. (از منتهی الارب). یاقوت در معجم البلدان گوید: غریان تثنیۀ غری است، و آنها دو طربال، یعنی دو بنا هستند مانند صومعه که در بیرون کوفه نزدیکی قبر علی بن ابی طالب قرار دارند. ابن درید گوید: طربال قطعه ای از کوه یا دیوار مستطیلی در هواست که کج می شود و در حدیث آمده حضرت رسول وقتی به طربال کجی میگذشت به سرعت میرفت، و جمع آن طرابیل است. و گویند: طربال قطعۀ بلندی از دیوار یا صخرۀ بزرگ مشرفی از کوه است، و طرابیل شام صومعه های آنجا را گویند. درباره غریان واقع در کوفه، هشام بن محمد از شرقی بن القطامی روایت کند که وی گوید: ’منصور’ مرا پیش یکی از پادشاهان فرستاد و من از حکایات و انساب عرب به وی بازمیگفتم ولی او شاد و متعجب نمیشد. یکی از یاران وی به من گفت: غری در کلام عرب چیست ؟ گفتم: غری به معنی خوب و نیکوست، و عرب گوید: ’هذا رجل غری’ و وجه تسمیۀ غریان نیز زیبایی آنها در آن زمان بوده است، و غریان که در کوفه ساخته شده مانند غریانی است که حاکم مصر ساخت و نگهبانانی بر آن گماشت، و هرکه بدانها نماز نمیگزاشت کشته میشد، اما در خواستن دو چیز وی را مخیر میکرد به شرط آنکه آن دو رهایی از قتل و رسیدن به سلطنت نباشد، و به جز آن دو هرچه میخواست بیدرنگ برمی آورد، آنگاه وی را میکشت. روزگاری گذشت گازری از اهل افریقا آمد که با وی خری و چوب گازری بود. بدانها گذشت و نماز نخواند. نگهبانان وی را گرفتند و گفتند چرا نماز نخواندی ؟ پاسخ داد ندانستم. او را پیش پادشاه بردند. پادشاه گفت چرا نماز نخواندی ؟ گفت ندانستم، و من مردی غریب از اهل افریقا هستم، دوست دارم که نزد تو باشم و لباسهای تو و خاصۀ تو را بشویم، و از جانب تو به نیکی رسم، و اگر میدانستم هزار رکعت به غریان نماز میگذاشتم. پادشاه گفت: چیزی بخواه. گفت: چه بخواهم ؟ گفت هرچه دلت میخواهد مسألت کن به جز رهایی از قتل و رسیدن به سلطنت. گازر تضرع کرد و به عذر غریبی متوسل شد. نتیجه ای نداد، آنگاه گفت ده هزار درهم و یک قاصد میخواهم. پول را گرفت و به قاصد گفت: وقتی به آفریقا رفتی خانه فلان گازر را بپرس و این مبلغ را به خانوادۀ وی بده. پس از آن ملک به وی گفت دومی را بخواه. گفت هریک از شما را سه ضربه با این چوب میزنم یکی سخت، دیگری متوسط، سومی پست تر از آن. پادشاه مدتی مکث کرد و به حاضران گفت رای شما چیست ؟ گفتند بهتر است سنت پدران تو ترک نشود. به گازر گفتند از که شروع میکنی ؟ گفت از پادشاه که پسر ملکی است که این آئین ازوست. پادشاه از تخت پایین آمد و گازر چوب خود را بلند کرد و ضربه ای چنان بر قفای وی زد که بر روی افتاد. ملک گفت: این کدام یک از ضربات بود؟ اگر ضربۀ سبک چنین باشد در ضربت دوم و سوم میمیرم. پس به نگهبانان نگریست و گفت ای حرامزادگان آیا شما ادعا میکنید این مرد نماز نخوانده است. به خدا سوگند من نماز وی را دیدم، او را آزاد کنید و غریان را ویران نمایید. مرد گازر خندید و رفت. این بود حکایتی که هشام بن محمد نقل کرده است، اما به ظن غالب باید گفت که وقتی ’منذر’ غریان را در بیرون کوفه ساخت این سنت را مقرر داشت و برخلاف پادشاه مصر شروطی تعیین نکرد. واﷲ اعلم. دو غری راکه برون شهر کوفه است منذر بن امروءالقیس بن ماء السماء ساخت، و سبب آن بود که وی دو ندیم از بنی اسد داشت، یکی خالد بن نضله و دیگری عمر بن مسعود. شبی مست شدند و پیش پادشاه رفتند و با وی سخن گفتند. وی در حالی که مست بود برآشفت و فرمان داد دو گودال در پشت کوفه کندند و آنان را زنده به گور کردند. چون بامداد شد آن ندیمان را به حضور خواست ولی جریان شب را به او گفتند. وی غمناک شد و به سوی گودالها رفت و دستور داددو طربال که عبارت از دو صومعه باشد بر آنها بسازند. آنگاه گفت: من پادشاه نیستم اگر مردم از فرمان من سرپیچند، واردان عرب همه باید از میان آن دو طربال بگذرند، و برای آنها در سال دو روز کیفر و پاداش مقررکرد. در روز کیفر هرکس را مشاهده میکرد میکشت و در روز پاداش هرکه را میدید با او نیکی میکرد و خلعت میداد. وی در یکی از روزهای کیفر بیرون آمده بود اتفاقاً عبید بن ابرص اسدی شاعر را دید که به قصد مدح وی می آمد. منذر به وی گفت: ای عبید آیا برای ذبح کسی جز تو نبود؟ یکی از اطرافیان گفت او را نکشید تا شعر خود را بخواند، اگر نیکو باشد از او دلجویی کن و اگر بد باشد بکش، و تو بر کشتن توانا هستی. منذر فرودآمد و پس از طعام و شراب عبید را خواند و گفت آنچه می بینی بیان کن. گفت ’اری المنایا علی الحوایا’ (مثل) منذر گفت شعر بخوان. عبید پاسخ داد: ’حال الجریض دون القریض’ و ’بلغ الحزام الطبیین’ (این دو عبارت مثل گردید). یکی از حاضران گفت برای پادشاه شعر بخوان. گفت ’و ماقول قائل مقتول’ (این عبارت نیز مثل گردید). منذر گفت: قبل از اینکه فرمان کشتن تو را بدهم شعر بخوان. عبید جواب داد ’من عزّ بز’ (این نیز مثل گردید) و پس از آن اشعاری خواند. پس منذر گفت: ای عبید ناچار باید کشته شوی و تو میدانی که اگر پسرم نعمان در روز کیفر خود را نشان دهد از کشتن وی ناگزیرم اما در کشتن تو را بین سه چیز مختار می کنم یا از رگ اکحل خون میگیریم یا از رگ ابجل و یا از ورید. گفت: اگر از کشتن من ناگزیری دستور بده تا می بیارند و بخورم تا بندهایم بمیرد و بیهوش گردم. منذر چنان کرد. پس خون وی را گرفتند تا مرد و غریان را به خون وی آلودند. مدتی بعد از آن مردی به نام حنظله از قبیلۀ طی در روز کیفر بر خلیفه گذشت. خلیفه خواست وی را بکشد او تضرع کرد خلیفه گفت: ناگزیرباید کشته شوی حاجت خود را بخواه تا برآورده شود. گفت یک سال به من مهلت ده پس از آن برمی گردم تا فرمان خود را اجرا کنی. خلیفه پذیرفت و از وی کفیل خواست. وی شریک بن عمرو را کفیل قرار داد و رفت. و پس از یک سال در روز معین نزد خلیفه برگشت خلیفه تعجب کرد و پرسید چرا غدر نکردی ؟ گفت: من وامی دارم که مرا از غدر بازمیدارد. گفت: آن چیست ؟ گفت نصرانیت. خلیفه روش وی را پسندید و او و شریک بن عمرو را آزاد کرد و به لغو کردن آن سنت فرمان داد. و گفته اند سبب نصرانی بودن وی و اهل حیره همین بود. شرقی بن قطامی روایت کند که غریان به سبب زیبایی آنها بدین نام خوانده شده اندو منذر آنها را به تقلید یکی از پادشاهان مصر که غریانی ساخته بود به صورت دو غری بنا کرد. گویند معن بن زائده به غریان گذشت و یکی از آنها را دید که فرسوده و منهدم شده است، این ابیات را خواند:
لو کان شی ٔ له ان لایبید علی
طول الزمان لما باد الغریان
ففرق الدهر و الایام بینهما
و کل الف الی بین و هجران.
(از معجم البلدان به اختصار).
رجوع به تاج العروس و قاموس الاعلام ترکی شود، دو علامت است از علامتهای حمی فید که در شانزده میلی ’فید’ واقع شده است، و راه حجاج از آنها میگذرد و حمی فید مشهور است و علامتهایی داردو شاید درباره همین غریان است که شاعر گوید:
و هل ارین بین الغریین فالرجا
الی مدفع الریان سکنا تجاوره.
زیرا دو قریۀ ’رجا’ و ’ریان’ در همین محل است، و ابن هرمه گوید:
اتمضی و لم تلمم علی الطلل القفر
لسلمی و رسم بالغریین کالسطر.
عهدنا به البیض المعاریب للصبی
و فارط احواض الشباب الذی یقری.
و سمهری عکلی راست:
و نبئت لیلی بالغریین سلمت
علی و دونی طخفه و رجامها.
عدید الحصی و الائل من بطن بیشه
و طرفائها مادام فیها حمامها.
(از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
به قول صاحب مجمل التواریخ جزیره ای است در دریای مغرب برابر اندلس، که از آن خلیجی بیرون آید، عرض آن هفت میل، میان اندلس و طنجه، و آن را شطین خوانند، و به دریای روم رود. ولی ابن رسته این کلمات را به صورت غدیره آورده است و گوید: ’غدیره مقابل الاندلس عند الخلیج، وهذا الخلیج یجری من البحر المغربی و عرضه سبعه امیال...’. (مجمل التواریخ و القصص ص 473 و حاشیۀ آن)
لغت نامه دهخدا
تصویری از غریژن
تصویر غریژن
گل و لای سیاه که در بن حوضها و ته تالابها و جویهاست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غریزن
تصویر غریزن
گل و لای سیاه که در بن حوضها و ته تالابها و جویهاست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غریره
تصویر غریره
مونث غریر بنگرید به غریر گور کن از جانوران مونث غریر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غریدن
تصویر غریدن
آواز بلند کردن فریاد زدن خروشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غریدن
تصویر غریدن
((غُ رّ دَ))
فریاد زدن، خروشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غریدن
تصویر غریدن
لتذمّرٍ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از غریدن
تصویر غریدن
Grunt, Yak
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از غریدن
تصویر غریدن
grogner, crier
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از غریدن
تصویر غریدن
рычать , мычать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از غریدن
تصویر غریدن
homurdanmak, bağırmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از غریدن
تصویر غریدن
غرّانا کرنا , دہاڑنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از غریدن
تصویر غریدن
গর্জন করা , গর্জন করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از غریدن
تصویر غریدن
คราง , คำราม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از غریدن
تصویر غریدن
nguruma
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از غریدن
تصویر غریدن
咕噜 , 叫
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از غریدن
تصویر غریدن
うなる , 鳴く
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از غریدن
تصویر غریدن
grunzen, schreien
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از غریدن
تصویر غریدن
לגרגר , לגעות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از غریدن
تصویر غریدن
끙끙거리다 , 울다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از غریدن
تصویر غریدن
mendengus, mengaung
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از غریدن
تصویر غریدن
grommelen, brullen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از غریدن
تصویر غریدن
brontolare, urlare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از غریدن
تصویر غریدن
gruñir, gritar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از غریدن
تصویر غریدن
resmungar, gritar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از غریدن
تصویر غریدن
gruchać, ryczeć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از غریدن
تصویر غریدن
ричати , ревти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از غریدن
تصویر غریدن
गुर्राना
دیکشنری فارسی به هندی