جدول جو
جدول جو

معنی غرابه - جستجوی لغت در جدول جو

غرابه
شیشۀ بزرگی که دهانۀ آن تنگ و شکمش فراخ باشد
تصویری از غرابه
تصویر غرابه
فرهنگ فارسی عمید
غرابه(غَ)
جائی است، تذکرت میتاً بالغرابه ثاویاً. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
غرابه(دَ)
غرابت. رجوع به غرابت شود
لغت نامه دهخدا
غرابه(غُ بَ)
به یمامه است. حفصی گوید آن کوههائی سیاه رنگ است و به علت سیاه بودن به همین نام خوانده شده است یکی از بنی عقیل گوید:
یا عامر بن عقیل کیف یکفرکم
کعب و منها الیکم ینتهی الشرف
افنیتم الحر من سعد ببارقه
یوم الغرابه ما فی برقها خلف.
و غرابه از اقطاعاتی است که پیغمبر اسلام به مجاعه بن مراره واگذار کرد و آنها عبارت بودند از: الغوره و غرابهو الحبل. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
غرابه(غُ بَ)
اول هر چیزی و تیزی آن. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
غرابه
پوشیدگی پرخیدگی ناهنجاری در گفتار
تصویری از غرابه
تصویر غرابه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غریبه
تصویر غریبه
ناآشنا، بیگانه، غریب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارابه
تصویر ارابه
وسیلۀ نقلیۀ چرخ دار که بیشتر برای حمل و نقل بار به کار می رود، گردونه، گاری
ارابۀ جنگی: گردونه یا وسیله ای که در جنگ به کار می رود مانند تانک، زره پوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرابت
تصویر غرابت
شگفت و تعجب انگیز بودن، دور از ذهن بودن، غیر مالوف بودن، دور بودن، دوری از وطن
غرابت کلمه: در علوم ادبی در معانی، غیر مانوس و غریب بودن کلمه، چنان که بیشتر مردم معنای آن را ندانند مانند کلمۀ «فرخج» و «تخجم» مثلاً پیش درشان سپهر و انجم / این بوده فرخج و آن تخجم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شرابه
تصویر شرابه
رشته ها و منگوله هایی که از کنارۀ چیزی آویزان می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غراره
تصویر غراره
عمل گرداندن آب در دهان برای پاک شدن دهان و گلو، غرغره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غراچه
تصویر غراچه
غرچه ها، نادان ها، کودن ها، جمع واژۀ غرچه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرابی
تصویر غرابی
نوعی خرما، نوعی نان شیرینی، غرابیّه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غراره
تصویر غراره
لباسی که زیر خفتان می پوشیدند
تور کاه کشی
جوال، کیسۀ بزرگ و ستبری از نخ ضخیم یا پارچۀ خشن که برای حمل بار بر پشت چهارپایان بارکش می اندازند، تاچه، بارجامه، گوال، گاله، غنج، ایزغنج، غرار، جوالق، شکیش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرنبه
تصویر غرنبه
بانگ و فریاد، خروش، سخن درشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرابه
تصویر چرابه
چربی ای که روی شیر میبندد، سرشیر، خامه، قیماق
فرهنگ فارسی عمید
آویزه منگوله رشته ها و منگوله هایی که از کنار و حاشیه چیزی آویزند، جمع شراریب، لوله هایی از شیشه باریک که از داخل آن ها نخ بیرون کنند برای آویزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غراده
تصویر غراده
سماروغ سماروغ
فرهنگ لغت هوشیار
غرنبیدن غرنبش، بانگ و فریاد، بانگ و خروش بتشنیع چنانکه بهری بیرون و بهری اندورن گلو بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غریبه
تصویر غریبه
زن دور از وطن، مقابل آشنا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرامه
تصویر غرامه
تاوان
فرهنگ لغت هوشیار
غامض بودن پوشیده بودن، خفی بودن، یا غرابت استعمال. آوردن کلمه مهجور است در سخن چنان که خواننده و شنونده را فهم معنی آن دشوار باشد مانند نعیق وعشیق: غرابا مزن بیشتر زین نعیقا که مهجور کردی مرا از عشیقا. (بدیع) یا غرابت کلمه. آنست که کلمه غیر مانوس و معنی آن بر غالب مردم پوشیده باشد مانند: فلان زفت کشفته و انجخته است
فرهنگ لغت هوشیار
افزوده کلاغی نوک کلاغی در استخوان دوش، کلاغ زاغی زاغگون، خرمای سیاه خرمای زاغی، نان بادامی نوعی خرما، نوعی نان شیرینی غرابیه غرابیا، زایده ایست در کنار فوقانی و مجاور بریدگی به همین نام در استخوان کتف به شکل منقار کلاغ در راس این زایده عضلات سینه یی کوچک و غرابی بازویی و سر کوتاه عضله دو سر بازویی می چسبند
فرهنگ لغت هوشیار
زاغگونگان تیره ای از گزافندگان (غلات شیعه) که باور دارند محمد صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام چون دو زاغ همانند یکدیگرند از غرابی در فارسی نان بادامی قسمی نان قندی که از آرد بادام سازند غرابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غراچه
تصویر غراچه
نامرد زن بحریف بر دیوث، احمق ابله نادان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرافه
تصویر غرافه
مشتی آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غراره
تصویر غراره
غفلت، غافل شدن، نوجوان بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غراسه
تصویر غراسه
نهال کویک نهال خرما بن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرابه
تصویر خرابه
ویرانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرابه
تصویر عرابه
وسیله نقلیه ساده که با چرخ حرکت کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارابه
تصویر ارابه
گردون، بارکش، گاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درابه
تصویر درابه
دلیری بر حرب و بر هر کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرابه
تصویر جرابه
جوراب ساق کوتاه
فرهنگ لغت هوشیار
غرنبیدن غرنبش، بانگ و فریاد، بانگ و خروش بتشنیع چنانکه بهری بیرون و بهری اندورن گلو بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرابه
تصویر خرابه
ویرانه
فرهنگ واژه فارسی سره