جدول جو
جدول جو

معنی غدفن - جستجوی لغت در جدول جو

غدفن
(غِ دَ)
تمام اندام. لغتی است در غدفل. (منتهی الارب). رجوع به غدفل شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دفن
تصویر دفن
چیزی را زیر خاک کردن و پنهان ساختن، پنهان کردن، به خاک سپردن مرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدفن
تصویر مدفن
جای دفن کردن، محل دفن
فرهنگ فارسی عمید
(غِ دَ)
ج، غدافل. تأنیث آن غدفله. مرد بلندبالا، قوی جثۀ تمام اندام. (منتهی الارب) (آنندراج). غدفن. (منتهی الارب). رجوع به غدفن شود، زندگانی فراخ. (منتهی الارب) (آنندراج) ، جامۀ کهنه، و منه المثل: ’غرّنی برداک من غدافلی’، قاله رجل سأل رجلاً ان یکسوه فوعده فألقی خلقانه فلم یکسه . (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ فَ)
جای دفن. محل گور. (ناظم الاطباء). جائی که در آن دفن کرده اند کسی یا چیزی را. (یادداشت مؤلف). ج، مدافن: سلطان بفرمود تا در برابر مدفن مأمون درختها فروبردند و همه را بر درخت کشیدند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 406)
لغت نامه دهخدا
(مُدْ دَ فَ)
پوشیده شده. پنهان کرده. (ناظم الاطباء). مستور. (ازاقرب الموارد) : ادّفنه ، دفنه. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(غَ وَ)
قریه ای است از قراء نسف در ماوراءالنهر و گویند از قراء بخاراست. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(غِ)
شاخ که بر آن جامه آویزند. (منتهی الارب) (آنندراج). شاخه ای که جامه بر آن آویزند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غَ دَ غَ)
شتاب و تأکید. (برهان) (آنندراج). دستپاچگی. این کلمه در ترکی جغتائی به صورت قدغن و قدغه است که صورت اخیر در فارسی به کار نمیرود و در ترکی آذری به صورت غدغن و قداغان استعمال می شود و همه اینها به معنی تنبیه و نهی است، و در مغولی نیز آمده. رجوع به سبک شناسی ج 3 ص 244 شود. و در زبان کنونی به معنای تأکید، منع و ممنوع استعمال کنند. (از حاشیۀ برهان چ معین). غدقن، اضطراب. (برهان) (آنندراج).
- غدغن دولتی، ممانعتی که از پیشگاهۀ سلطنتی باشد. (آنندراج از مسافرت شاه ایران)
لغت نامه دهخدا
(غِ)
جمع واژۀ غداف، به معانی زاغ سیاه (غراب القیظ) و کرکس پرناک. (از اقرب الموارد). رجوع به غداف شود
لغت نامه دهخدا
(مُدْ دَ فِ)
پوشاننده. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ادفان. رجوع به ادفان شود، بنده ای که پنهان شود از آقای خود بخصوص از ترس فروختن. (ناظم الاطباء). رجوع به ادفان و نیز رجوع به دفون شود
لغت نامه دهخدا
(غَ فَ)
دستمالی که زنان وهابی به سر بندند. (دزی ج 2 ص 202). ظاهراًهمان مصحف قطیفه است که به معنای خاص به کار رفته
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
پنهان گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). استتار و تواری. (المنجد) (اقرب الموارد) ، شتاب کردن شتر در رفتار. (از المنجد) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
ترکی مغولی ارواکی در برهان این واژه برابر است با: شتاب و تا سه نهی منع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غدف
تصویر غدف
فراخسالی ارزانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غدن
تصویر غدن
دسترس، نیکی، نرمی، سستی سست دینی، فرو هشتگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دفن
تصویر دفن
پوشیده وپنهان کردن در خاک، مستور و مخفی کردن چون دفن میت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدفن
تصویر تدفن
پنهان گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غدفان
تصویر غدفان
جمع غداف، زاغان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غدان
تصویر غدان
چوب رختی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غدغن
تصویر غدغن
شتاب و تاکید، دستپاچگی، اضطراب، ممانعتی که از طرف بالا می باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدفن
تصویر مدفن
گور گاه مرغزن ستودان جای دفن کردن محل دفن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدفن
تصویر مدفن
((مَ فَ))
گور، جای دفن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دفن
تصویر دفن
((دَ))
به خاک سپردن مرده، پنهان کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دفن
تصویر دفن
خاکسپاری، گوراندن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مدفن
تصویر مدفن
گور، آرامگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
آرامگاه، تربت، خاک، خاک جا، ضریح، قبر، گور، مرقد، مزار، مشهد، مقبره
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از دفن
تصویر دفن
Interment
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دفن
تصویر دفن
погребение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دفن
تصویر دفن
Beisetzung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دفن
تصویر دفن
поховання
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دفن
تصویر دفن
pochówek
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دفن
تصویر دفن
埋葬
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دفن
تصویر دفن
enterro
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دفن
تصویر دفن
sepoltura
دیکشنری فارسی به ایتالیایی