جدول جو
جدول جو

معنی غریر - جستجوی لغت در جدول جو

غریر
جوان بی تجربه، مغرور
تصویری از غریر
تصویر غریر
فرهنگ فارسی عمید
غریر(غُ رَیْ)
ابن مغیره بن حمید بن عبدالرحمن بن عوف الزهری. یعقوب بن محمد بن عیسی بن غریر فرزند اوست. (از تاج العروس). سمعانی در انساب (ورق 407 ب) گوید: غریربن المغیره بن حمید بن عبدالرحمن بن عوف الزهری. اسم وی عبدالرحمن بن مغیره بود و پسرش محمد بن غریر غریری از وجوه اهل مدینه به شمار میرفت و از برادرش اسحاق بزرگتر بود. برادر آن دو یعقوب بن غریر از وجوه قریش در بخشش محسوب می شد و به جهت گرم سخنی که داشت مردم در بادیه گرد او فراهم می آمدند. مادر همه ایشان هند بنت مروان بن حارث بن عمرو بن سعید بن معاذ انصاری است. و یوسف پسر یعقوب بن غریر غریری عهده دار بیت المال در خلافت رشیدی بود و عبدالرحمن بن محمد بن غریر غریری از سران قریش به شمار می آمد. - انتهی. رجوع به غریری شود
لغت نامه دهخدا
غریر(غَ)
لقب عبدالعزیز بن عبدالله. وی از ابن انباری و غرون موصلی حکایت کند، و از ابی یعلی و ابواسحاق ابراهیم بن لاجین الاغری حدیث نمود، و از ابرقوهی، معروف به رشیدی سماع کرد. حافظ بن حجر و دیگران از وی سماع کردند و اسانید او نزد ما عالی است. (از تاج العروس)
ابن طلحۀ قرشی. وی پسر طلحه بن عبیدالله صحابی جلیل است که او از عشرۀ مبشره ویکی از اصحاب ششگانه شوری بود. (از تاج العروس)
ابن هیازع بن هبه بن جماز الحسینی. امیر مدینه بود. به سال 825 هجری قمری در قاهره درگذشت. (از تاج العروس)
ابن المتوکل. در ایام مروان حمار شهرتی داشته است. (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
غریر
فریفته، ترساننده، خوی نیکو، پذ رفتار پایندان، زندگی خوش، نا آزموده جوان، آفرینش نیکو گور کن از جانوران به باطل امیدوار شده فریفته، پذیرفتار، جوان ناآزموده
فرهنگ لغت هوشیار
غریر((غَ))
به باطل امیدوار شده، فریفته، پذیرفتار، جوان ناآز موده
تصویری از غریر
تصویر غریر
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سریر
تصویر سریر
(دخترانه)
تخت پادشاهی، اورنگ
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از غدیر
تصویر غدیر
(پسرانه)
آبگیر، تالاب، نام آبگیری میان مکه ومدینه که در آنجا پیامبر (ص)، علی (ع) را به عنوان جانشین خود معرفی کرد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فریر
تصویر فریر
(دخترانه)
گیاهی خوشبو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زریر
تصویر زریر
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام فرزند لهراسپ پادشاه کیانی و برادر گشتاسپ و از مبلغان بزرگ آیین زرتشتی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حریر
تصویر حریر
(دخترانه)
پارچه ابریشمی نازک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جریر
تصویر جریر
(پسرانه)
نام دانشمند معروف و مؤلف تاریخ طبری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تغریر
تصویر تغریر
چیزی را در معرض هلاک قرار دادن، به خطر افکندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرار
تصویر غرار
خدعه کننده، فریب دهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غریق
تصویر غریق
غرق شده، فرورفته در آب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شریر
تصویر شریر
بدکار، صاحب شرّ، شرور
فرهنگ فارسی عمید
(عُ رَ ری)
عبدالرحمن بن محمد بن غریر. وی از سران قریش بود. (از انساب سمعانی ورق 704 ب). رجوع به غریربن مغیره شود
لغت نامه دهخدا
(غُ رَ ری)
محمد بن غریر بن ولید بن ابراهیم بن عبدالرحمن بن عوف زهری، مکنی به ابوعبدالرحمن و معروف به غریری. وی از یعقوب بن ابراهیم بن سعد و مطرف بن عبدالله البیاری روایت کند، و ابوعبدالله محمد بن اسماعیل نجاری و عبدالله بن نسب المکی و محمد بن احمد بن نصر الترمذی از وی روایت دارند. (از انساب سمعانی ورق 407 ب)
محمد بن غریر. پسر غریربن مغیره، از وجوه اهل مدینه به شمار میرفت و از برادرش اسحاق بزرگتر بود. برادر دیگر وی یعقوب و مادرش هند بنت مروان بود. (ازتاج العروس ذیل غریر). رجوع به غریربن مغیره شود
یوسف بن یعقوب بن غریر. وی عهده دار بیت المال در خلافت رشید بود. (از انساب سمعانی ورق 407 ب). رجوع به غریربن مغیره شود
لغت نامه دهخدا
(غَ ری رَ)
گل و لای سیاه که در بن حوضهاو تالابها و ته جویها می باشد. (برهان قاطع) (آنندراج). غریزن. غریژنگ. غریفج. غریفژ. (برهان قاطع). لوش، در تداول محلی گناباد خراسان. ظاهراً مصحف غریزن است. رجوع به غریزن و حاشیۀ برهان قاطع چ معین شود
لغت نامه دهخدا
به قول صاحب مجمل التواریخ جزیره ای است در دریای مغرب برابر اندلس، که از آن خلیجی بیرون آید، عرض آن هفت میل، میان اندلس و طنجه، و آن را شطین خوانند، و به دریای روم رود. ولی ابن رسته این کلمات را به صورت غدیره آورده است و گوید: ’غدیره مقابل الاندلس عند الخلیج، وهذا الخلیج یجری من البحر المغربی و عرضه سبعه امیال...’. (مجمل التواریخ و القصص ص 473 و حاشیۀ آن)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
در خطر و هلاک افکندن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). در خطر و هلاکت افکندن خود را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نفس و مال خود را به هلاکت افکندن. (از اقرب الموارد). مغرور کردن خود راو نفس را هلاک ساختن. (آنندراج) ، پر کردن مشک را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آهنگ پریدن کردن مرغ و بازو گشادن آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج) ، برآمدن دندان کودک، یقال: غررت ثنیه الغلام، ای طلعت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غَ ری رَ)
مؤنث غریر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). ج، غرائر، غریرات. (اقرب الموارد). دختر بی تجربه و ناآزموده کار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از جریر
تصویر جریر
افسار شتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صریر
تصویر صریر
فریاد کردن و بانگ کردن، صدای قلم هنگام نوشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شریر
تصویر شریر
بدکار، صاحب شر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سریر
تصویر سریر
تخت پادشاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خریر
تصویر خریر
آواز کردن بهنگام خواب یا بهنگام جنگی، بانگ کردن آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حریر
تصویر حریر
ابریشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زریر
تصویر زریر
مرد تیز هوش و سبک روی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غریره
تصویر غریره
مونث غریر بنگرید به غریر گور کن از جانوران مونث غریر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغریر
تصویر تغریر
در خطر وهلاکت افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
گرد اندام، ستور تیزرو، چراغ روشن، تیز دویدن، خویروانی روان شدن خوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغریر
تصویر تغریر
((تَ))
به خطر انداختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غرور
تصویر غرور
ابرخویشی، باد، برتنی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از غریب
تصویر غریب
بیگانه، نا آشنا، دور، ناشناخته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حریر
تصویر حریر
ابریشم، پرنیان
فرهنگ واژه فارسی سره