- غذی
- غذا، آنچه خورده شود و به نمو جسم کمک کند و انرژی لازم برای بدن به وجود بیاورد، خوراک، خوردنی، خورش،
برای مثال تا غذی گردی بیامیزی به جان / بهر خواری نیست این امتحان (مولوی - ۴۹۷)
معنی غذی - جستجوی لغت در جدول جو
- غذی
- غذا: نفس حسی بخوردن ارزانیست غذی جان ز خوان بی نانیست. (حدیقه)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پرنیرو
غذا دهنده تر
خوردن
خوردن، غذا خوردن، خورش و پرورش یافتن
چیزی که دارای ارزش غذایی باشد، تغذیه کننده
غذا دهنده، دارای مواد غذایی، خوراکی، خور شرسان
Nutritious, Nutrient
nutriente, nutritivo
Nährstoff, nahrhaft
składnik odżywczy, pożywny
питательное вещество , питательный
поживна речовина , поживний
voedingsstof, voedzaam
nutriente, nutritivo
nutriment, nutritif
nutriente
पोषक तत्व , पोषक
পুষ্টি উপাদান , পুষ্টিকর
nutrisi, bergizi
besin, besleyici
영양소 , 영양가 있는
营养素 , 营养丰富的
栄養素 , 栄養豊富な
חומר מזין , מזין
virutubisho, lishe
สารอาหาร , อาหารดี
مغذٍّ , غذائيٌّ
مغذی , مغذی
چاه فراخ
خوراک چوپان
ریم، زرداب، گوشت مرده