جدول جو
جدول جو

معنی غذامه - جستجوی لغت در جدول جو

غذامه
(غُذْ ذا مَ)
نوعی از شوره گیاه. (منتهی الارب) (آنندراج). نبات من الحمض. (اقرب الموارد). ج، غذّام. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
غذامه
(غُ مَ)
مقداری از شیر. شی ٔ من اللبن. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غمامه
تصویر غمامه
رگه و ناخالصی در سنگ قیمتی
ابر، بخارهای غلیظ شده یا تودۀ قطرات آب و ذرات یخ معلق در جو که از آن ها باران و برف و تگرگ می بارد، سحاب، غین، غمام، غیم، میغ
فرهنگ فارسی عمید
(بُ)
غذادهنده. طعام دهنده. مغذی:
غم ز دل زاد و خورد خون دلم
خون مادر غذاده پسر است.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(غَ ذَ مَ)
شیر بسیار. (منتهی الارب). الشی ٔ الکثیر من اللبن. ج، غذم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غُ مَ)
سخت تیرگی. (منتهی الارب). غبره کدره. ج، غذم. (اقرب الموارد). الغذمه کالغثمه و هو اغذم اکدر اغبر. (تاج العروس) ، پاره ای از مال. ج، غذم. (اقرب الموارد). پاره ای از شتران. (منتهی الارب). در کتب لغت غذمه معنی به طور مطلق نیامده، صاحب اقرب الموارد ’القطعه من المال’ معنی کرده است. بنابراین چنین بنظر میرسد که صاحب منتهی الارب آن را به معنی اخص، یعنی مال به معنی چارپایان آورده است، شیر بسیار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). غذمه. (اقرب الموارد). ج، غذم. (اقرب الموارد) ، حادثه ای سخت. یقال: وقعوا فی غذمه من الارض، یعنی در حادثۀ سخت افتادند. (منتهی الارب). الواقعه المنکره. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غامْ مَ)
مؤنث غام ّ. لیلهٌ غامه، شب سخت گرم، شب اندوه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عُذْ ذا مَ)
واحد عذام. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(غَ مَ)
اسبی است مر ابی داود ایادی را. یا پادشاهی از پادشاهان هند. (منتهی الارب). نام اسب ابوداود ایادی یا یکی از پادشاهان آل منذر. (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(غَ مَ)
ابر. ابر سفید. ج، غمام، غمائم. (منتهی الارب). واحد غمام. ابر سپید که همه جای آسمان بپوشد. سحابه، اسفنج. ج، غمامات. در الجماهر بیرونی ص 38 آمده: و منها (من عیوب الیاقوت) غمامه صدفیه بیضاء متصله به من جانب، و یسمی الاسین - انتهی. رجوع به غمام، غمامات و اسفنج شود
لغت نامه دهخدا
(غُ مَ)
غلاف سر نرۀ کودک. (منتهی الارب) (تاج العروس). غمامه. رجوع به همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(غِ مَ)
دهن بند ستور. (مهذب الاسماء). پتفوزبند شتر و جز آن، و آن خریطه مانندی است که چون بر پتفوز ستور بندندخوردن نتواند. ج، غمائم. (منتهی الارب) (آنندراج). خریطه ای است که به دهان شتر و جز آن بندند و او را از طعام بازمیدارد. (از اقرب الموارد) ، خرقه ای که بدان چشم و بینی ناقه را بندند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) ، غلاف سر نرۀ کودک. (منتهی الارب) (آنندراج). فلقهالصبی. (تاج العروس). غمامه. (منتهی الارب) (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(غُ مَ)
مؤنث غلام. (منتهی الارب). در اشعار عرب غلامه مؤنث غلام استعمال شده است. کنیز. امه. (اقرب الموارد). رجوع به غلام شود
لغت نامه دهخدا
(غُ مِ)
آب بسیار. (منتهی الارب). این لغت در اقرب الموارد نیامده است و در حاشیۀ تاج العروس چاپی در ذیل غذمره گوید: هنا زیاده فی نسخ المتن، نصها: و الغذامر کعلابط الکثیر من الماء. و صاحب اقرب الموارد غذمرو غذرم را مثل یکدیگر می داند. رجوع به غذرمه شود
لغت نامه دهخدا
(غَ نَ)
غدامس. شهری است به مغرب مایل به بلاد زنگیان. (منتهی الارب). نام شهری به مغرب که جلود غدامسیه منسوب به این شهر است. رجوع به غدامس شود
لغت نامه دهخدا
(غُ وَ)
قریه ای از قرای بخاراست. (انساب سمعانی ورق 406 ب)
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ رَ)
به گزاف فروختن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج). غذرمه، باعه جزافاً کغذمره بتقدیم المیم. (اقرب الموارد) ، آمیختن سخن. (منتهی الارب) (آنندراج) : غذرم الکلام، اختلط. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خُ مَ)
قطعه. پاره. تکه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(غُذْ ذا)
جمع واژۀ غذّامه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
پوزه بند، چشم بند ستور چشم بندک پاره ابر ابر سحاب، ابر سفید، جمع غمام غمائم، اسفنج، جمع غمامات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرامه
تصویر غرامه
تاوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غذاده
تصویر غذاده
طعام دهنده، غذا دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غذیمه
تصویر غذیمه
چاه فراخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلامه
تصویر غلامه
مونث غلام کنیزک
فرهنگ لغت هوشیار
ابر، سحاب، غیم، میغ
فرهنگ واژه مترادف متضاد