جدول جو
جدول جو

معنی غرامی - جستجوی لغت در جدول جو

غرامی
محمد غرامی. از شعرای عثمانی در قرن دهم هجری قمری از ناحیۀ قره فریه است. وی به شغل قضا مشغول بود و ادعای رمالی داشت. اشعار او ساده است. این بیت ازوست:
قاپویی دیوار ایدوب ارباب عشقه نازدن
کندونی بر گوشه ایلر گوسترر آچمازدن.
(از قاموس الاعلام)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گرامی
تصویر گرامی
(پسرانه)
محترم، عزیز، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر جاماسپ وزیر گشتاسپ پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حرامی
تصویر حرامی
حرام بودن، نوشیدنی الکلی، حرامی کردن مثلاً مرتکب شدن فعل حرام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حرامی
تصویر حرامی
دزد، راهزن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرامی
تصویر گرامی
عزیز، مکرم، محترم، ارجمند
گرامی داشتن: عزیز داشتن، محترم داشتن
گرامی شدن: عزیز شدن، ارجمند شدن
گرامی شمردن: عزیز شمردن، محترم دانستن
گرامی کردن: عزیز کردن، ارجمند کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرابی
تصویر غرابی
نوعی خرما، نوعی نان شیرینی، غرابیّه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آرامی
تصویر آرامی
مربوط به آرام مثلاً قوم آرامی، بنابر روایات، آرام پسر پنجم سام بن نوح بوده است، زبانی از خانوادۀ زبان های حامی - سامی که اکنون جمعی از مسیحیان سریانی در حوالی موصل به آن تکلم می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرامت
تصویر غرامت
مالی که بابت خسارت داده یا گرفته می شود، تاوان، زیان، ضرر، مشقت، پشیمانی، ندامت
غرامت خواستن: تاوان خواستن
غرامت دادن: تاوان دادن
غرامت ستاندن: دریافت کردن تاوان، غرامت گرفتن
غرامت کشیدن: کنایه از تاوان کشیدن، مجازات شدن، به عهده گرفتن غرامت، متحمل شدن تاوان و ضرر و زیان
غرامت گرفتن: دریافت کردن تاوان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غلامی
تصویر غلامی
حالت و وضع غلام بودن، کنایه از فرمانبرداری، غلام بودن، بندگی، بردگی
فرهنگ فارسی عمید
(غَ)
چند پشته است سرخ رنگ. (منتهی الارب). هی هضاب حمر... قال الشماخ:
محویین سنام عن یمینها
و بالشمال مشان فالغرامیل.
(معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
جمع واژۀ غرمول. (اقرب الموارد) (معجم البلدان). رجوع به غرمول شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از غراثی
تصویر غراثی
جمع غرثان، گرسنگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرامی
تصویر گرامی
عزیز، مکرم، محبوب، بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرامی
تصویر کرامی
با عزت، با احترام، گران، گرانمایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرامه
تصویر غرامه
تاوان
فرهنگ لغت هوشیار
افزوده کلاغی نوک کلاغی در استخوان دوش، کلاغ زاغی زاغگون، خرمای سیاه خرمای زاغی، نان بادامی نوعی خرما، نوعی نان شیرینی غرابیه غرابیا، زایده ایست در کنار فوقانی و مجاور بریدگی به همین نام در استخوان کتف به شکل منقار کلاغ در راس این زایده عضلات سینه یی کوچک و غرابی بازویی و سر کوتاه عضله دو سر بازویی می چسبند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرامت
تصویر غرامت
تاوان، ادای آنچه بر عهده شخص نیست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرامی
تصویر حرامی
دزد راهزن منسوب به حرام حرامکار، دزد راهزن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رغامی
تصویر رغامی
بینی، رگ شش، ستبری جگر
فرهنگ لغت هوشیار
نام تیره ای از سامیان، نام آرام فرزند سام فرزند نوح، نام زبانی است منسوب به آرام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلامی
تصویر غلامی
بردگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرامت
تصویر غرامت
((غَ مَ))
تاوان، مشقت، ضرر، پشیمانی، عذاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرامی
تصویر گرامی
((گِ))
عزیز، محبوب، مکرم، بزرگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غرابی
تصویر غرابی
((غُ))
نوعی خرما، نوعی نان شیرینی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حرامی
تصویر حرامی
((حَ))
حرامکار، دزد، راهزن
فرهنگ فارسی معین
قومی از قبایل سامی نژاد که نسبشان به «آرام» (ارم) پسر سام بن نوح می رسد. این قوم در قرن دوازده قبل از میلاد به سرزمین های سوریه و شمال بین النهرین حمله بردند و بر دمشق و حلب دست یافتند. زبان منسوب به این قوم را زبان آرامی گویند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرامی
تصویر گرامی
مکرمه، محترم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از غرامت
تصویر غرامت
تاوان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آرامی
تصویر آرامی
Placidness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گرامی
تصویر گرامی
Treasured
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گرامی
تصویر گرامی
apreciado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از آرامی
تصویر آرامی
безмятежность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آرامی
تصویر آرامی
Ruhe
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گرامی
تصویر گرامی
geschätzt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گرامی
تصویر گرامی
ceniony
دیکشنری فارسی به لهستانی