جدول جو
جدول جو

معنی غدافل - جستجوی لغت در جدول جو

غدافل
(غُ فِ)
کبش غدافل، قچقار که پشم دنبش بسیار باشد. بعیر غدافل. (منتهی الارب). بعیر او کبش غدافل، کثیر شعر الذنب. (اقرب الموارد). رجوع به غدفل شود
لغت نامه دهخدا
غدافل
(غَ فِ)
جمع واژۀ غدفل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به غدفل شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غافل
تصویر غافل
آنکه در امری اهمال و غفلت کند، غفلت کننده، ناآگاه، بی خبر، فراموش کار
غافل شدن: غفلت کردن، برای مثال دریغا که مشغول باطل شدیم / ز حق دور ماندیم و غافل شدیم (سعدی۱ - ۱۸۴)، بی خبر ماندن، فراموش کردن
فرهنگ فارسی عمید
(فِ)
نام جد عبدالله بن مسعود است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
بی خبر. ناآگاه. (دهار). گول. (نصاب). بیخود. (ترجمان علامۀ جرجانی). بی خرد. نادان که درکارها اهمال و فروگذاری کند. دائر. غارّ. غیهب. غمر: اغترار، غافل شدن. تهو، غافل شدن. (منتهی الارب).
من و تو غافلیم و ماه و خورشید
بر این گردون گردان نیست غافل.
منوچهری.
جره بازی بدم رفتم به نخجیر
سیه دستی بزد بر یال من (مو) تیر
برو غافل مچر در چشمه ساران
که گر غافل چری غافل خوری تیر.
باباطاهر.
غافل نبود در سرای طاعت
تا مرد بیک ره بقر نباشد.
ناصرخسرو.
گر امروز غافل بوی هم چنین
بدین درد فردا بمانی حسیر.
ناصرخسرو.
تا مر مرا تو غافل و ایمن نیافتی
از مکر غدر خویش گرفتی سخر مرا.
ناصرخسرو.
غافل و مرده هر دو یکسان است.
سنائی.
از نتایج عاقبت آن (محنت) غافل بودی. (کلیله و دمنه). در نصیب خویش غافل بودم. (کلیله و دمنه). چنان در حلاوت آن (شهد) مشغول شد که ازکارهای خود غافل گشت. (کلیله و دمنه). دزد جواب دادکه من آن غافل نادانم که دم گرم تو مرا بر باد سرد نشاند. (کلیله و دمنه). عاجزتر ملوک آن است که از عواقب کارها غافل باشد. (کلیله و دمنه). و اگر چنانکه از باژگونگی روزگار کاهلی بدرجتی رسد یا غافلی رتبتی یابد بدان التفات ننماید. (کلیله و دمنه).
تو غافل و سپهر کشنده رقیب تو
فرزانه خفته و سگ دیوانه پاسبان.
خاقانی.
بلکه من آزادم او در بند آز
بلکه من آگاهم او غافل ز راه.
خاقانی.
رادمردان غافلان عهد را
از شراب جود مست خود کنند.
خاقانی.
بس بی خبر است ز اندکی عمر
زان خندۀغافلان زند صبح.
خاقانی.
غافل از این بیش نشاید نشست
بر در دل ریز گر آبیت هست.
نظامی.
این چه نشاط است کزو خوشدلی
غافلی از خود که ز خود غافلی.
نظامی.
آدمی غافل اگر کور نیست
کمتر از آن نحل و از این مور نیست.
نظامی.
پیش از این گر چو غافلان خفتم
اینک اینک بترک آن گفتم.
نظامی.
گر ز خود غافلم به باده و رود
نیستم غافل از سپهر کبود.
نظامی.
گر تو بنشینی به بیکاری مدام
کارت ای غافل کجا زیبا شود.
عطار.
ای دل غافل بدان منتظر تست دوست
آه اگر آگهی از که جدا مانده ای.
عطار.
بگاه نعمت مغرور و غافل. (گلستان). از خصم دل آزرده نیندیشید و از قول حکما غافل... (گلستان). وزیری غافل را شنیدم که خانه رعیت را خراب کردی... (گلستان).
غافل نشود عاقل عاقل نشود غافل. (جامع التمثیل).
جز قلب تیره هیچ نشد حاصل و هنوز
غافل در این خیال که اکسیر میکنند.
حافظ.
نزدی شاهرخ و فوت شد امکان حافظ
چه کنم بازی ایام مرا غافل کرد.
حافظ.
فاش کن حیلت بداندیشان
تا نگویندغافلی زایشان.
اوحدی
لغت نامه دهخدا
(غِ دَ)
ج، غدافل. تأنیث آن غدفله. مرد بلندبالا، قوی جثۀ تمام اندام. (منتهی الارب) (آنندراج). غدفن. (منتهی الارب). رجوع به غدفن شود، زندگانی فراخ. (منتهی الارب) (آنندراج) ، جامۀ کهنه، و منه المثل: ’غرّنی برداک من غدافلی’، قاله رجل سأل رجلاً ان یکسوه فوعده فألقی خلقانه فلم یکسه . (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(غال ل)
موضعی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَ فِ)
جامه های کهنه. خدافر. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
- امثال:
غرنی برداک من خدافلی، این مثل در حق کسی زده میشود که بجهت طمع در مال غیر مال خود را ضایع گرداند. قالته امراه رأت علی رجل بر دین فتزوجته طامعه فی یساره فالفته معسراً. بعضی ها آن را به کسر کاف ’برداک’ گفته اند. اصل آن عبارت است از: قاله رجل استعار من امراءه بردیها فالبسها ورمی بخلقان کانت علیه فجائت تسترجع بردیها. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از غدافی
تصویر غدافی
پر کلاغی از رنگ ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غافل
تصویر غافل
بی خبر، نا آگاه، بیخود، بی خرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غداف
تصویر غداف
زاغ، گیسوی دراز زلف سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غافل
تصویر غافل
((فِ))
ناآگاه، بی خبر، نادان، بی خرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غافل
تصویر غافل
غافلين
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از غافل
تصویر غافل
Inadvertent, Inattentive
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از غافل
تصویر غافل
inadvertent, distrait
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از غافل
تصویر غافل
不注意な , 注意散漫な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
حواس پرت، غافل
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از غافل
تصویر غافل
غافل
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از غافل
تصویر غافل
অবহেলিত , উদাসীন
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از غافل
تصویر غافل
โดยไม่เจตนา , ไม่ใส่ใจ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از غافل
تصویر غافل
bila kukusudiwa, kijijini
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از غافل
تصویر غافل
dikkatsiz
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از غافل
تصویر غافل
רשלני , לא ערני
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از غافل
تصویر غافل
无意的 , 不注意的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از غافل
تصویر غافل
무심한 , 부주의한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از غافل
تصویر غافل
tidak sengaja, lalai
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از غافل
تصویر غافل
अनजाने , लापरवाह
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از غافل
تصویر غافل
involontario, distratto
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از غافل
تصویر غافل
inadvertido, distraído
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از غافل
تصویر غافل
ненавмисний , неуважний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از غافل
تصویر غافل
niezamierzony, nieuważny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از غافل
تصویر غافل
unbeabsichtigt, unaufmerksam
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از غافل
تصویر غافل
случайный , невнимательный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از غافل
تصویر غافل
inadvertido, distraído
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از غافل
تصویر غافل
onbedoeld, onoplettend
دیکشنری فارسی به هلندی