جدول جو
جدول جو

معنی غدفله - جستجوی لغت در جدول جو

غدفله
(غِ دَ لَ)
تأنیث غدفل. رجوع به غدفل شود، رحمه غدفله، مهربانی کثیر. (منتهی الارب). رحمت واسعه. (اقرب الموارد) ، ملاءهغدفله، چادر فراخ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
غدفله
(دُ)
در ارزانی و نیکوحالی درآمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) : غدفل الرّجل، وقع فی الاهیغین تثنیۀ اهیغ: ارزانی و خوبی حال و یا اکل و نکاح و یا اکل و شرب. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ)
پیراهن کهنه پوشیدن. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(غُ فَ رَ / رِ)
غتفره. مردم جاهل و احمق و نادان و کودن و ابله. (برهان) (آنندراج). غدنگ. (برهان ذیل غدنگ). رجوع به غتفره شود
لغت نامه دهخدا
(دَ لَ / لِ)
دف کوچک. (از آنندراج). دایرۀ حلقه داری که در جشنها می نوازند. (ناظم الاطباء). دایره زنگی
لغت نامه دهخدا
(غَ فَ)
دستمالی که زنان وهابی به سر بندند. (دزی ج 2 ص 202). ظاهراًهمان مصحف قطیفه است که به معنای خاص به کار رفته
لغت نامه دهخدا
(غِ دَ)
ج، غدافل. تأنیث آن غدفله. مرد بلندبالا، قوی جثۀ تمام اندام. (منتهی الارب) (آنندراج). غدفن. (منتهی الارب). رجوع به غدفن شود، زندگانی فراخ. (منتهی الارب) (آنندراج) ، جامۀ کهنه، و منه المثل: ’غرّنی برداک من غدافلی’، قاله رجل سأل رجلاً ان یکسوه فوعده فألقی خلقانه فلم یکسه . (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از غافله
تصویر غافله
مونث غافل سوتک فرناس مونث غافل
فرهنگ لغت هوشیار
غت: جملگی راخیالهای محال کرده مانند غتفره بجوال. (حدیقه)، زنا کننده زانی، پلید طبع
فرهنگ لغت هوشیار
سوتکی فرناسی فرناس سویس سویست فرغول (تا خیر بود در کار ها) به هر کار بیداد و بشکول باش به دل دشمن خواب و فرغول باش فرویشی پرویشی (و هم فی غفله و ایشان در فرویشی اند) ناگهان نابیوسان نانیوشان ناگهان بی خبر: مشغول صحبت بودند که جمشید غفله وارد شد، توضیح نوشتن این کلمه به صورت غفلتا صحیح نیست
فرهنگ لغت هوشیار