جدول جو
جدول جو

معنی غذی - جستجوی لغت در جدول جو

غذی
غذا، آنچه خورده شود و به نمو جسم کمک کند و انرژی لازم برای بدن به وجود بیاورد، خوراک، خوردنی، خورش، برای مثال تا غذی گردی بیامیزی به جان / بهر خواری نیست این امتحان (مولوی - ۴۹۷)
تصویری از غذی
تصویر غذی
فرهنگ فارسی عمید
غذی
غذا: نفس حسی بخوردن ارزانیست غذی جان ز خوان بی نانیست. (حدیقه)
تصویری از غذی
تصویر غذی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مغذی
تصویر مغذی
پرنیرو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اغذی
تصویر اغذی
غذا دهنده تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغذی
تصویر تغذی
خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغذی
تصویر تغذی
خوردن، غذا خوردن، خورش و پرورش یافتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغذی
تصویر مغذی
چیزی که دارای ارزش غذایی باشد، تغذیه کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغذی
تصویر مغذی
غذا دهنده، دارای مواد غذایی، خوراکی، خور شرسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغذی
تصویر تغذی
((تَ غَ ذِّ))
غذا خوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مغذی
تصویر مغذی
((مُ تَ نَ))
چیزی که دارای مواد غذایی باشد، غذا دهنده، دارای ارزش غذایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مغذی
تصویر مغذی
Nutritious, Nutrient
دیکشنری فارسی به انگلیسی
Nährstoff, nahrhaft
دیکشنری فارسی به آلمانی
składnik odżywczy, pożywny
دیکشنری فارسی به لهستانی
питательное вещество , питательный
دیکشنری فارسی به روسی
поживна речовина , поживний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
voedingsstof, voedzaam
دیکشنری فارسی به هلندی
पोषक तत्व , पोषक
دیکشنری فارسی به هندی
পুষ্টি উপাদান , পুষ্টিকর
دیکشنری فارسی به بنگالی
영양소 , 영양가 있는
دیکشنری فارسی به کره ای
营养素 , 营养丰富的
دیکشنری فارسی به چینی
栄養素 , 栄養豊富な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
חומר מזין , מזין
دیکشنری فارسی به عبری
สารอาหาร , อาหารดี
دیکشنری فارسی به تایلندی
مغذٍّ , غذائيٌّ
دیکشنری فارسی به عربی
مغذی , مغذی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از غذیمه
تصویر غذیمه
چاه فراخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غذیره
تصویر غذیره
خوراک چوپان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غذیذه
تصویر غذیذه
ریم، زرداب، گوشت مرده
فرهنگ لغت هوشیار