جدول جو
جدول جو

معنی غذی - جستجوی لغت در جدول جو

غذی
غذا، آنچه خورده شود و به نمو جسم کمک کند و انرژی لازم برای بدن به وجود بیاورد، خوراک، خوردنی، خورش، برای مثال تا غذی گردی بیامیزی به جان / بهر خواری نیست این امتحان (مولوی - ۴۹۷)
تصویری از غذی
تصویر غذی
فرهنگ فارسی عمید
غذی
(غِ)
امالۀ غذا. (غیاث اللغات) (آنندراج به نقل از شرح خاقانی). ممال غذاء:
زاید از اهتمام او گردون
در عروق صلاح خون غذی.
ابوالفرج رونی.
مرد عاقل که بر ره داد است
غذی او زباده و باد است.
سنائی.
به دولت تو که جان را ز بهر اوست حیات
به نعمت تو که تن را ز بهر اوست غذی.
ادیب صابر.
امروز غذای تو دهند از جگر خاک
فردا غذی خاک دهند از جگر تو.
خاقانی.
قوت روان خسروان شمۀ خاک درگهش
چون غذی ملائکه باد ثنای ایزدی.
خاقانی.
غذی از جگر پذیرد همه عضوها ولیکن
غذی از دهان به یک ره به سوی جگر نیاید.
خاقانی.
تا غذی گردی بیامیزی به جان
بهر خواری نیستت این امتحان.
مولوی (مثنوی چ نیکلسون دفتر سوم ص 237).
شو غذی و قوت و اندیشها
شیر بودی شیر شو در بیشها.
مولوی (مثنوی دفتر سوم ص 238)
لغت نامه دهخدا
غذی
(غَ ذا)
کمیز شتر. (منتهی الارب) (آنندراج). بول شتر. رجوع به غذا شود
لغت نامه دهخدا
غذی
(دَ خَ)
پرورش کردن. (منتهی الارب) : غذاه یغذیه غذیاً (یائی) کغذاه یغذوه غذواً. (قاموس) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
غذی
غذا: نفس حسی بخوردن ارزانیست غذی جان ز خوان بی نانیست. (حدیقه)
تصویری از غذی
تصویر غذی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تغذی
تصویر تغذی
خوردن، غذا خوردن، خورش و پرورش یافتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغذی
تصویر مغذی
چیزی که دارای ارزش غذایی باشد، تغذیه کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغذی
تصویر مغذی
غذا دهنده، دارای مواد غذایی، خوراکی، خور شرسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغذی
تصویر اغذی
غذا دهنده تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغذی
تصویر تغذی
خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغذی
تصویر مغذی
((مُ تَ نَ))
چیزی که دارای مواد غذایی باشد، غذا دهنده، دارای ارزش غذایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تغذی
تصویر تغذی
((تَ غَ ذِّ))
غذا خوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مغذی
تصویر مغذی
پرنیرو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مغذی
تصویر مغذی
Nutritious, Nutrient
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مغذی
تصویر مغذی
nutriment, nutritif
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مغذی
تصویر مغذی
nutrisi, bergizi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مغذی
تصویر مغذی
مغذی , مغذی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از مغذی
تصویر مغذی
สารอาหาร , อาหารดี
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از مغذی
تصویر مغذی
virutubisho, lishe
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از مغذی
تصویر مغذی
חומר מזין , מזין
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از مغذی
تصویر مغذی
栄養素 , 栄養豊富な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از مغذی
تصویر مغذی
营养素 , 营养丰富的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از مغذی
تصویر مغذی
영양소 , 영양가 있는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مغذی
تصویر مغذی
besin, besleyici
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از مغذی
تصویر مغذی
питательное вещество , питательный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مغذی
تصویر مغذی
পুষ্টি উপাদান , পুষ্টিকর
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مغذی
تصویر مغذی
पोषक तत्व , पोषक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مغذی
تصویر مغذی
nutriente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مغذی
تصویر مغذی
nutriente, nutritivo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مغذی
تصویر مغذی
voedingsstof, voedzaam
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مغذی
تصویر مغذی
поживна речовина , поживний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مغذی
تصویر مغذی
składnik odżywczy, pożywny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مغذی
تصویر مغذی
Nährstoff, nahrhaft
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مغذی
تصویر مغذی
nutriente, nutritivo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
مغذّی
دیکشنری اردو به فارسی