جدول جو
جدول جو

معنی غبیرا - جستجوی لغت در جدول جو

غبیرا
درخت سنجد، شرابی که از گندم یا ارزن می گرفتند
تصویری از غبیرا
تصویر غبیرا
فرهنگ فارسی عمید
غبیرا
(غُ بَ)
شهری است (به ناحیت کرمان) میان سیرگان و بم. جائی سردسیر و هوای درست و آبادان و با نعمت بسیار و آبهای روان و مردم بسیار. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
غبیرا
پستنک، گیاهی است از تیره فرفیون که از عصاره آن ماده رنگینی جهت رنگ کردن پارچه ها به دست می آید و چون این ماده در برابر نور خورشید تغییر رنگ می دهد به نام تورنسل نیز معروف است نیل گیاه تورنسل. توضیح این تورنسل را با ماده ای که در شیمی به عنوان معرف رنگین به کار می برند نباید اشتباه کرد زیرا ماده اخیر را از یک نوع لیکن به نام روسلاتنکتوریا به دست می آورند، سنجد، شراب گاورس آب ارزن که مست می کند. یا غبیراء بری. تیس، یکی از گونه های درخت پستنک که شباهت کاملی بدرخت تیس دارد و در تداول اهالی گرگان و نور به نام بارانک خوانده می شود و در رامسر و شهسوار آن را گارن می نامند
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غبرا
تصویر غبرا
غبارآلود، در علم نجوم زمین
فرهنگ فارسی عمید
(غُ بَ)
رجوع به غبیرا شود
لغت نامه دهخدا
درخت سدر خاردار است. (فهرست مخزن الادویه چ بمبئی 1273 هجری قمری). همین معنی در تحفۀ حکیم مؤمن برای غبری آمده
لغت نامه دهخدا
(غُ وَ)
دهی است کوچک از دهستان ده تازیان بخش مشیز شهرستان سیرجان که در 45هزارگزی خاورمشیز، سر راه فرعی ده تازیان به بهرامجرد واقع است و18 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
قریه ای است از سواد بغداد. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
نام ایالت تاریخی، شمال قسمت مرکز پرتغال، جنوب رود دوئرو، مرکزش کویمبرا، اکنون جزء سه ایالت است، 1- بیرای علیا، جمعیت 691713 تن، کرسی آن ویزو، 2- بیرای سفلی، جمعیت 355806 تن، کرسی آن کاشتلو برانکو، 3- بیرای کرانه ای، جمعیت 969166 تن، کرسی آن کویمبرا، بیشتر ناحیۀ بیرا کوهستانی است و کشاورزی وموکاری و زیتون دارد این ناحیه مدتها بین کاستیل و پرتغال متنازع فیه بود، (از دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
مخفف غبراء در فارسی. زمین. (نصاب) (دهار). ارض. رجوع به غبرا شود:
سما آسمان ارض و غبرا زمین.
(نصاب).
از اول هستی خود را نکو بشناس و آن گاهی
عنان برتاب از این گردون و زین بازیچۀ غبرا.
ناصرخسرو.
رنگین که کرد و شیرین در خرما
خاک درشت ناخوش غبرا را.
ناصرخسرو.
مخرام و مشو خرم از اقبال زمانه
زیرا که نشد وقف تو این مرکز غبرا.
ناصرخسرو.
چون آب جدا شد ز خاک تیره
بر گنبد خضرا شود ز غبرا.
ناصرخسرو.
همیشه بادی برجای تا همیشه بود
بجای مرکز غبرا و گنبد خضرا.
مسعودسعد.
چو گردی کس برانگیزد سم شبدیز شاهنشه
ز روی مرکز غبرا به روی گنبد خضرا.
مسعودسعد.
چون یوسف از دلو آمده، در حوت چون یونس شده
از حوت دندان بستده، بر خاک غبرا ریخته.
خاقانی.
خاقان اکبر کز دمش عشریست جان عالمش
نه چرخ زیر خاتمش، هر هفت غبرا داشته.
خاقانی.
باد خضرای فلک لشکرگهش کاعلام او
ساحت این هفت غبرا برنتابد بیش از این.
خاقانی.
چشمه به ماهی آید و چون پشت ماهیان
زیور بروی مرکز غبرا برافکند.
خاقانی.
مشتری قرعۀ توفیق زند بر ره حاج
بانگ آن قرعه بر این رقعۀ غبرا شنوند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(غَ)
آبی است در ناحیۀ ’داره غبیر’ از آن قوم بنی الاضبط. (معجم البلدان) ، داره غبیر. رجوع به داره غبیر شود
لغت نامه دهخدا
سنجد از گیاهان، می گاورس، چوبدانه، بارانک (گویش گرگان) از گیاهان پستنک، گیاهی است از تیره فرفیون که از عصاره آن ماده رنگینی جهت رنگ کردن پارچه ها به دست می آید و چون این ماده در برابر نور خورشید تغییر رنگ می دهد به نام تورنسل نیز معروف است نیل گیاه تورنسل. توضیح این تورنسل را با ماده ای که در شیمی به عنوان معرف رنگین به کار می برند نباید اشتباه کرد زیرا ماده اخیر را از یک نوع لیکن به نام روسلاتنکتوریا به دست می آورند، سنجد، شراب گاورس آب ارزن که مست می کند. یا غبیراء بری. تیس، یکی از گونه های درخت پستنک که شباهت کاملی بدرخت تیس دارد و در تداول اهالی گرگان و نور به نام بارانک خوانده می شود و در رامسر و شهسوار آن را گارن می نامند
فرهنگ لغت هوشیار
مونث اغبر. توضیح در فارسی بدون توجه به تذکیر و تانیث استعمال شود قس حضرا حمرا علیا: باد سر خضرا ز شادی نیکخواهان ترا تا ز غم روی بداندیشان تو غبرا شود. (قطران. دیوان 73) به قیاس بایستی که اخضر و اغبر گفته شود نه خضرا و غبرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غبرا
تصویر غبرا
((غَ))
مؤنث اغبر، گرد آلود، خاکی رنگ
فرهنگ فارسی معین
خاک، گل
فرهنگ واژه مترادف متضاد