جدول جو
جدول جو

معنی غذانه - جستجوی لغت در جدول جو

غذانه
(غُ وَ)
قریه ای از قرای بخاراست. (انساب سمعانی ورق 406 ب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بُ)
غذادهنده. طعام دهنده. مغذی:
غم ز دل زاد و خورد خون دلم
خون مادر غذاده پسر است.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
بر وزن و معنی خانه. (انجمن آرای ناصری) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
شهری در کنار فرات. (آنندراج) (انجمن آرا). شهری است در کنار فرات و صحیح عانه است، چنانکه صاحب قاموس گوید (فرهنگ رشیدی) همین قول صحیح است. رجوع به التفهیم چ همائی ج 4 ص 198 و رجوع به منتهی الارب (عانه) شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
سؤال کردن حاجت خود را از کسی. (ناظم الاطباء) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(عُ نَ)
کون. (منتهی الارب) (آنندراج). است. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَذْ ذا نَ)
واحد کذّان. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به کذان شود
لغت نامه دهخدا
(غَ یَ)
حصاری است در اندلس از اعمال شنت مریه. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(غُ مَ)
مقداری از شیر. شی ٔ من اللبن. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غُذْ ذا مَ)
نوعی از شوره گیاه. (منتهی الارب) (آنندراج). نبات من الحمض. (اقرب الموارد). ج، غذّام. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
احمد بن اسحاق از قریۀ غذانه است. ابوکامل بصری گوید: وی با ما به کتابت حدیث از شیوخ ما اشتغال داشت. (انساب سمعانی ورق 406 ب)
لغت نامه دهخدا
(غَ نی ی)
منسوب است به غذانه که از قرای بخاراست. (انساب سمعانی ورق 406 ب)
لغت نامه دهخدا
(غَ ذَ نَ)
مؤنث غذوان. (منتهی الارب). قال الفراء: امراءه غذوانه، فاحشه. (تاج العروس). مراد از فاحشه در اینجا بدزبان است. زن زبان دراز و نافرمان و سلیطه. (ناظم الاطباء). رجوع به غذوان شود
لغت نامه دهخدا
(غُ نَ)
بطنی است ازبنی یربوع. (منتهی الارب). غدانه بن یربوع بن حنظله از قبیلۀ تمیم، نام جدی جاهلی است و حارثه بن بدرالغدانی از فرزندان اوست. (زرکلی ج 2 ص 758) ، ابن غدانه العمانی مردی بود که برای تعلیم و تربیت و تأدیب عباس بن المقتدر تعیین شده بود. (الاوراق ص 9)
لغت نامه دهخدا
(غُ نَ)
بیخ درخت گرده آمده بعد بریدن. (منتهی الارب) (آنندراج). کرابه پس از بریدن (کرابه، خرما که از بیخ شاخ چینند بعد درو). (از اقرب الموارد) (تاج العروس) (قطر المحیط). دانه های تک خرما که پس از بریدن خوشه، آنها را می چینند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ / اُو ژَ)
اذانت. اذن. دستوری
لغت نامه دهخدا
(نَ)
حلقۀ سر زه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از غبانه
تصویر غبانه
سست خردی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غانه
تصویر غانه
خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غذاده
تصویر غذاده
طعام دهنده، غذا دهنده
فرهنگ لغت هوشیار