ابن مغیره بن حمید بن عبدالرحمن بن عوف الزهری. یعقوب بن محمد بن عیسی بن غریر فرزند اوست. (از تاج العروس). سمعانی در انساب (ورق 407 ب) گوید: غریربن المغیره بن حمید بن عبدالرحمن بن عوف الزهری. اسم وی عبدالرحمن بن مغیره بود و پسرش محمد بن غریر غریری از وجوه اهل مدینه به شمار میرفت و از برادرش اسحاق بزرگتر بود. برادر آن دو یعقوب بن غریر از وجوه قریش در بخشش محسوب می شد و به جهت گرم سخنی که داشت مردم در بادیه گرد او فراهم می آمدند. مادر همه ایشان هند بنت مروان بن حارث بن عمرو بن سعید بن معاذ انصاری است. و یوسف پسر یعقوب بن غریر غریری عهده دار بیت المال در خلافت رشیدی بود و عبدالرحمن بن محمد بن غریر غریری از سران قریش به شمار می آمد. - انتهی. رجوع به غریری شود
ابن مغیره بن حمید بن عبدالرحمن بن عوف الزهری. یعقوب بن محمد بن عیسی بن غریر فرزند اوست. (از تاج العروس). سمعانی در انساب (ورق 407 ب) گوید: غریربن المغیره بن حمید بن عبدالرحمن بن عوف الزهری. اسم وی عبدالرحمن بن مغیره بود و پسرش محمد بن غریر غریری از وجوه اهل مدینه به شمار میرفت و از برادرش اسحاق بزرگتر بود. برادر آن دو یعقوب بن غریر از وجوه قریش در بخشش محسوب می شد و به جهت گرم سخنی که داشت مردم در بادیه گرد او فراهم می آمدند. مادر همه ایشان هند بنت مروان بن حارث بن عمرو بن سعید بن معاذ انصاری است. و یوسف پسر یعقوب بن غریر غریری عهده دار بیت المال در خلافت رشیدی بود و عبدالرحمن بن محمد بن غریر غریری از سران قریش به شمار می آمد. - انتهی. رجوع به غریری شود
لقب عبدالعزیز بن عبدالله. وی از ابن انباری و غرون موصلی حکایت کند، و از ابی یعلی و ابواسحاق ابراهیم بن لاجین الاغری حدیث نمود، و از ابرقوهی، معروف به رشیدی سماع کرد. حافظ بن حجر و دیگران از وی سماع کردند و اسانید او نزد ما عالی است. (از تاج العروس) ابن طلحۀ قرشی. وی پسر طلحه بن عبیدالله صحابی جلیل است که او از عشرۀ مبشره ویکی از اصحاب ششگانه شوری بود. (از تاج العروس) ابن هیازع بن هبه بن جماز الحسینی. امیر مدینه بود. به سال 825 هجری قمری در قاهره درگذشت. (از تاج العروس) ابن المتوکل. در ایام مروان حمار شهرتی داشته است. (از تاج العروس)
لقب عبدالعزیز بن عبدالله. وی از ابن انباری و غرون موصلی حکایت کند، و از ابی یعلی و ابواسحاق ابراهیم بن لاجین الاغری حدیث نمود، و از ابرقوهی، معروف به رشیدی سماع کرد. حافظ بن حجر و دیگران از وی سماع کردند و اسانید او نزد ما عالی است. (از تاج العروس) ابن طلحۀ قرشی. وی پسر طلحه بن عبیدالله صحابی جلیل است که او از عشرۀ مبشره ویکی از اصحاب ششگانه شوری بود. (از تاج العروس) ابن هیازع بن هبه بن جماز الحسینی. امیر مدینه بود. به سال 825 هجری قمری در قاهره درگذشت. (از تاج العروس) ابن المتوکل. در ایام مروان حمار شهرتی داشته است. (از تاج العروس)
محمد بن غریر بن ولید بن ابراهیم بن عبدالرحمن بن عوف زهری، مکنی به ابوعبدالرحمن و معروف به غریری. وی از یعقوب بن ابراهیم بن سعد و مطرف بن عبدالله البیاری روایت کند، و ابوعبدالله محمد بن اسماعیل نجاری و عبدالله بن نسب المکی و محمد بن احمد بن نصر الترمذی از وی روایت دارند. (از انساب سمعانی ورق 407 ب) محمد بن غریر. پسر غریربن مغیره، از وجوه اهل مدینه به شمار میرفت و از برادرش اسحاق بزرگتر بود. برادر دیگر وی یعقوب و مادرش هند بنت مروان بود. (ازتاج العروس ذیل غریر). رجوع به غریربن مغیره شود یوسف بن یعقوب بن غریر. وی عهده دار بیت المال در خلافت رشید بود. (از انساب سمعانی ورق 407 ب). رجوع به غریربن مغیره شود
محمد بن غریر بن ولید بن ابراهیم بن عبدالرحمن بن عوف زهری، مکنی به ابوعبدالرحمن و معروف به غریری. وی از یعقوب بن ابراهیم بن سعد و مطرف بن عبدالله البیاری روایت کند، و ابوعبدالله محمد بن اسماعیل نجاری و عبدالله بن نسب المکی و محمد بن احمد بن نصر الترمذی از وی روایت دارند. (از انساب سمعانی ورق 407 ب) محمد بن غریر. پسر غریربن مغیره، از وجوه اهل مدینه به شمار میرفت و از برادرش اسحاق بزرگتر بود. برادر دیگر وی یعقوب و مادرش هند بنت مروان بود. (ازتاج العروس ذیل غریر). رجوع به غریربن مغیره شود یوسف بن یعقوب بن غریر. وی عهده دار بیت المال در خلافت رشید بود. (از انساب سمعانی ورق 407 ب). رجوع به غریربن مغیره شود
گل و لای سیاه که در بن حوضهاو تالابها و ته جویها می باشد. (برهان قاطع) (آنندراج). غریزن. غریژنگ. غریفج. غریفژ. (برهان قاطع). لوش، در تداول محلی گناباد خراسان. ظاهراً مصحف غریزن است. رجوع به غریزن و حاشیۀ برهان قاطع چ معین شود
گل و لای سیاه که در بن حوضهاو تالابها و ته جویها می باشد. (برهان قاطع) (آنندراج). غریزن. غریژنگ. غریفج. غریفژ. (برهان قاطع). لوش، در تداول محلی گناباد خراسان. ظاهراً مصحف غریزن است. رجوع به غریزن و حاشیۀ برهان قاطع چ معین شود
به قول صاحب مجمل التواریخ جزیره ای است در دریای مغرب برابر اندلس، که از آن خلیجی بیرون آید، عرض آن هفت میل، میان اندلس و طنجه، و آن را شطین خوانند، و به دریای روم رود. ولی ابن رسته این کلمات را به صورت غدیره آورده است و گوید: ’غدیره مقابل الاندلس عند الخلیج، وهذا الخلیج یجری من البحر المغربی و عرضه سبعه امیال...’. (مجمل التواریخ و القصص ص 473 و حاشیۀ آن)
به قول صاحب مجمل التواریخ جزیره ای است در دریای مغرب برابر اندلس، که از آن خلیجی بیرون آید، عرض آن هفت میل، میان اندلس و طنجه، و آن را شطین خوانند، و به دریای روم رود. ولی ابن رسته این کلمات را به صورت غدیره آورده است و گوید: ’غدیره مقابل الاندلس عند الخلیج، وهذا الخلیج یجری من البحر المغربی و عرضه سبعه امیال...’. (مجمل التواریخ و القصص ص 473 و حاشیۀ آن)
در خطر و هلاک افکندن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). در خطر و هلاکت افکندن خود را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نفس و مال خود را به هلاکت افکندن. (از اقرب الموارد). مغرور کردن خود راو نفس را هلاک ساختن. (آنندراج) ، پر کردن مشک را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آهنگ پریدن کردن مرغ و بازو گشادن آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج) ، برآمدن دندان کودک، یقال: غررت ثنیه الغلام، ای طلعت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
در خطر و هلاک افکندن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). در خطر و هلاکت افکندن خود را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نفس و مال خود را به هلاکت افکندن. (از اقرب الموارد). مغرور کردن خود راو نفس را هلاک ساختن. (آنندراج) ، پر کردن مشک را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آهنگ پریدن کردن مرغ و بازو گشادن آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج) ، برآمدن دندان کودک، یقال: غررت ثنیه الغلام، ای طلعت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)