جدول جو
جدول جو

معنی غدامس - جستجوی لغت در جدول جو

غدامس(غَ)
غذامس. یاقوت در معجم البلدان آرد: گمان می کنم غدامس لفظ عجمی بربری باشد و آن شهری است که در جنوب غربی ضاربه از بلاد سودان پس از بلاد زافون واقع است در آن پوستهای غذامسی را دباغت کنند که از بهترین پوستهاست و در نرمی و شفافی مانند لباسهای خز است. در وسط آن شهر چشمه ای به نام عین ازلیه قرار دارد که از آثار عجیب معماری رومی است. آب آن چنان تقسیم شده که مردم شهر هریک بهرۀ معینی از آن برگیرد و کسی نتواند از حق خود بیشتر بهره مند شودو برای زراعت نیز از آن استفاده کنند. اهل غدامس بربرند و به نام تناوریه نامیده میشوند. (معجم البلدان). شهری است که از هر طرف صحرا آن را احاطه کرده و از مستعمرات ایتالیا در لیبی است و سکنۀ آن 2000 تن است. (لاروس کوچک). صاحب قاموس اعلام آرد: غدامس قصبه ای است حاکم نشین در منتهی الیه طرابلس غرب واقع است اهالی آن با سودان و طرابلس غرب تجارت رایجی دارند. در واحه ای سرسبز واقع شده واز هر طرف محاط به صحراست. اطراف آن را نخلستانها وباغها فراگرفته، در وسط قصبه آبی به حرارت 30 درجه میجوشد و حوضهائی که بنای آنها بسیار قدیم است از آن پر می شود و به وسیلۀ مجاری به قصبه پخش می گردد و ازفضلۀ آن باغها را آب میدهند. اهالی آن از عرب و بربر تشکیل یافته و بیشتر آنان به زبانهای عربی و بربرو سودان آشنا هستند. مذهب آنان مالکی است و بعضی ازعقاید خوارج عبادیه پیروی می کنند. در تجارت بسیار ماهرند و بین اسکلۀ طرابلس غرب و تمبکتو به طور منظم کاروانها به راه می اندازند به هرحال غدامس مرکز تجارتی است و از نقاط مهم افریقای شمال به شمار میرود. بنای غدامس بسیار قدیم است ولی بناکننده آن معلوم نیست، در تواریخ بسیار قدیم نام غدامس دیده می شود. رومیها این قصبه را به تصرف آورده و در تواریخ خودشان به نام کیداموس ضبط کرده اند. ابوالفدا و ابن خلدون و سایر مورخان و جغرافی دانان اسلام نیز از این قصبه شرحی آورده و گفته اند: این قصبه یکی از منازل مهم حجاج سودان غربی و صحرای کبیر به شمار میرود. (از قاموس الاعلام). دمشقی در نخبهالدهر گوید: غدامس یکی از نواحی سیاه پوستان و زنگیان و از بلاد صحراوی است و فاصله آن از وارقلان چهل منزل است و درختان خرما در آن بسیار روید و اهل آن اباضیه اند و فاصله آن از کوه نفوسه هفت روز در صحراست. (نخبهالدهر ص 239 و فهرست اعلام آن). رجوع به غذامس شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آدامس
تصویر آدامس
ماده ای جویدنی مانند سقز، که از نوعی صمغ و همچنین شکر، اسانس و سایر افزودنی ها تهیه می شود
فرهنگ فارسی عمید
(غَ مِ)
غذامسی. منسوب به غدامس، پوستی بسیار نرم و شفاف مانند خز است و از بهترین پوستها به شمار میرود و آن را در شهر غدامس تهیه می کنند. (از معجم البلدان ذیل غدامس). پوست بسیار عالی که سکنۀ بربر شهر غدامس واقع در ایالت تریپولی میساختند و از غایت نرمی شبیه ابریشم بود، ولی بعد آن را بر نوعی چرم طلائی که به عنوان روپوش به کار میرفت اطلاق کردند. (دزی ج 2 ص 201). رجوع به غذامسیه شود
لغت نامه دهخدا
(غَ نَ)
غدامس. شهری است به مغرب مایل به بلاد زنگیان. (منتهی الارب). نام شهری به مغرب که جلود غدامسیه منسوب به این شهر است. رجوع به غدامس شود
لغت نامه دهخدا
(عُ مِ)
گیاه خشک بسیار فراهم آمده به جائی. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
تاریک. مظلم. تیره: لیل دامس،شب تاریک. (دهار) (منتهی الارب). شبی سخت و تاریک
لغت نامه دهخدا
(غُ)
ابن شتیر، معاصر حجاج بود و هنگامی که حجاج به قتیبه بن مسلم نوشت: آدم جعدی را پیش من بفرست وی غدام بن شتیر را فرستاد. رجوع به البیان و التبیین چ حسن سندوبی قاهره ج 1 ص 296 و 297 شود
لغت نامه دهخدا
وینجی (گویش گیلکی) نام یک آمریکائی است که بر این فرآورده نهاده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دامس
تصویر دامس
تاریک، مظلم، شب تار
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی صمغ برگرفته از نام اولین سازنده آن در ایران (انگلیسی زبانی به نام آدامز) که آن را معطر و خوش طعم می کنند و می جوند، سقز جویدنی، قندران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آدامس
تصویر آدامس
آلوچ، ژاژک، وینجی
فرهنگ واژه فارسی سره